فیک عشق شیشه ای پارت ۱۹
ن انگار در انتظار اوتوبوس نی
چون ی ماشین اومد نگه داشت اونم سوار شد
سریع سوار ماشین شدمو راه افتادم دنبال ماشینی ک ا.ت سوار شده بود
ویو. ا.ت:
بعد اینکه تهیونگ رسوندم کافه خیلیا ت کافه ب لباسم گیر میدادن
با اینکه لباس مخصوص کافه هم روش تنم بود ولی لباس زیرش معلوم بود...خیلی سعی کردم لباسم کثیف نشه و موفق شدم
بعد ک کارم تموم شد زنگ زدم ریوجینو ههسو بیان دنبالم
بعد ک رسیدیم بار قرار شد ههسو صندلی عقب بشینه و ریوجین موهای مشکیشو بریزه رو صورتشو لباس سفیدشو بپوشه عین روح
واییی خیلی هیجان زدمممم
بعد نیم ساعت یارو اومد منم رفتم ت دستشویی قایم شدم ک چن دیقه بعد بیام ک مثلا م منتظر نموندم🗿
بعد دو دیقه اومدم
ا.ت: عاا هاییی
جونکی(یارو🗿): عععع سلام خش اومدین
برام صندلیو کشید عقب ک بشینم ک دیدم رو صندلی کیفمه
وایییی کیفمو جا گذاشته بودممم
یارو ی مکثی کردو گف
جونکی: عا خب ت کی اومدی؟
ا.ت: هه هه هه هه(خنده ی چندش) تازه اومدم رفتم دستامو بشورم
جونکی: عاها خب خوشگله چی میخای بخوریم
اه اه اه چندش..دستمو گذاشتم رو میزو سرمو گذاشتم روش با حالت کیوت چندش گفتم
ا.ت: هر چی ت بخوری هانی
جونکی: عففف اوکی سسکی(سانسور) گرل
بعد چندش بازیامونو خوردن ابجو هامون سکوت خاصی بینمون بود اه خسته شدم پ چرا بچه ها وارد نمیشن
اشاره کردم ب ههسو ک صندلی عقبی بود
با اشاره گفتم وارد شید دیع
ههسو انگشت شصتشو نشون داد
همون موقع یارو ی نگاهی ب پشتش کرد ک ههسو سریع سرشو اونوری کرد
جونکی: خب سسکی بریم ت اتاق بحرفیم
عااا یا خدا پ ریوجین کو
ک یهو ریوجین اومدو افتاد رو یارو
ریوجین: هووووووو
خاک ت سرتتت خو اینجوری میترسه؟ بیشتر خندش گرفتههه
جونکی: عع واییی پارممم چقد بامزه
ریوجین: هه هه اره
ریوجین ی نگا ب م کرد ک دید دارم ترسناک نگاش میکنم سریع رف
جونکی: چقد سم(با ی ذره خنده)
ا.ت: هه هه اره نمیدونم ایا بیکارن؟( با خنده مصنوعی
ههسو ک صندلی عقبی بود خندش گرفته بود ااههه تف ت این شانس
جونکی: خب بسه بریم اتاق ک بدنت دیوونم کرده
ا.ت: ن ن الان زوده
جونکی: چ زودی
بغلم کرد ک ببرم منم داد میزدم
ا.ت: کمککک(الان بخش اتاقان🗿 کسی صداشونو نمیشنوه)
پ ریوجینو ههسو کوشننن
درو باز کردو هولم داد ت ک افتادم زمین ک ی صدا مرد اومد ک گف
...: گمشو مرتیکه
جونکی: هوی چته
چشامو بسته بودم ولی انگار یارو داشت جونکی رو میزد
جونکی: غ..غلط کر..دم
...: پ چی معلومه مرتیکه
جونکی: بسه ترو..خدااا
...: برو گمشو ع جلو چشام
هیچ صدایی نیومد ک ی کت افتاد رومو ی بدن مردونه بغلم کرد..
