My Little Monster
My Little Monster
#Part_8
استاد شروع به درس دادن کرد امروز قرار بود درمورد کاپیتالیسم بود
تا استاد شروع کرد به درس دادن چشمام شروع کرد به سیاهی رفتن و تا چند ثانیه فقط سیاهی جلوی چشمام بود و هیچ صدایی نمیشنیدم
چه اتفاقی برام افتاده ..
کم کم یه صدایی داشت به گوشم می رسید
- نه .. منو نبرید .. منو نبرید
(منو نبرید؟ این کیه که داره میگه منو نبرید )
کم کم سیاهی چشمام رفع شد و مامانم رو توی خونه دیدم که چندین زن دورش بودن و دستاشو گرفته بودن .. چهره زن ها معلوم نبود
ولیمامانم مدام داشت فریاد می کشید
- منو نبرید .. از زندگی من چی میخواید .. بی خیالم شید ..
یهو چشمام رو باز کردم و خودمو توی درمانگاه بیمارستان دیدم که چند تا از دانشجو ها بالای سرم بودم
-چه اتفاقی برام افتاد
یکی از دانشجو ها : وسط کلاس یهو چشمات رو بستی و بیهوش شدی
همین که یکی از دانشجو ها داشت حرف میزد یاد اون خوابی که دیدم افتادم ..
مامانم .. من مامانمو تو خواب دیدم که داشتن میبردنش..سریع از سر جام بلند شدم و بدو بدو از راهرو ها رد میشدم
خودمو از دانشگاه خارج کردم و با دو به سمت خونه رفتم
فقط میدویدم.. هیچی نمیدیدیم.. حتی به پشتم نگاه نمیکردم ..
- مامانم .. نکنه اتفاقی براش افتاده
#Part_8
استاد شروع به درس دادن کرد امروز قرار بود درمورد کاپیتالیسم بود
تا استاد شروع کرد به درس دادن چشمام شروع کرد به سیاهی رفتن و تا چند ثانیه فقط سیاهی جلوی چشمام بود و هیچ صدایی نمیشنیدم
چه اتفاقی برام افتاده ..
کم کم یه صدایی داشت به گوشم می رسید
- نه .. منو نبرید .. منو نبرید
(منو نبرید؟ این کیه که داره میگه منو نبرید )
کم کم سیاهی چشمام رفع شد و مامانم رو توی خونه دیدم که چندین زن دورش بودن و دستاشو گرفته بودن .. چهره زن ها معلوم نبود
ولیمامانم مدام داشت فریاد می کشید
- منو نبرید .. از زندگی من چی میخواید .. بی خیالم شید ..
یهو چشمام رو باز کردم و خودمو توی درمانگاه بیمارستان دیدم که چند تا از دانشجو ها بالای سرم بودم
-چه اتفاقی برام افتاد
یکی از دانشجو ها : وسط کلاس یهو چشمات رو بستی و بیهوش شدی
همین که یکی از دانشجو ها داشت حرف میزد یاد اون خوابی که دیدم افتادم ..
مامانم .. من مامانمو تو خواب دیدم که داشتن میبردنش..سریع از سر جام بلند شدم و بدو بدو از راهرو ها رد میشدم
خودمو از دانشگاه خارج کردم و با دو به سمت خونه رفتم
فقط میدویدم.. هیچی نمیدیدیم.. حتی به پشتم نگاه نمیکردم ..
- مامانم .. نکنه اتفاقی براش افتاده
۱.۳k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.