my mannequin Part ¹¹
[صبح]
هایون هنوز تو بغلم خواب بود
اصلن نتونستم بخوابم
و حالا خورشید طلوع کرده بود
+ هایونا
سرش رو بوسیدم
+ هایونا..بیدار شو..باید بریم
هایون نفسشو بیرون داد و تکون ریزی خورد
+ هایونا بلند شو
هایون چشماش رو باز کرد و نگام کرد
= اونی هنوز خوابم میاد
+ باید بریم..نمیشه
بلند شدم و دست هایون رو گرفتم
+ بیا
از کوچه بیرون رفتیم
یعنی تا الان جیمین فهمیده بود ما خونه نیستیم؟
= اونی گشنمه
+ منم گشنمه هایونا
= کجا داریم میریم؟
+ هایونا
نشستم تا هم قدش بشم
+ باید سریع باشیم و برسیم خونه باشه؟
= اما اونی..چرا داری تلاش الکی میکنی وقتی جیمین میاد دنبالمون..اون پیدامون میکنه اونی..تازشم، جیمین خیلی مرد خوبیه..مگه نگفتی فقط یکم مریضه و ما باید مواظبش باشیم؟..پس چرا مواظبش نبودی؟
درسته...
تمام حرف هایی که زد درست بود
= اونی..من گشنمه
+ هایونا گفتم باشه..حالا زود باش بریم
دست هایون رو محکم گرفتم و دوباره راه افتادیم
هایون درست میگفت
جیمین بلاخره قرار بود پیدامون کنه
البته احتمال داره که دیگه نخاد بیاد دنبالمون
اصن از اول برای چی اینقد به من گیر داد
مگه تو شرکتش کارمندای دیگه ای استخدام نکرده بود؟
چرا از اونا نخاسته که باهاش ازدواج کنن
چرا هیچوقت ازش نپرسیدم؟
هایون گریه کرد
= گشنمه
کم کم دیگه داشتم عصبی میشدم
میخاستم دستشو ول کنم و تاجایی که میتونم سریع بدوم سمت خونه
اما اون خواهرمه
چجوری ولش کنم؟
بغلش کردم و بلندش کردم
+ الان میریم یه جا غذا میخوریم
سعی کردم نزدیک ترین رستوران رو پیدا کنم
وقتی وارد شدیم همه مرد بودن!
معذب شدم..ولی هایون اصلن اهمیت نمیداد!
= اونی..من دامپلینگ میخام
آب دهنمو قورت دادم
گوشیمو روشن کردم و حسابم رو چک کردم
پول نداشتم!
+ هایونا
= بله اونی؟
نمیدونستم چی بهش بگم
بگم پول ندارم برات چیزی بگیرم بخوری؟
اگه بگه پس برای چی از جیمین فرار میکنی چی؟
من واقعا احمقم
هایون تا وقتی که تو خونه جیمین بودیم واقعا خوشحال بود
اما حالا گشنه، تشنه و خستس
و من حتا پول ندارم براش غذا بگیرم
= اونی؟!
+ هایونا میشه یه لحظه بریم بیرون حرف بزنیم؟
نگاه های سنگینی رو روی خودمون حس میکردم
+ لطفا
= اما من گشنمه اونی..نمیشه سفارش بدی بعد بریم؟
+ هایونا بلند شو بریم
دست هایون رو گرفتم و سریع از اونجا اومدیم بیرون
= اونی من گشنمه
+ هایونا..پول ندارم
هایون بغض کرد
= چی؟
+ م.من پول ندارم نمیتونم دامپلینگ برات بگیرم
هایون گریه کرد و دستشو از دستم کشید
= من میخام برم پیش جیمین (گریه)
+ م.میتونم برات کیک بگیرم..هوم؟..باشه؟
= نههه..من میخام برم پیش جیمین (داد)
.
.
.
فالو؟..^^
هایون هنوز تو بغلم خواب بود
اصلن نتونستم بخوابم
و حالا خورشید طلوع کرده بود
+ هایونا
سرش رو بوسیدم
+ هایونا..بیدار شو..باید بریم
هایون نفسشو بیرون داد و تکون ریزی خورد
+ هایونا بلند شو
هایون چشماش رو باز کرد و نگام کرد
= اونی هنوز خوابم میاد
+ باید بریم..نمیشه
بلند شدم و دست هایون رو گرفتم
+ بیا
از کوچه بیرون رفتیم
یعنی تا الان جیمین فهمیده بود ما خونه نیستیم؟
= اونی گشنمه
+ منم گشنمه هایونا
= کجا داریم میریم؟
+ هایونا
نشستم تا هم قدش بشم
+ باید سریع باشیم و برسیم خونه باشه؟
= اما اونی..چرا داری تلاش الکی میکنی وقتی جیمین میاد دنبالمون..اون پیدامون میکنه اونی..تازشم، جیمین خیلی مرد خوبیه..مگه نگفتی فقط یکم مریضه و ما باید مواظبش باشیم؟..پس چرا مواظبش نبودی؟
درسته...
تمام حرف هایی که زد درست بود
= اونی..من گشنمه
+ هایونا گفتم باشه..حالا زود باش بریم
دست هایون رو محکم گرفتم و دوباره راه افتادیم
هایون درست میگفت
جیمین بلاخره قرار بود پیدامون کنه
البته احتمال داره که دیگه نخاد بیاد دنبالمون
اصن از اول برای چی اینقد به من گیر داد
مگه تو شرکتش کارمندای دیگه ای استخدام نکرده بود؟
چرا از اونا نخاسته که باهاش ازدواج کنن
چرا هیچوقت ازش نپرسیدم؟
هایون گریه کرد
= گشنمه
کم کم دیگه داشتم عصبی میشدم
میخاستم دستشو ول کنم و تاجایی که میتونم سریع بدوم سمت خونه
اما اون خواهرمه
چجوری ولش کنم؟
بغلش کردم و بلندش کردم
+ الان میریم یه جا غذا میخوریم
سعی کردم نزدیک ترین رستوران رو پیدا کنم
وقتی وارد شدیم همه مرد بودن!
معذب شدم..ولی هایون اصلن اهمیت نمیداد!
= اونی..من دامپلینگ میخام
آب دهنمو قورت دادم
گوشیمو روشن کردم و حسابم رو چک کردم
پول نداشتم!
+ هایونا
= بله اونی؟
نمیدونستم چی بهش بگم
بگم پول ندارم برات چیزی بگیرم بخوری؟
اگه بگه پس برای چی از جیمین فرار میکنی چی؟
من واقعا احمقم
هایون تا وقتی که تو خونه جیمین بودیم واقعا خوشحال بود
اما حالا گشنه، تشنه و خستس
و من حتا پول ندارم براش غذا بگیرم
= اونی؟!
+ هایونا میشه یه لحظه بریم بیرون حرف بزنیم؟
نگاه های سنگینی رو روی خودمون حس میکردم
+ لطفا
= اما من گشنمه اونی..نمیشه سفارش بدی بعد بریم؟
+ هایونا بلند شو بریم
دست هایون رو گرفتم و سریع از اونجا اومدیم بیرون
= اونی من گشنمه
+ هایونا..پول ندارم
هایون بغض کرد
= چی؟
+ م.من پول ندارم نمیتونم دامپلینگ برات بگیرم
هایون گریه کرد و دستشو از دستم کشید
= من میخام برم پیش جیمین (گریه)
+ م.میتونم برات کیک بگیرم..هوم؟..باشه؟
= نههه..من میخام برم پیش جیمین (داد)
.
.
.
فالو؟..^^
۹.۷k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.