Our withered rose
پارت ۸
جیمین:
با ریخته شدن مایع سردی روم هوشیار شدم و دیدم که اون مرد داره اینجا رو ترک میکنه پام خوnریزی داشت و سوزش بدی رو تحمل میکردم ولی صبر کردم که مرد حسابی از این جا دور بشه وقتی از دور شدن مرد مطمئن شدم سریع پام رو با پالتویی که پوشیده بودم بستم و از کوچه رفتم بیرون این وقت شب فکر نکنم تاکسی پیدا بشه پس مجبورم پیاده برم وقتی که تاکسی تو راه دیدم سوار شم و برم یکم که رفتم اونور تر دیدم که یه تاکسی داره دو نفر رو پیاده میکنه پس سریع رفتم وقتی اون دونفر پیاده شدن سوار تاکسی شدم و ادرس خونمون رو دادم پالتوم خوnی شده بود پس سفت ترش کردم تا خون روی صندلی های ماشین نریزه وقتی که رسیدیم هزینه تاکسی رو پرداخت کردم و رفتم دم درخونمون ساعت ۳ و نیم شب بود کلید هامو در اوردم و در باز کردم و پدرم دیدم که چشماش قرمزه و مثله همیشه مست کرده وقتی منو دید سمتم هجوم اورد و
تهیونگ:
با جونگ کوک روی تخت دراز کشیده بودیم و هیچ کدوم خابمون نمیومد و فکرمون مشغول بود همونطور که حدس زده بودم پدر مادرم برای صحبت راجب وارث اومده بودن ماهم بهشون گفتیم که قراره ی امگا بیاریم تا برامون وارث بیاره اونا هم از خدا خاسته قبول کردن و خیلی هم از پیشنهادمون استقبال کردن و هیچ به قلب شکننده بانیم فکر نکردن
جانگ کوک:
وقتی که دیدم پدر مادر تهیونگ چجور از پیشنهادمون استقبال کردن خب راستش ناراحت شدم که یعنی دیگ منو دوست ندارن با فکری که ب ذهنم هجوم انگار دنیا دور سرم چرخید نکنه نکنه تهیونگ ب اون امگا حسی پیدا کنه ایشالا ی امگای زشت بیریخت باشه
تهیونگ:بانیه من ناراحت شده که اینهمه صداش میکنم جواب نمیده؟
جانگ کوک:نه ببخشید تو فکر بودم نفهمیدم صدام میکنی،چیزی شده؟
تهیونگ:ن خیر میخاستم بگم میخام به افرادم بگم که اون پسر با پدرش رو برام بیارن اگه راضی نیستی من اصلن بخاطر وارث با تو ازدواج نکردم خودتم میدونی پس فقط کافیه بگی
جانگ کوک:من تا نیارنشون خابم نمیبره پس بهتره بگی زودتر پیداشون کنن و بیارنشون
تهیونگ:الان یعنی راضی؟
جانگ کوک: ارع ولی قول بده که هیچ وقت هیچ وقت بهش توجه نکنیم و بهش حس پیدا نکنیم وقتی که بچه هامون رو رو بدنیا اورد ولش کنیم یا بکشیمش راستی من اوایل باهاش کار دارم پش بهتره زود نaتش نکنیم
تهیونگ:
باشه ای گفتمو با افرادم هماهنگ کردم که باید تا نیم ساعت دیگ بیارینشون
جیمین:
با ریخته شدن مایع سردی روم هوشیار شدم و دیدم که اون مرد داره اینجا رو ترک میکنه پام خوnریزی داشت و سوزش بدی رو تحمل میکردم ولی صبر کردم که مرد حسابی از این جا دور بشه وقتی از دور شدن مرد مطمئن شدم سریع پام رو با پالتویی که پوشیده بودم بستم و از کوچه رفتم بیرون این وقت شب فکر نکنم تاکسی پیدا بشه پس مجبورم پیاده برم وقتی که تاکسی تو راه دیدم سوار شم و برم یکم که رفتم اونور تر دیدم که یه تاکسی داره دو نفر رو پیاده میکنه پس سریع رفتم وقتی اون دونفر پیاده شدن سوار تاکسی شدم و ادرس خونمون رو دادم پالتوم خوnی شده بود پس سفت ترش کردم تا خون روی صندلی های ماشین نریزه وقتی که رسیدیم هزینه تاکسی رو پرداخت کردم و رفتم دم درخونمون ساعت ۳ و نیم شب بود کلید هامو در اوردم و در باز کردم و پدرم دیدم که چشماش قرمزه و مثله همیشه مست کرده وقتی منو دید سمتم هجوم اورد و
تهیونگ:
با جونگ کوک روی تخت دراز کشیده بودیم و هیچ کدوم خابمون نمیومد و فکرمون مشغول بود همونطور که حدس زده بودم پدر مادرم برای صحبت راجب وارث اومده بودن ماهم بهشون گفتیم که قراره ی امگا بیاریم تا برامون وارث بیاره اونا هم از خدا خاسته قبول کردن و خیلی هم از پیشنهادمون استقبال کردن و هیچ به قلب شکننده بانیم فکر نکردن
جانگ کوک:
وقتی که دیدم پدر مادر تهیونگ چجور از پیشنهادمون استقبال کردن خب راستش ناراحت شدم که یعنی دیگ منو دوست ندارن با فکری که ب ذهنم هجوم انگار دنیا دور سرم چرخید نکنه نکنه تهیونگ ب اون امگا حسی پیدا کنه ایشالا ی امگای زشت بیریخت باشه
تهیونگ:بانیه من ناراحت شده که اینهمه صداش میکنم جواب نمیده؟
جانگ کوک:نه ببخشید تو فکر بودم نفهمیدم صدام میکنی،چیزی شده؟
تهیونگ:ن خیر میخاستم بگم میخام به افرادم بگم که اون پسر با پدرش رو برام بیارن اگه راضی نیستی من اصلن بخاطر وارث با تو ازدواج نکردم خودتم میدونی پس فقط کافیه بگی
جانگ کوک:من تا نیارنشون خابم نمیبره پس بهتره بگی زودتر پیداشون کنن و بیارنشون
تهیونگ:الان یعنی راضی؟
جانگ کوک: ارع ولی قول بده که هیچ وقت هیچ وقت بهش توجه نکنیم و بهش حس پیدا نکنیم وقتی که بچه هامون رو رو بدنیا اورد ولش کنیم یا بکشیمش راستی من اوایل باهاش کار دارم پش بهتره زود نaتش نکنیم
تهیونگ:
باشه ای گفتمو با افرادم هماهنگ کردم که باید تا نیم ساعت دیگ بیارینشون
۹.۰k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.