عاشقانه های پاک
عاشقانه های پاک
قسمت سی و پنج
کنار هم نشسته بودیم...
ایوب استینش را بالا زد و بازویش را نشانم داد
"توی کتفم ،نزدیک عصب یک ترکش است.دکتر ها میگویند اگر خارج عمل کنم بهتر است....این بازو هم چهل تکه شد...بس ک رفت زیر تیغ جراحی....
ب دستش نگاه میکردم
گفت"بدت نمیاید میبینیش؟؟"
بازویش را گرفتم و بوسیدم....
-باور نمیکنی ایوب ، هر جایت ک مجروح تر است برای من قشنگ تر است....
بلند خندید
دستش را گرفت جلویم
"راست میگویی؟پس یا الله ماچ کن"
سریع باش.....
ادامه دارد...
قسمت سی و پنج
کنار هم نشسته بودیم...
ایوب استینش را بالا زد و بازویش را نشانم داد
"توی کتفم ،نزدیک عصب یک ترکش است.دکتر ها میگویند اگر خارج عمل کنم بهتر است....این بازو هم چهل تکه شد...بس ک رفت زیر تیغ جراحی....
ب دستش نگاه میکردم
گفت"بدت نمیاید میبینیش؟؟"
بازویش را گرفتم و بوسیدم....
-باور نمیکنی ایوب ، هر جایت ک مجروح تر است برای من قشنگ تر است....
بلند خندید
دستش را گرفت جلویم
"راست میگویی؟پس یا الله ماچ کن"
سریع باش.....
ادامه دارد...
۴۵۹
۲۲ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.