آرمی رها شده
پارت ۵
* تو اتاق ته*
ته: واقعا آرمی هستید؟
آنا: آره
ا/ت: هومم
ته: بایستون کیه؟
ا/ت: کوک..
آنا: تو
ته: واقعااا؟ ( روبه آنا)
آنا: هومم
ته: تو باید مراقب خودت باشی( روبه ا/ت) کوک یکم..
ا/ت: آره میدونم😂
ته: حالا از شانست هم کوک یه چند دقیقه دیگه میاد
ا/ت؛ واقعااا؟
ته: هومم
آنا: ا/ت آرومم باش الان غش،میکنی من بدبخت باید آب قند بیارم
ته:😂
ا/ت: نه خوبمم... چقد گرم شدد
آنا: از بس که استرس داری😂😂
ته: صب کن پنجره رو باز کنم*
ا/ت: مرسی
مامان: بچها یکم برید دور بزنید تا کوکی بیاد ( اومدم تو اتاق)
ته: بریمم
ته: داشتیم تو باغ قدم میزدیم که ا/ت گم شد و ماهم همینطور میگشتیم تا پیداش کنیم..
کوک: من رسیدم خونه مامان و بابای تهیونگ که به دختر رو دیدم..چقد خوشگله..( قیافم) : چشمای گربه ای خوشگل...دماغ خوش فرم..لبای خوشگل..موهای قهوه ای روشن.( اونم تو نور آفتاب)..
ا/ت:(اون کوک نیست؟) غش کردن*
ته و آنا: ا/تتت
* تو اتاق ته*
ته: واقعا آرمی هستید؟
آنا: آره
ا/ت: هومم
ته: بایستون کیه؟
ا/ت: کوک..
آنا: تو
ته: واقعااا؟ ( روبه آنا)
آنا: هومم
ته: تو باید مراقب خودت باشی( روبه ا/ت) کوک یکم..
ا/ت: آره میدونم😂
ته: حالا از شانست هم کوک یه چند دقیقه دیگه میاد
ا/ت؛ واقعااا؟
ته: هومم
آنا: ا/ت آرومم باش الان غش،میکنی من بدبخت باید آب قند بیارم
ته:😂
ا/ت: نه خوبمم... چقد گرم شدد
آنا: از بس که استرس داری😂😂
ته: صب کن پنجره رو باز کنم*
ا/ت: مرسی
مامان: بچها یکم برید دور بزنید تا کوکی بیاد ( اومدم تو اتاق)
ته: بریمم
ته: داشتیم تو باغ قدم میزدیم که ا/ت گم شد و ماهم همینطور میگشتیم تا پیداش کنیم..
کوک: من رسیدم خونه مامان و بابای تهیونگ که به دختر رو دیدم..چقد خوشگله..( قیافم) : چشمای گربه ای خوشگل...دماغ خوش فرم..لبای خوشگل..موهای قهوه ای روشن.( اونم تو نور آفتاب)..
ا/ت:(اون کوک نیست؟) غش کردن*
ته و آنا: ا/تتت
۲۵.۹k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.