چقدر گذشته ساعت گوشیم رو نگاه کردم ۲۲:۱۵ رو نشون میداد تص
چقدر گذشته ساعت گوشیم رو نگاه کردم ۲۲:۱۵ رو نشون میداد تصمیم گرفتم یه بستنی بخورم یکم دیگه بچرخم
ات: سلام یه بستنی دو اسکوپه شکلاتی
فروشنده: سلام ات شی خیلی وقته ندیدمت کجا بودی این چند وقت
ات: سرم یکم شلوغ بود
فروشنده : از داداشت چه خبر
ات : مسافرته
فروشنده بستنی رو داد ازش گرفتم
فروشنده: یه روز حتما داداشت و با دوستاش بیار اینجا
ات: چشم حتما بابت بستنی هم ممنون
فروشنده: خواهش میکنم
نشستم رو صندلی شروع کردم به بستنی خوردن و بارون رو تماشا میکردم
بستنی که تموم شد جلدش رو انداختم سطل زباله راه افتادم سمت خونه
جیهوپ ویو
رسیدیم خونه در زدم اما کسی در رو باز نکرد شانسی از تو جیبم کلید رو در آوردم در خونه رو باز کردم و لامپ روشن کردم
جونگکوک: کسی که اینجا نیست
یونگی: حتما بیرونه
جیهوپ: آره فعلا بشینین تا بیاد
جین: باشه
نامجون : تو فکر کنم از خدات بود
جین: نه خسته بودم
جیهوپ: بشینین تا براتون یه چیزی بیارم
ات ویو
داشتم میرفتم خونه که دستی رو ی بازوم حس کردم برگشتم اون طرف
ات: چرا ولم نمیکنی
چانیول: چون باید مال من بشی برگرد میگم
ات: چانیول قلب سگ نیسته که با قلاده عشق اینور اونور ببریش. بگی برو بره٬ بگی برگرد برگرده٬ بگی بمیر بمیره ٬بگی گمشو گم بشه ٬ (داد)
منم آدمم قلب دادم احساس دارم دوست دارم زندگی کنم چرا اینجوری میکنی نمیخوام با آدمی مثل تو توی رابطه باشم عوضی حالم ازت بهم میخوره دوست ندارم (جیغ و داد)
چانیول : مال من نمیشی حق نداری مال کس دیگه هم بشی
یهو دیدم از جیبش چاقو در آورد انتظار اینو نداشتم
ات: چیکار میکنی
چانیول: کاری رو که باید بکنم
یهو دیدم چاقوش رو سمت شکمم خواست فرو کن با دستم سریع چاقو رو گرفتم خون ها از دستم قطره قطره میریخت یهو صدای آژیر پلیس بلند شد
چانیول : لعنتی
اینو گفت و فرار کرد زانو هام شل شدن و افتادم روی زمین تمام قدرتم رو جمع کردم تا برم خونه با هزار بدبختی رفتم خونه کلید رو از جیبم در آوردم در رو باز کردم دیگه توانایی ای برام نمونده افتادم زمین و همه جا تاریک شد
ات: سلام یه بستنی دو اسکوپه شکلاتی
فروشنده: سلام ات شی خیلی وقته ندیدمت کجا بودی این چند وقت
ات: سرم یکم شلوغ بود
فروشنده : از داداشت چه خبر
ات : مسافرته
فروشنده بستنی رو داد ازش گرفتم
فروشنده: یه روز حتما داداشت و با دوستاش بیار اینجا
ات: چشم حتما بابت بستنی هم ممنون
فروشنده: خواهش میکنم
نشستم رو صندلی شروع کردم به بستنی خوردن و بارون رو تماشا میکردم
بستنی که تموم شد جلدش رو انداختم سطل زباله راه افتادم سمت خونه
جیهوپ ویو
رسیدیم خونه در زدم اما کسی در رو باز نکرد شانسی از تو جیبم کلید رو در آوردم در خونه رو باز کردم و لامپ روشن کردم
جونگکوک: کسی که اینجا نیست
یونگی: حتما بیرونه
جیهوپ: آره فعلا بشینین تا بیاد
جین: باشه
نامجون : تو فکر کنم از خدات بود
جین: نه خسته بودم
جیهوپ: بشینین تا براتون یه چیزی بیارم
ات ویو
داشتم میرفتم خونه که دستی رو ی بازوم حس کردم برگشتم اون طرف
ات: چرا ولم نمیکنی
چانیول: چون باید مال من بشی برگرد میگم
ات: چانیول قلب سگ نیسته که با قلاده عشق اینور اونور ببریش. بگی برو بره٬ بگی برگرد برگرده٬ بگی بمیر بمیره ٬بگی گمشو گم بشه ٬ (داد)
منم آدمم قلب دادم احساس دارم دوست دارم زندگی کنم چرا اینجوری میکنی نمیخوام با آدمی مثل تو توی رابطه باشم عوضی حالم ازت بهم میخوره دوست ندارم (جیغ و داد)
چانیول : مال من نمیشی حق نداری مال کس دیگه هم بشی
یهو دیدم از جیبش چاقو در آورد انتظار اینو نداشتم
ات: چیکار میکنی
چانیول: کاری رو که باید بکنم
یهو دیدم چاقوش رو سمت شکمم خواست فرو کن با دستم سریع چاقو رو گرفتم خون ها از دستم قطره قطره میریخت یهو صدای آژیر پلیس بلند شد
چانیول : لعنتی
اینو گفت و فرار کرد زانو هام شل شدن و افتادم روی زمین تمام قدرتم رو جمع کردم تا برم خونه با هزار بدبختی رفتم خونه کلید رو از جیبم در آوردم در رو باز کردم دیگه توانایی ای برام نمونده افتادم زمین و همه جا تاریک شد
۱.۱k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.