ارباب من🖤🤍
part8
که یهو هیچی نشد(آدمین کرم داره 🤣🤣)
خلاصه ظرف هارو شستم و رفتم پیش میا و لیسا که لیسا گفت:
لیسا: ا. ت بدو بیا اینجا
ا. ت: باشه بابا اومدم
لیسا: ا. ت آجوما گفت باید بریم توی اتاق ندیمه ها کارمون داره
ا. ت: چیکار مون داره آخه
لیسا: منم نمیدونم ولی باید عجله کنیم وگرنه... خودت میدونی چی میشه
ا. ت: اوکی بریم
باهم رفتیم توی اتاق ندیمه ها بعدش وقتی رفتیم آجوما گفت:
آجوما: چرا شما دو تا اینقدر دیر کردین
لیسا: ببخشید آجوما دنبال ا. ت میگشتم دیر اومدیم معذرت میخوام
آجوما: اشکالی نداره اما دفعه بعدی تکرار نشه الان خانم وو میان(یه اسمی مندراوردی هستش🤣)
ا. ت و لیسا باهم: چشم
بعد رفتیم پیشه میا
میا: ده بیاین دیگه الان دیر میشه به فا*ک* میریما
ا. ت: باشه اومدیم بابا
بعدش رفتیم کنار هم وایسادیم و یهو یه خانم اومد داخل اتاق و اومد از بین ندیمه ها چند نفر رو انتخاب کرد و باخودش اون ندیمه هارو برد بیرون من داشتم سکته میکردم یعنی.. چرا اونارو انتخاب کرده؟
از میا پرسیدم و میا گفت:
میا: ببین این خانمی که اومد داخل خانم وو بود که این خانم مثل اینکه مادر اربابه خب و چرا اومد اینجا بخاطر این بود که میخواست چند تا از ندبمه هارو برای همسر ارباب انتخاب کنه که هفته دیگه که جشنه اونارو آماده کنه
ا. ت: واقعا
میا: بله واقعا
بعدش باهم رفتیم بیرون و شروع کردیم به انجام کار آجوما بهم گفت برم کل عمارت رو طی بکشم منم رفتم و شروع کردم به طی کشیدن عمارت داشتم طبقه دوم رو طی میکشیدم که یهو....
بیا پایین
پایین تر
خماری........(خب بچه ها اینم از پارت ۸ و پارت ۹ رو یه ساعت دیگه میزارم خب فعلا بای خیلی دوستون دارم بایییی❤🍰🧋🍮)
که یهو هیچی نشد(آدمین کرم داره 🤣🤣)
خلاصه ظرف هارو شستم و رفتم پیش میا و لیسا که لیسا گفت:
لیسا: ا. ت بدو بیا اینجا
ا. ت: باشه بابا اومدم
لیسا: ا. ت آجوما گفت باید بریم توی اتاق ندیمه ها کارمون داره
ا. ت: چیکار مون داره آخه
لیسا: منم نمیدونم ولی باید عجله کنیم وگرنه... خودت میدونی چی میشه
ا. ت: اوکی بریم
باهم رفتیم توی اتاق ندیمه ها بعدش وقتی رفتیم آجوما گفت:
آجوما: چرا شما دو تا اینقدر دیر کردین
لیسا: ببخشید آجوما دنبال ا. ت میگشتم دیر اومدیم معذرت میخوام
آجوما: اشکالی نداره اما دفعه بعدی تکرار نشه الان خانم وو میان(یه اسمی مندراوردی هستش🤣)
ا. ت و لیسا باهم: چشم
بعد رفتیم پیشه میا
میا: ده بیاین دیگه الان دیر میشه به فا*ک* میریما
ا. ت: باشه اومدیم بابا
بعدش رفتیم کنار هم وایسادیم و یهو یه خانم اومد داخل اتاق و اومد از بین ندیمه ها چند نفر رو انتخاب کرد و باخودش اون ندیمه هارو برد بیرون من داشتم سکته میکردم یعنی.. چرا اونارو انتخاب کرده؟
از میا پرسیدم و میا گفت:
میا: ببین این خانمی که اومد داخل خانم وو بود که این خانم مثل اینکه مادر اربابه خب و چرا اومد اینجا بخاطر این بود که میخواست چند تا از ندبمه هارو برای همسر ارباب انتخاب کنه که هفته دیگه که جشنه اونارو آماده کنه
ا. ت: واقعا
میا: بله واقعا
بعدش باهم رفتیم بیرون و شروع کردیم به انجام کار آجوما بهم گفت برم کل عمارت رو طی بکشم منم رفتم و شروع کردم به طی کشیدن عمارت داشتم طبقه دوم رو طی میکشیدم که یهو....
بیا پایین
پایین تر
خماری........(خب بچه ها اینم از پارت ۸ و پارت ۹ رو یه ساعت دیگه میزارم خب فعلا بای خیلی دوستون دارم بایییی❤🍰🧋🍮)
۱۶.۲k
۲۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.