خدمتکار عمارت ما
پارت:
ت ویو:۴
داشتم میرفتم بالا که یهو جونگکوک از پشت گرفتم و در دهنمو گرفت و بغلم کرد و بردم تو اتاقش
ات:ایی..پدر خرگووووش دردم گرفففف
جونگکوک:اوم...داشتی با جیمین شیطونی میکردی اره بیبی گرل
ات؛گ..گوه خوردم
جونگکوک:دیگه دیره
ات:ن....نههههههههه
_یهو ته ته میاد داخل_
ته ته:داداش.....اِ...نگار سرت شلوغه
جونگکوک:ام....ن...😊😊
ته ته:خ ..خوب میشه یه لحظه بیای...؟
جونگکوک:^م...اره
=جونگ کوک و ته ته رفتن=
ات:فااااخخخخخخخخخخخ
=ات رفت پیش اجوما و پرید بغلش=
اجوما:جیغغ....پدر گاو یوزپلنگ ماهی گاو فروشش ترسیدمممن
ات:اجومااا...منو نجات بدههه
اجوما:باز چه گوجه ای خوردی پدرسگ
ات:این اربابه میخواست منو بکیسه
اجوما:خوب....؟
ات:خوببب....؟
اجوما:اره...یچی ادیه
ات:اجوما حالت خوبههه...؟
اجوما:اره
جونگکوک:اجوما...ما باید بریم جایی شاید چند روز نباشیم چهار چشمی حواست بهش باشه فهمیدی...؟
اجوما:اره پسرم
=جونگ کوک و اعضا رفتند=
ات:ام.خ..خوب من الان باید چیکار کنم
اجوما:برو حیاط رو تمیز کن
ات:چ...چشم
اجوما:افرین
=ات رفت و تا ساعت ۹ شب درحال تمیز کردن حیاط بود=
ات توی ذهنش*من باید هرجور شده از اینجا بفرارم....وایسا...اره از اون دیوار....ارهههه*
اره...و..ولی الان نه اونام که تاچند روز دیگه نمیان
=و بله ات فرارید=
جونگکوک:سلام اجوما...ما زود تر برگشتیم
اجوما:خوش اومدی پسرم
جونگکوک:ات کووش..؟
اجوما:تو حیاطه داره اونجارو تمیز میکنه
جونگکوک:من میرم پیشش
=جونگ کوک رفت و دید اثری از ات نیس=
جونگکوک:اجوما این پدر سگ گاو ماهی فروش فرار کرددهههههههع
جیمین:جیی
اجوما:چ..چی
جونگکوک:جیمین زود باش
ات ویو:
داشتم با اون لباسا میدویدم....همش درخت بود که یهو یکی از پست گرفتم اون...اربابمم بوددددد.....
جونگکوک:از دست من فرار میکنی هااااا.....؟
ات:گوه خورددددم
=جونگکوک ات رو برد خونه و بردش تو. اتاقش......
ت ویو:۴
داشتم میرفتم بالا که یهو جونگکوک از پشت گرفتم و در دهنمو گرفت و بغلم کرد و بردم تو اتاقش
ات:ایی..پدر خرگووووش دردم گرفففف
جونگکوک:اوم...داشتی با جیمین شیطونی میکردی اره بیبی گرل
ات؛گ..گوه خوردم
جونگکوک:دیگه دیره
ات:ن....نههههههههه
_یهو ته ته میاد داخل_
ته ته:داداش.....اِ...نگار سرت شلوغه
جونگکوک:ام....ن...😊😊
ته ته:خ ..خوب میشه یه لحظه بیای...؟
جونگکوک:^م...اره
=جونگ کوک و ته ته رفتن=
ات:فااااخخخخخخخخخخخ
=ات رفت پیش اجوما و پرید بغلش=
اجوما:جیغغ....پدر گاو یوزپلنگ ماهی گاو فروشش ترسیدمممن
ات:اجومااا...منو نجات بدههه
اجوما:باز چه گوجه ای خوردی پدرسگ
ات:این اربابه میخواست منو بکیسه
اجوما:خوب....؟
ات:خوببب....؟
اجوما:اره...یچی ادیه
ات:اجوما حالت خوبههه...؟
اجوما:اره
جونگکوک:اجوما...ما باید بریم جایی شاید چند روز نباشیم چهار چشمی حواست بهش باشه فهمیدی...؟
اجوما:اره پسرم
=جونگ کوک و اعضا رفتند=
ات:ام.خ..خوب من الان باید چیکار کنم
اجوما:برو حیاط رو تمیز کن
ات:چ...چشم
اجوما:افرین
=ات رفت و تا ساعت ۹ شب درحال تمیز کردن حیاط بود=
ات توی ذهنش*من باید هرجور شده از اینجا بفرارم....وایسا...اره از اون دیوار....ارهههه*
اره...و..ولی الان نه اونام که تاچند روز دیگه نمیان
=و بله ات فرارید=
جونگکوک:سلام اجوما...ما زود تر برگشتیم
اجوما:خوش اومدی پسرم
جونگکوک:ات کووش..؟
اجوما:تو حیاطه داره اونجارو تمیز میکنه
جونگکوک:من میرم پیشش
=جونگ کوک رفت و دید اثری از ات نیس=
جونگکوک:اجوما این پدر سگ گاو ماهی فروش فرار کرددهههههههع
جیمین:جیی
اجوما:چ..چی
جونگکوک:جیمین زود باش
ات ویو:
داشتم با اون لباسا میدویدم....همش درخت بود که یهو یکی از پست گرفتم اون...اربابمم بوددددد.....
جونگکوک:از دست من فرار میکنی هااااا.....؟
ات:گوه خورددددم
=جونگکوک ات رو برد خونه و بردش تو. اتاقش......
۱۷.۲k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.