فیک جونگکوک:زیرزمین
فیک جونگکوک:زیرزمین
part⁵⁰
ویو ا.ت
رفتم گوشیم رو برداشتم به دخترا گفتم که...
+من برم به مامانم خبر بدم که رسیدم
#اعم باشه برو
ویو ا.ت
رفتم بیرون به مامانم زنگ زدم
ویو جونگکوک
چند ساعتی میگذره اما هنوزم به فکر ا.ت آنم
با اینکه چند ساعته نیست دلم براش خیلی تنگ شده دلممیخوا صداشو بشنوم
داشتم با مامانم تلویزیون نگام میکردم ولی اصلا حواسم نبود فقط به فکر ا.ت بودم
که با صدای زنگ گوشی مامانم از فکرم آمدم بیرون
بعد مامانم گوشیش رو برداشت جواب داد گفت...
^ا.ت
_چی؟ا.ت؟ا.ت زنگزده
^اره ا.تنه
_بزارش روی بلند گو
^باشه
ویو جونگکوک
مامانمگفت که ا.تنه خیلی خوشحال شدم
سریع به مامانم گفتم گوشی رو بزاره روی بلند گو که ا.ت گفت...
+سلام مامان سلام جونگکوک
^سلام دخترم
_سلام ا.ت چطوری حالت خوبه؟
+اره حالم خیلی خوبه
^خب الان کجایی؟
+الان خوابگاهم...وای مامانم اینجا خیلی خوبه خوابگاه دانشگاه خیلی بزرگی آمدم توی یه اتاق با یه دختره کره ای یه آمریکایی یه ایتالیای هم اتاقیم
_خیلی خوبه...اعم ا.ت با پسره چی؟
+با پسر چی؟
_پسر تا حالا اونجا دیدی؟
+اعم نه هنوز ولی وقتی صبح شد قراره که با دخترا بریم بیرون کل شهر ایتالیا که الان تونم رو بهم نشون بدن
^خیلی خوبه دخترم خیلی مواظب خودت باش
+باشه مامان هستم نگران من نباش خب بگید ببینم شما حالتون خوبه
^اره دخترم حال ما خوبه صدای تورو که شنیدم حالم خوب تر شد
+خوبه...اعم جونگکوک تو چطوری؟
_منم خوبم منم صداتو شنیدن خیلی بهتر شدم زود تر برگرد
+منم خیلی دلم میخواد زود تر برگردم وقتی دانشگاه تموم شد سریع نیام پیشتون
^ا.ت خیلی خوب درس بخون
+باشه مامان... خب بگید ببینم زندگی توی این چند ساعت بدون من چطور گذشت؟
_آه...ا.ت خونه خیلی ساکته
^اره دخترم خیلی.... خیلی دلم برات تنگ شده انگار چند ساله که نیستی
+منم همین طور از این به بعد باهاتون تماس تصویری میگرم
_اره همیشه بگیر
+باشه(خنده ریزی)
^دخترم فکر کنم اونجا دیر وقت باشه؟
+اره دیر وقته
^خب تو برو بخواب
+الان برم که از هیجان خوابم نمیبره با دخترا بهم خیلی خوش میگذره
^خب همیشه که آینطوری نمیشه
+اره میدونم خب من دیگه برم
^باشه مواظب خودت باش
+شما هم همین طور
_ا.ت زود برگرد مواظب خودت باش
+باشه
_خدافظ
+خدافظ
ویو ا.ت
خدافظی کردم خیلی خوب شد که صدای مامان جونگکوک رو شنیدم
بعد زنگ زدم به اینها،نامرا،جوکیونگ
اینکه صداشون رو شنیدم خیلی خوشحال شدم بعد که تموم شد رفتم تو اتاق یه نیم ساعت حرف میزدیم
بعد رفتیم خوابیدیم ولی من خوابم نمی برد
بعد یه پیام امد روی گوشیم که دیدم
جونگکوکه
یه حسی بهم دست داد اما نمی دونم چه حسی بود تا دیدم که پیام از طرف جونگکوکه حسم بین خوشحالی ذوق داشتم بالا تر از اینا
بعد رفتم جواب جونگکوک رو دادم
part⁵⁰
ویو ا.ت
رفتم گوشیم رو برداشتم به دخترا گفتم که...
