چند پارتی
وقتی جلوی همه بهش سیلی زدی
چند پارتی
ورژن شوگا.
نگاهشون بهت داد
شوگا:چرا متوجه نیستی اگر من نبودم الان داشتی زیرش جون میدادی احمق(حالت عربده و بغض)
ملیکا:تو چرا متوجه نبستی من حواسم بود تو و تمام دوستات اونجا بودین چجوری میتونست منو ببره اخههه
صدای هردو زیاد بود و بقیه اعضا هم نشسته بودن و نظاره گر دعوا بودن
شوگا:آره اره(پوزخند)یادم نبود تو شبیه گوجه ای برای همین اون اصلا دوست نداشت بهت نزدیک
و بعد پولی کشید و اومد بره که بلههه سیلی رو خورد
ملیکا:متوجه باش چیمیگی البته الان به خودت توهین کردی آخه کی میاد بشه دوست دختر یه گوجه تازه ازش درخواست ازدواج هم کنه؟
ریدی مین یونگی بزرگ آب هم قطعه
شوگا:حواست باشه داری چجوری رفتار میکنه دختره هر...
نامجون:شوگا حرف دهنت رو بفهم اون دوستدختره نه یه زن وسط کوچه خیابون
ملیکا:نه نامی ولش کن ببینم چه زری میخواد بزنه؟من هر.زم اره؟هرچی باید میشنیدم و شنیدم
دختر به سرعت کیف و گوشیش رو ورداشت از اون خونه خارج شد
همه داخل اتاقشون بودن چون میدونستن شوگا الان در خطرناک ترین و ترسناک ترین وضع ممکنه
دختر توی گوشه ترین نقطه بار نشسته بود و در حال فکر گردن به اتفاقات چند ساعت گذشته بود دعواشون خیلی الکی بود یه پسر در حال بوسیدن یه دختر دیگه بوده ولی یونگی فکر کرده اون ملیکاست و اونو دعوا کرد ملیکا هم اونو نگفت تا ببینه تا کجا پیش میره
ولی نثل اینکه باید میگفتی فکر بود که گوشیش زنگ خورد جین بود
ملیکا:ببین اگه میخوای بگی برگرد و یونگی متاسفه یاید بگم نه نمیام پس شارژتو هدر نده
جین:خواستم بگم ما بیمارستانیم
بابا حمایت کنید دیگه🫠
چند پارتی
ورژن شوگا.
نگاهشون بهت داد
شوگا:چرا متوجه نیستی اگر من نبودم الان داشتی زیرش جون میدادی احمق(حالت عربده و بغض)
ملیکا:تو چرا متوجه نبستی من حواسم بود تو و تمام دوستات اونجا بودین چجوری میتونست منو ببره اخههه
صدای هردو زیاد بود و بقیه اعضا هم نشسته بودن و نظاره گر دعوا بودن
شوگا:آره اره(پوزخند)یادم نبود تو شبیه گوجه ای برای همین اون اصلا دوست نداشت بهت نزدیک
و بعد پولی کشید و اومد بره که بلههه سیلی رو خورد
ملیکا:متوجه باش چیمیگی البته الان به خودت توهین کردی آخه کی میاد بشه دوست دختر یه گوجه تازه ازش درخواست ازدواج هم کنه؟
ریدی مین یونگی بزرگ آب هم قطعه
شوگا:حواست باشه داری چجوری رفتار میکنه دختره هر...
نامجون:شوگا حرف دهنت رو بفهم اون دوستدختره نه یه زن وسط کوچه خیابون
ملیکا:نه نامی ولش کن ببینم چه زری میخواد بزنه؟من هر.زم اره؟هرچی باید میشنیدم و شنیدم
دختر به سرعت کیف و گوشیش رو ورداشت از اون خونه خارج شد
همه داخل اتاقشون بودن چون میدونستن شوگا الان در خطرناک ترین و ترسناک ترین وضع ممکنه
دختر توی گوشه ترین نقطه بار نشسته بود و در حال فکر گردن به اتفاقات چند ساعت گذشته بود دعواشون خیلی الکی بود یه پسر در حال بوسیدن یه دختر دیگه بوده ولی یونگی فکر کرده اون ملیکاست و اونو دعوا کرد ملیکا هم اونو نگفت تا ببینه تا کجا پیش میره
ولی نثل اینکه باید میگفتی فکر بود که گوشیش زنگ خورد جین بود
ملیکا:ببین اگه میخوای بگی برگرد و یونگی متاسفه یاید بگم نه نمیام پس شارژتو هدر نده
جین:خواستم بگم ما بیمارستانیم
بابا حمایت کنید دیگه🫠
۳.۷k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.