دختر فراموش شده part 5
دختر فراموش شده
پارت 5
- یوننن هییی مگه میخام برم پارتی ؟!
/ ارهههه
غر غر زنان از خونه یون هی اومدم بیرون و با تاکسی رفتم کمپانی و وارد شدم و رفتم دفتر مدیر که منشیش جواب داد
$ کیم هانا ؟
- بله
کارت شناسایی رو داد دستم و یه لیست داد دستم
$ برید طبقه دوم خانم لینهوا شما رو راهنمایی میکنن این لیست رو هم تحویل بدید
معذب بودم داشتم میرفتم سمت راه رو که صدای موزیک توجهمو به سمت خودش جلب کرد لیستو توی بغلم گرفتم و رفتم پشت راه یه سالن تمرین رقص بود که دیوار بیرونیش و درش کاملا شیشه ای که پسرا داشتن تمرین رقص میکردن ... اما یکیشون نبود نگاهی به جیمین کردم که متوجه من نبود ... صورت بی نقصش ؛ هیچ وقت فکر نمیکردم جیمین یه ایدل بشه اون همیشه میخاست یه افسر پلیس شه !
ناخوداگاه لبخندی روی لبم پدیدار شد همینجوری که به جیمین خیره بود دستی رو روی شونم حس کردم و پریدم عقب ...
اره یکی دیگه از پسرا بود قدش از بقیه بلند تر بود پرسید
% رو جیمین کراش داری؟
- ک..کراش ؟ نه اص..لا
خندید و گفت
% باشه منم باور میکنم
وقتی برگشتم سمت اتاق جیمین خیره به من نگاه میکرد ... فقط دمم رو گذاشتم رو کولم و فرار کرد و چند بارم بخاطر صندلم نزدیک بود بخورم زمین ... دو تا پا که داشتم دو تا دیگم قرض گرفتم در رفتم بعد از چند دقیقه دویدن رفتم طبقه بالا و نفس نفس زنان رفتم پیش خانمی ک رو کارتش نوشته بود لینهوا دستامو روی زانو هام گذاشتم ...
- سلامم... م.ن کیم هانا هستم
* خب حالا بگو ببینم از کجا فرار کردی
- هیجااا بخدا
* دختر جون برو یکم توی هوای ازاد نفس بکش و اب بخور بعد بیا ... امروز خیلی کار خاصی نداریم !
-ممنونننن
با راهنمایی نگهبانا رفتم رو پشت بوم همیشه عادت داشتم با جیمین میرفتیم رو پشت و بوم و داد میزدیم ... از هر چیزی ک ناراحت بودیم !
البته تو بوسان ساختمونا انقد بلند نبود..
رفتم سمت لبه پشت بوم و داد زدم
- کی باورش میشهههه پارک جیمین منو یادش نیست ...؟!
و شنیدم که باد صدایی شبیه کلمه هیچکس رو توی گوشم پیچ تاب داد...
- بادددد ممنون که هیچ وقت منو یادت نمیره
و دوباره صدای خنده باد تو گوشم اکو شد
( دوستان هانا تو رویائه جدی نگیرین 😂)
که با باد که زیر دامنم پیچیده بود متوجه شدم دامنم تقریبا رو هوائه
- باد منحرف !
نگاهی به منظره کردم که همه چیزش منو یاد جیمین مینداخت چون همش مال سئول بود و سئول شهری بود که وقتی تو بوسان کسی اسمشو به زبون میاورد تمام خاطراتم با جیمین مرور میشد ...
- لعنت به سئولللللل
که باد تندی به صورتم خورد
- عااای باشه ببخشید
جیمین )
عرق کرده بودم و خسته شده بودم ... میخاستم برم پشت بوم پاتوق همیشه گیم برا استراحت ؛ وقتی دم در رسیدم به محض اینکه اومدم درو باز کنم صدای یه دخترو شنیدم که داد میزد
- کی باورش میشهههه پارک جیمین منو یادش نیست ...؟
و بعدشم انگار داشت با باد مکالمه میکرد
+ خله ؟
که یهو گفت
-لعنت به سئوللللل
تو فکر این بودم که سئول چه بلایی سرش اورده ... چرا من باید اونو یادم بیاد در حالی که نمیشناسمش ؟
که یهو دختره از در اومد بیرون ... همون دختری بود ک منو تو فن ساین دید... همونی که دم در اشک میریخت ...همونی ک تو سالن زل زدی بود به من ...کنجکاو بودم بدونم منو از کجا میشناسه
دختره انگار با دیدن من میخاس سکته کنه
نگاهی به کارت توی سینش کردم
+ کیم ها..نا ؟
که سراسیمه دستشو روی کارتش گذاشت برگشت که بره که دستشو گرفتم ...
+ ببخشید ...؟!