+من برم به مامانم خبر بدم که رسیدم
#اعم باشه برو
ویو ا.ت
رفتم بیرون به مامانم زنگ زدم
ویو جونگکوک
چند ساعتی میگذره اما هنوزم به فکر ا.ت آنم
با اینکه چند ساعته نیست دلم براش خیلی تنگ شده دلممیخوا صداشو بشنوم
داشتم با مامانم تلویزیون نگام میکردم ولی اصلا حواسم نبود فقط به فکر ا.ت بودم
که با صدای زنگ گوشی مامانم از فکرم آمدم بیرون
بعد مامانم گوشیش رو برداشت جواب داد گفت...
^ا.ت
_چی؟ا.ت؟ا.ت زنگزده
^اره ا.تنه
_بزارش روی بلند گو
^باشه
ویو جونگکوک
مامانمگفت که ا.تنه خیلی خوشحال شدم
سریع به مامانم گفتم گوشی رو بزاره روی بلند گو که ا.ت گفت...
+سلام مامان سلام جونگکوک
^سلام دخترم
_سلام ا.ت چطوری حالت خوبه؟
+اره حالم خیلی خوبه
^خب الان کجایی؟
+الان خوابگاهم...وای مامانم اینجا خیلی خوبه خوابگاه دانشگاه خیلی بزرگی آمدم توی یه اتاق با یه دختره کره ای یه آمریکایی یه ایتالیای هم اتاقیم
_خیلی خوبه...اعم ا.ت با پسره چی؟
+با پسر چی؟
_پسر تا حالا اونجا دیدی؟
+اعم نه هنوز ولی وقتی صبح شد قراره که با دخترا بریم بیرون کل شهر ایتالیا که الان تونم رو بهم نشون بدن
^خیلی خوبه دخترم خیلی مواظب خودت باش
+باشه مامان هستم نگران من نباش خب بگید ببینم شما حالتون خوبه
^اره دخترم حال ما خوبه صدای تورو که شنیدم حالم خوب تر شد
+خوبه...اعم جونگکوک تو چطوری؟
_منم خوبم منم صداتو شنیدن خیلی بهتر شدم زود تر برگرد
+منم خیلی دلم میخواد زود تر برگردم وقتی دانشگاه تموم شد سریع نیام پیشتون
^ا.ت خیلی خوب درس بخون
+باشه مامان... خب بگید ببینم زندگی توی این چند ساعت بدون من چطور گذشت؟
_آه...ا.ت خونه خیلی ساکته
^اره دخترم خیلی.... خیلی دلم برات تنگ شده انگار چند ساله که نیستی
+منم همین طور از این به بعد باهاتون تماس تصویری میگرم
_اره همیشه بگیر
+باشه(خنده ریزی)
^دخترم فکر کنم اونجا دیر وقت باشه؟
+اره دیر وقته
^خب تو برو بخواب
+الان برم که از هیجان خوابم نمیبره با دخترا بهم خیلی خوش میگذره
^خب همیشه که آینطوری نمیشه
+اره میدونم خب من دیگه برم
^باشه مواظب خودت باش
+شما هم همین طور
_ا.ت زود برگرد مواظب خودت باش
+باشه
_خدافظ
+خدافظ
ویو ا.ت
خدافظی کردم خیلی خوب شد که صدای مامان جونگکوک رو شنیدم
بعد زنگ زدم به اینها،نامرا،جوکیونگ
اینکه صداشون رو شنیدم خیلی خوشحال شدم بعد که تموم شد رفتم تو اتاق یه نیم ساعت حرف میزدیم
بعد رفتیم خوابیدیم ولی من خوابم نمی برد
بعد یه پیام امد روی گوشیم که دیدم
جونگکوکه
یه حسی بهم دست داد اما نمی دونم چه حسی بود تا دیدم که پیام از طرف جونگکوکه حسم بین خوشحالی ذوق داشتم بالا تر از اینا
بعد رفتم جواب جونگکوک رو دادم
۱۱.۰k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.