پارت ۱
پارت ۱
سلام من کیم ات هستم و ۱۸ سالمه و سال آخرمه و فارغوالتحصیل میشم
خانوادم جزو پولدارترین خانواده های کره ست و مشهوریم
من با اینکه پولدارم ولی خیلی تنهام و با خانوادمم اصا صمیمی نیستم
تو مدرسه و جلوی دیگران ی نقاب شادی و خنده رو صورتمه و درواقع همیشه اینجوریه
من تو مدرسه ای که خیلی تو کره مشهوره درس میخونم و چنتا دوس دارم فقط،بزارید معرفیشون کنم(یونا،امیلی، رزی و کارمن) اینا دوستای منن
ما چنتا دختر تو مدرسه محبوبیم ولی این برامون مهم نیس راستش دوستامم از زندگیم درسحسابی خبر ندارن برا اینکه در موردشون صحبت نمیکنم ولی وقتی میان عمارتمون همه بام مهربونن بر عکس روزای عادی ک با فحش و کتک میگذره ولی خب عادت کردم
امروز تعطیل بودیم ولی فردا میرم مدرسه
فلش بک به شب سر میز شام
ات:سلام،خسته نباشید(سرد)
بابای ات:سلام،بشین
ات:ام باشه
مامان ات:سلام
بابایات:ات باید ازدواج کنی
غذا پرید گلوش
ات:با...بابا داری چی میگی
بابایات:همینکه گفتم تا آخر مدرست وقت داری یا یکیو بیار باش ازدواج کن که لایق اینکه بامون وصلت کنه باشه یام باید با کسی ک من انتخاب میکنم ازدواج کنی
ات رو ب مامانش
ات:مامان ی چیزی بگو
مامان ات:مگه نشنیدی بابات چ گف
ات سرشو انداخت پایین و پیخواست بره که باباش با داد گف
بابایات:دختره هرزه بشین ببینم کجا
ات نشست و قطره های اشک تو چشماش جمع شد و بعض گلوشو گرف ولی تونس کنترلش کنه اما غذا از گلوش پایین نمی رفت و با غذاش بازی می کرد
بعد چن مین بلند شد و گف
ات:با اجازتون من برم(آروم گف)
بابایات:گورتو گم کن(با داد)
دوباره بعض گلوی ات و گرفت و ات اول آروم حرکت کرد ولی بعد ک به پله ها رسید دویید
خودشو تو تخت پرت کرد و گریه میکرد که خوابش برد
صبح روز بعد
ات صورتشو شست و بدون اینکه صبحانه بخوره رفت و بادیگاردش اونو برد ب مدرسش
مدرسه ات
همه بش خیره شده بودن اما اون بدون توجه ب دیگران و دوستاش رف تو کلاس و تو خودش بود که استادشون اومد
همه بلند شدن و تعظیم کردن و احترام گذاشتن
استادشون گفت:بفرمایید بشینید بچه ها و ی خبر جدید دارم براتون
همه دانشآموزا با تعجب نگاه استادشون میکردن
استادشون گف:ی دانشآموز جدید داریم ک قراره بیاد اینجا
همه پشما و برگاشون ریخ
بعدا اومد و وارد کلاس شد بدون اینکه چیزی بگه رف ی جا نشس همه برگاشون ریخ پسره رفته بود کنار ات
اتم بش توجهی نکرد چون تو خودش بود
استاد اهم اهم کرد و رو ب پسره گف:خودتو معرفی کن
پسره گف:فک نکنم نیاز باشه ولی خب باش بنده......
اگه بد بود ببخشید اولین فیکمه
غلط املایی داره ببخشید
سلام من کیم ات هستم و ۱۸ سالمه و سال آخرمه و فارغوالتحصیل میشم
خانوادم جزو پولدارترین خانواده های کره ست و مشهوریم
من با اینکه پولدارم ولی خیلی تنهام و با خانوادمم اصا صمیمی نیستم
تو مدرسه و جلوی دیگران ی نقاب شادی و خنده رو صورتمه و درواقع همیشه اینجوریه
من تو مدرسه ای که خیلی تو کره مشهوره درس میخونم و چنتا دوس دارم فقط،بزارید معرفیشون کنم(یونا،امیلی، رزی و کارمن) اینا دوستای منن
ما چنتا دختر تو مدرسه محبوبیم ولی این برامون مهم نیس راستش دوستامم از زندگیم درسحسابی خبر ندارن برا اینکه در موردشون صحبت نمیکنم ولی وقتی میان عمارتمون همه بام مهربونن بر عکس روزای عادی ک با فحش و کتک میگذره ولی خب عادت کردم
امروز تعطیل بودیم ولی فردا میرم مدرسه
فلش بک به شب سر میز شام
ات:سلام،خسته نباشید(سرد)
بابای ات:سلام،بشین
ات:ام باشه
مامان ات:سلام
بابایات:ات باید ازدواج کنی
غذا پرید گلوش
ات:با...بابا داری چی میگی
بابایات:همینکه گفتم تا آخر مدرست وقت داری یا یکیو بیار باش ازدواج کن که لایق اینکه بامون وصلت کنه باشه یام باید با کسی ک من انتخاب میکنم ازدواج کنی
ات رو ب مامانش
ات:مامان ی چیزی بگو
مامان ات:مگه نشنیدی بابات چ گف
ات سرشو انداخت پایین و پیخواست بره که باباش با داد گف
بابایات:دختره هرزه بشین ببینم کجا
ات نشست و قطره های اشک تو چشماش جمع شد و بعض گلوشو گرف ولی تونس کنترلش کنه اما غذا از گلوش پایین نمی رفت و با غذاش بازی می کرد
بعد چن مین بلند شد و گف
ات:با اجازتون من برم(آروم گف)
بابایات:گورتو گم کن(با داد)
دوباره بعض گلوی ات و گرفت و ات اول آروم حرکت کرد ولی بعد ک به پله ها رسید دویید
خودشو تو تخت پرت کرد و گریه میکرد که خوابش برد
صبح روز بعد
ات صورتشو شست و بدون اینکه صبحانه بخوره رفت و بادیگاردش اونو برد ب مدرسش
مدرسه ات
همه بش خیره شده بودن اما اون بدون توجه ب دیگران و دوستاش رف تو کلاس و تو خودش بود که استادشون اومد
همه بلند شدن و تعظیم کردن و احترام گذاشتن
استادشون گفت:بفرمایید بشینید بچه ها و ی خبر جدید دارم براتون
همه دانشآموزا با تعجب نگاه استادشون میکردن
استادشون گف:ی دانشآموز جدید داریم ک قراره بیاد اینجا
همه پشما و برگاشون ریخ
بعدا اومد و وارد کلاس شد بدون اینکه چیزی بگه رف ی جا نشس همه برگاشون ریخ پسره رفته بود کنار ات
اتم بش توجهی نکرد چون تو خودش بود
استاد اهم اهم کرد و رو ب پسره گف:خودتو معرفی کن
پسره گف:فک نکنم نیاز باشه ولی خب باش بنده......
اگه بد بود ببخشید اولین فیکمه
غلط املایی داره ببخشید
۱۷.۴k
۲۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.