آوای دروغین
آوای دروغین
part6.
که از شانس خوشمل من تو ترافیک گیر کردیم بعده یه ساعت رسیدیم به یه آپارتمان بسیار با کلاس و شیک که بنده شخصا دهنم باز موند.
خلاصه ماهان راه افتاد و منم پشت سرش راه می رفتم و تمام سعیم و میکردم که جزئیات یادم بمونه فردا پس فردا رفتم بیرون برگشتنی گم نشم.رسیدیم به یه واحد ماهان زنگ درو زد که نامجون درو باز کرد و مارو دعوت کرد داخل همشون با دیدن ما بلند شدن سلام دادن ماهم سلام دادیم و گرفتیم نشستیم من همینکه رو مبل نشستم به معنای واقعی کلمه داخل مبل فرو رفتم یعنی اگه دو سایز کوچیکتر بودم الان دیده نمیشدم ولی حال کردم چه راحته مبلش!
یهو جیمین برگشت گفت:هیونگ امروز قرار نیست جایی بریم پس به راننده نیازی نداریم توهم پیشمون بمون میخوایم با آروین بیشتر آشنا بشیم چه بهتر که خودتم کنارمون باشی.
از تلفظ آروین توسط جیمین خندم گرفت درسته که اسم مدرنیه ولی چون زبون مادرزادی پسرا کرهای بود به راحتی نمیتونستن اسممو تلفظ کنن.
ماهانم به اصرار پسرا موند جونگکوک بلند شد و گفت :آروین بیا بریم اتاقتو نشونت بدم
منم از خداخواسته بلند شدم چون تو اون محیط بین ۸ تا پسر معذب شده بودم
جونگکوک منو برد تو یه اتاق با تم بنفش و سفید و گفت:راحت باش و لباسات و عوض کن اینجا از این به بعد اتاق توعه
برگشت خواست بره که گفتم:اینجا که قانون خاصی نداره که ازش پیروی کنم
گفت:نه خب قانون خاصی نداره ولی لطفا قبل از اینکه به ما اطلاع ندادی جایی نرو یا وقتی خونه نیستیم اگر میخوای کسی رو بیاری خونه اول بهمون خبر بده، اینم به این خاطر میگم که ما بعضی اوقات میریم تور برای کنسرت
آهانی گفتم که برگشت و رفت درم بست منم یه دور همه جارو نگاه کردم متاسفانه چون این خونه کلی اتاق داره هر اتاق سرویس شخصی نداره
بعد از تعویض لباس و برداشتن کلاه از روی سرم موهامو مرتب کردم و رفتم بیرون پیشه پسرا
همین که نشستم جین گفت:خب چی میخواید سفارش بدم بیارن
خب اینا که الان میخوان از بیرون سفارش بدن بزار من بلند شم یه چیزی درست کنم یه خودی هم نشون بدم
گفتم: خب اگر بخواین من میتونم غذا درست کنم.
همشون با ابروهای بالا رفته نگامون میکردن یونگی گفت: واقعا
گفتم: نترسین مسمومتون نمیکنم
یونگی گفت: نه نه منظور بدی نداشتم اتفاقا ماهم میخوایم دستپختت و بچشیم
بلند شدم و مستقیم رفتم سمت آشپزخانه با دیدن مواد غذایی تصمیم گرفتم دوکبوکی درست کنم. من آشپزیمو از مامانم یاد گرفتم و از اونجایی که غذاهای مامانم طعم فوق العادهای داشتن غذاهای منم کم و بیش شبیه غذاهای مامانم بودن.
part6.
که از شانس خوشمل من تو ترافیک گیر کردیم بعده یه ساعت رسیدیم به یه آپارتمان بسیار با کلاس و شیک که بنده شخصا دهنم باز موند.
خلاصه ماهان راه افتاد و منم پشت سرش راه می رفتم و تمام سعیم و میکردم که جزئیات یادم بمونه فردا پس فردا رفتم بیرون برگشتنی گم نشم.رسیدیم به یه واحد ماهان زنگ درو زد که نامجون درو باز کرد و مارو دعوت کرد داخل همشون با دیدن ما بلند شدن سلام دادن ماهم سلام دادیم و گرفتیم نشستیم من همینکه رو مبل نشستم به معنای واقعی کلمه داخل مبل فرو رفتم یعنی اگه دو سایز کوچیکتر بودم الان دیده نمیشدم ولی حال کردم چه راحته مبلش!
یهو جیمین برگشت گفت:هیونگ امروز قرار نیست جایی بریم پس به راننده نیازی نداریم توهم پیشمون بمون میخوایم با آروین بیشتر آشنا بشیم چه بهتر که خودتم کنارمون باشی.
از تلفظ آروین توسط جیمین خندم گرفت درسته که اسم مدرنیه ولی چون زبون مادرزادی پسرا کرهای بود به راحتی نمیتونستن اسممو تلفظ کنن.
ماهانم به اصرار پسرا موند جونگکوک بلند شد و گفت :آروین بیا بریم اتاقتو نشونت بدم
منم از خداخواسته بلند شدم چون تو اون محیط بین ۸ تا پسر معذب شده بودم
جونگکوک منو برد تو یه اتاق با تم بنفش و سفید و گفت:راحت باش و لباسات و عوض کن اینجا از این به بعد اتاق توعه
برگشت خواست بره که گفتم:اینجا که قانون خاصی نداره که ازش پیروی کنم
گفت:نه خب قانون خاصی نداره ولی لطفا قبل از اینکه به ما اطلاع ندادی جایی نرو یا وقتی خونه نیستیم اگر میخوای کسی رو بیاری خونه اول بهمون خبر بده، اینم به این خاطر میگم که ما بعضی اوقات میریم تور برای کنسرت
آهانی گفتم که برگشت و رفت درم بست منم یه دور همه جارو نگاه کردم متاسفانه چون این خونه کلی اتاق داره هر اتاق سرویس شخصی نداره
بعد از تعویض لباس و برداشتن کلاه از روی سرم موهامو مرتب کردم و رفتم بیرون پیشه پسرا
همین که نشستم جین گفت:خب چی میخواید سفارش بدم بیارن
خب اینا که الان میخوان از بیرون سفارش بدن بزار من بلند شم یه چیزی درست کنم یه خودی هم نشون بدم
گفتم: خب اگر بخواین من میتونم غذا درست کنم.
همشون با ابروهای بالا رفته نگامون میکردن یونگی گفت: واقعا
گفتم: نترسین مسمومتون نمیکنم
یونگی گفت: نه نه منظور بدی نداشتم اتفاقا ماهم میخوایم دستپختت و بچشیم
بلند شدم و مستقیم رفتم سمت آشپزخانه با دیدن مواد غذایی تصمیم گرفتم دوکبوکی درست کنم. من آشپزیمو از مامانم یاد گرفتم و از اونجایی که غذاهای مامانم طعم فوق العادهای داشتن غذاهای منم کم و بیش شبیه غذاهای مامانم بودن.
۳.۷k
۰۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.