گارسون جذاب(پارت۶)
صبح روز بعد:
من با سردرد خفیفی از خواب بلند شدم و با چهره ی نامجون مواجه شدم و جیغی کشیدم و با این جیغ من اون از خواب پا شد و گفت: چیه؟چیشده؟
من-م..من اینجو چیکار میکنم؟
نامی-دیروز وقتی مست بودی اوردمت دنبال کلیدت گشتم اما نبود برای همین آوردمت خونه ی خودم
من-ع..عام ممنون بابت دیروز م...م...من..باید برم
نامی-باشه خدافظ
من-خداحافظ
ذهن آیو-خاک بر سرت دختر چیکار کردی تو نکنه حرف بدی زده باشم یا خدا با فکر کردن بهش تنم میلرزه پس تصمیم گرفتم بهش فکر نکنم
رفتم صبحانه ام رو خوردم و نگاهی به ساعت انداختم ساعت۱۰ بود
مدرسه ام دیر شد خیلی سریع یونیفرمم رو پوشیدم کیفمو برداشتم میخواستم برم
(از اونجا نامی رو هم صدا زدم و با ماشین رفتیم) وقتی رسیدیم مدرسه مدیر ما رو دید و گفت: خیلی دیر کردین حالا هم قایمکی میخواین برین نه اینجوری نمیشه ....
اقای مدیر به عنوان تنبیه گفت ۱۰۰ بار دور زمین ورزشی مدرسه بدوایم
من-چ...چی ۱۰۰ دورررررر
نامی-آیو من ۲۰۰ دور میدوام تو برو
من-نه اینجوری بیشتر خجالت میکشم خب اگه شروع کنیم تمومش هم میکنیم
نامی-اهم راس میگی
من-دور۳۴ ام هستش جونم داره بالا میاد نامی چند دور دوییدی؟
نامی-با این دورم ۶۸
من-وای خدا من چطور این همه بدو ام
داشتم غر غر میکردم که با صورت زمین خوردم
من-اخ
نامی-چیشد؟
من-هیچی من خوبم
نامی-اره تو راس میگی
بریم بشین رو نیمکت
من-نه من خوبم
نامی-لجبازی نکن بشین
من-باشه
گوشه ی لبم زخم شده بود و همینطور زانوم
نامی یه دستما با چسب و الکل ضدعفونی کننده اورد که بازدنش صدام در اومد نامی با دستمال لبم تمیز کرد و یه چسب زد
ذهن نامی-چقدر لبای نرمی داری
اینو گفت-و لبای من رو بوسید
من شوکه شدم از این کارش لباشو از رو لبام ور داشت و گفت: دوست دارم آیو من بهت علاقه دارم
من-چ..چی..ت..ت...تو .؟..چی
نامی-م...من بهت علاقه دارم
از زبان نامی-اینو گفتم و دوباره بوسیدمش طولانی و عمیق
من-اون دوباره منو بوسید اینبار من همراهیش کردم
از زبان نامی-اون اینبار همراهیم کرد و چند لحظه همون طوری موندیم و ازش پرسیدم تو چی؟
من-من چی؟
خب منم یه جورایی بهت عاقه دارم (تا اینو شنید محکم بغلم کردم منم همینطور بعد بی توجه به اینکه باید ۱۰۰ بدویبم رفتیم انبار اونجا نامجون منو به دیوار چسبوند و لبامو محکم بوسید بعد چند دقیقه که نفس نفس میزدیم خودمون رو جمع جور کردیم و رفتیم سر کلاس
از نامی پرسیدم: کوکی کجاس؟
نامی-خونش ، دیشب فرستادمش خونش
من-اها
خب لایک یادتون نره تا پارت بعدی خدافظ
بچه ها لایک کنین پارت ۷ رو بزارم
من با سردرد خفیفی از خواب بلند شدم و با چهره ی نامجون مواجه شدم و جیغی کشیدم و با این جیغ من اون از خواب پا شد و گفت: چیه؟چیشده؟
من-م..من اینجو چیکار میکنم؟
نامی-دیروز وقتی مست بودی اوردمت دنبال کلیدت گشتم اما نبود برای همین آوردمت خونه ی خودم
من-ع..عام ممنون بابت دیروز م...م...من..باید برم
نامی-باشه خدافظ
من-خداحافظ
ذهن آیو-خاک بر سرت دختر چیکار کردی تو نکنه حرف بدی زده باشم یا خدا با فکر کردن بهش تنم میلرزه پس تصمیم گرفتم بهش فکر نکنم
رفتم صبحانه ام رو خوردم و نگاهی به ساعت انداختم ساعت۱۰ بود
مدرسه ام دیر شد خیلی سریع یونیفرمم رو پوشیدم کیفمو برداشتم میخواستم برم
(از اونجا نامی رو هم صدا زدم و با ماشین رفتیم) وقتی رسیدیم مدرسه مدیر ما رو دید و گفت: خیلی دیر کردین حالا هم قایمکی میخواین برین نه اینجوری نمیشه ....
اقای مدیر به عنوان تنبیه گفت ۱۰۰ بار دور زمین ورزشی مدرسه بدوایم
من-چ...چی ۱۰۰ دورررررر
نامی-آیو من ۲۰۰ دور میدوام تو برو
من-نه اینجوری بیشتر خجالت میکشم خب اگه شروع کنیم تمومش هم میکنیم
نامی-اهم راس میگی
من-دور۳۴ ام هستش جونم داره بالا میاد نامی چند دور دوییدی؟
نامی-با این دورم ۶۸
من-وای خدا من چطور این همه بدو ام
داشتم غر غر میکردم که با صورت زمین خوردم
من-اخ
نامی-چیشد؟
من-هیچی من خوبم
نامی-اره تو راس میگی
بریم بشین رو نیمکت
من-نه من خوبم
نامی-لجبازی نکن بشین
من-باشه
گوشه ی لبم زخم شده بود و همینطور زانوم
نامی یه دستما با چسب و الکل ضدعفونی کننده اورد که بازدنش صدام در اومد نامی با دستمال لبم تمیز کرد و یه چسب زد
ذهن نامی-چقدر لبای نرمی داری
اینو گفت-و لبای من رو بوسید
من شوکه شدم از این کارش لباشو از رو لبام ور داشت و گفت: دوست دارم آیو من بهت علاقه دارم
من-چ..چی..ت..ت...تو .؟..چی
نامی-م...من بهت علاقه دارم
از زبان نامی-اینو گفتم و دوباره بوسیدمش طولانی و عمیق
من-اون دوباره منو بوسید اینبار من همراهیش کردم
از زبان نامی-اون اینبار همراهیم کرد و چند لحظه همون طوری موندیم و ازش پرسیدم تو چی؟
من-من چی؟
خب منم یه جورایی بهت عاقه دارم (تا اینو شنید محکم بغلم کردم منم همینطور بعد بی توجه به اینکه باید ۱۰۰ بدویبم رفتیم انبار اونجا نامجون منو به دیوار چسبوند و لبامو محکم بوسید بعد چند دقیقه که نفس نفس میزدیم خودمون رو جمع جور کردیم و رفتیم سر کلاس
از نامی پرسیدم: کوکی کجاس؟
نامی-خونش ، دیشب فرستادمش خونش
من-اها
خب لایک یادتون نره تا پارت بعدی خدافظ
بچه ها لایک کنین پارت ۷ رو بزارم
۳.۹k
۱۷ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.