پارت 5
- یوننن هییی مگه میخام برم پارتی ؟!
/ ارهههه
غر غر زنان از خونه یون هی اومدم بیرون و با تاکسی رفتم کمپانی و وارد شدم و رفتم دفتر مدیر که منشیش جواب داد
$ کیم هانا ؟
- بله
کارت شناسایی رو داد دستم و یه لیست داد دستم
$ برید طبقه دوم خانم لینهوا شما رو راهنمایی میکنن این لیست رو هم تحویل بدید
معذب بودم داشتم میرفتم سمت راه رو که صدای موزیک توجهمو به سمت خودش جلب کرد لیستو توی بغلم گرفتم و رفتم پشت راه یه سالن تمرین رقص بود که دیوار بیرونیش و درش کاملا شیشه ای که پسرا داشتن تمرین رقص میکردن ... اما یکیشون نبود نگاهی به جیمین کردم که متوجه من نبود ... صورت بی نقصش ؛ هیچ وقت فکر نمیکردم جیمین یه ایدل بشه اون همیشه میخاست یه افسر پلیس شه !
ناخوداگاه لبخندی روی لبم پدیدار شد همینجوری که به جیمین خیره بود دستی رو روی شونم حس کردم و پریدم عقب ...
اره یکی دیگه از پسرا بود قدش از بقیه بلند تر بود پرسید
% رو جیمین کراش داری؟
- ک..کراش ؟ نه اص..لا
خندید و گفت
% باشه منم باور میکنم
وقتی برگشتم سمت اتاق جیمین خیره به من نگاه میکرد ... فقط دمم رو گذاشتم رو کولم و فرار کرد و چند بارم بخاطر صندلم نزدیک بود بخورم زمین ... دو تا پا که داشتم دو تا دیگم قرض گرفتم در رفتم بعد از چند دقیقه دویدن رفتم طبقه بالا و نفس نفس زنان رفتم پیش خانمی ک رو کارتش نوشته بود لینهوا دستامو روی زانو هام گذاشتم ...
- سلامم... م.ن کیم هانا هستم
* خب حالا بگو ببینم از کجا فرار کردی
- هیجااا بخدا
* دختر جون برو یکم توی هوای ازاد نفس بکش و اب بخور بعد بیا ... امروز خیلی کار خاصی نداریم !
-ممنونننن
با راهنمایی نگهبانا رفتم رو پشت بوم همیشه عادت داشتم با جیمین میرفتیم رو پشت و بوم و داد میزدیم ... از هر چیزی ک ناراحت بودیم !
البته تو بوسان ساختمونا انقد بلند نبود..
رفتم سمت لبه پشت بوم و داد زدم
- کی باورش میشهههه پارک جیمین منو یادش نیست ...؟!
و شنیدم که باد صدایی شبیه کلمه هیچکس رو توی گوشم پیچ تاب داد...
- بادددد ممنون که هیچ وقت منو یادت نمیره
و دوباره صدای خنده باد تو گوشم اکو شد
( دوستان هانا تو رویائه جدی نگیرین 😂)
که با باد که زیر دامنم پیچیده بود متوجه شدم دامنم تقریبا رو هوائه
- باد منحرف !
نگاهی به منظره کردم که همه چیزش منو یاد جیمین مینداخت چون همش مال سئول بود و سئول شهری بود که وقتی تو بوسان کسی اسمشو به زبون میاورد تمام خاطراتم با جیمین مرور میشد ...
- لعنت به سئولللللل
که باد تندی به صورتم خورد
- عااای باشه ببخشید
جیمین )
عرق کرده بودم و خسته شده بودم ... میخاستم برم پشت بوم پاتوق همیشه گیم برا استراحت ؛ وقتی دم در رسیدم به محض اینکه اومدم درو باز کنم صدای یه دخترو شنیدم که داد میزد
- کی باورش میشهههه پارک جیمین منو یادش نیست ...؟
و بعدشم انگار داشت با باد مکالمه میکرد
+ خله ؟
که یهو گفت
-لعنت به سئوللللل
تو فکر این بودم که سئول چه بلایی سرش اورده ... چرا من باید اونو یادم بیاد در حالی که نمیشناسمش ؟
که یهو دختره از در اومد بیرون ... همون دختری بود ک منو تو فن ساین دید... همونی که دم در اشک میریخت ...همونی ک تو سالن زل زدی بود به من ...کنجکاو بودم بدونم منو از کجا میشناسه
دختره انگار با دیدن من میخاس سکته کنه
نگاهی به کارت توی سینش کردم
+ کیم ها..نا ؟
که سراسیمه دستشو روی کارتش گذاشت برگشت که بره که دستشو گرفتم ...
+ ببخشید ...؟!
۳۶.۶k
۲۸ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.