(حمایت کنیددد
یاع یاع این پارت خییلی وقته تو پیج دومم بود😂
#وانشات
#فیک
چون ی ماشین اومد نگه داشت اونم سوار شد
سریع سوار ماشین شدمو راه افتادم دنبال ماشینی ک ا.ت سوار شده بود
ویو. ا.ت:
بعد اینکه تهیونگ رسوندم کافه خیلیا ت کافه ب لباسم گیر میدادن
با اینکه لباس مخصوص کافه هم روش تنم بود ولی لباس زیرش معلوم بود...خیلی سعی کردم لباسم کثیف نشه و موفق شدم
بعد ک کارم تموم شد زنگ زدم ریوجینو ههسو بیان دنبالم
بعد ک رسیدیم بار قرار شد ههسو صندلی عقب بشینه و ریوجین موهای مشکیشو بریزه رو صورتشو لباس سفیدشو بپوشه عین روح
واییی خیلی هیجان زدمممم
بعد نیم ساعت یارو اومد منم رفتم ت دستشویی قایم شدم ک چن دیقه بعد بیام ک مثلا م منتظر نموندم🗿
بعد دو دیقه اومدم
ا.ت: عاا هاییی
جونکی(یارو🗿): عععع سلام خش اومدین
برام صندلیو کشید عقب ک بشینم ک دیدم رو صندلی کیفمه
وایییی کیفمو جا گذاشته بودممم
یارو ی مکثی کردو گف
جونکی: عا خب ت کی اومدی؟
ا.ت: هه هه هه هه(خنده ی چندش) تازه اومدم رفتم دستامو بشورم
جونکی: عاها خب خوشگله چی میخای بخوریم
اه اه اه چندش..دستمو گذاشتم رو میزو سرمو گذاشتم روش با حالت کیوت چندش گفتم
ا.ت: هر چی ت بخوری هانی
جونکی: عففف اوکی سسکی(سانسور) گرل
بعد چندش بازیامونو خوردن ابجو هامون سکوت خاصی بینمون بود اه خسته شدم پ چرا بچه ها وارد نمیشن
اشاره کردم ب ههسو ک صندلی عقبی بود
با اشاره گفتم وارد شید دیع
ههسو انگشت شصتشو نشون داد
همون موقع یارو ی نگاهی ب پشتش کرد ک ههسو سریع سرشو اونوری کرد
جونکی: خب سسکی بریم ت اتاق بحرفیم
عااا یا خدا پ ریوجین کو
ک یهو ریوجین اومدو افتاد رو یارو
ریوجین: هووووووو
خاک ت سرتتت خو اینجوری میترسه؟ بیشتر خندش گرفتههه
جونکی: عع واییی پارممم چقد بامزه
ریوجین: هه هه اره
ریوجین ی نگا ب م کرد ک دید دارم ترسناک نگاش میکنم سریع رف
جونکی: چقد سم(با ی ذره خنده)
ا.ت: هه هه اره نمیدونم ایا بیکارن؟( با خنده مصنوعی
ههسو ک صندلی عقبی بود خندش گرفته بود ااههه تف ت این شانس
جونکی: خب بسه بریم اتاق ک بدنت دیوونم کرده
ا.ت: ن ن الان زوده
جونکی: چ زودی
بغلم کرد ک ببرم منم داد میزدم
ا.ت: کمککک(الان بخش اتاقان🗿 کسی صداشونو نمیشنوه)
پ ریوجینو ههسو کوشننن
درو باز کردو هولم داد ت ک افتادم زمین ک ی صدا مرد اومد ک گف
...: گمشو مرتیکه
جونکی: هوی چته
چشامو بسته بودم ولی انگار یارو داشت جونکی رو میزد
جونکی: غ..غلط کر..دم
...: پ چی معلومه مرتیکه
جونکی: بسه ترو..خدااا
...: برو گمشو ع جلو چشام
هیچ صدایی نیومد ک ی کت افتاد رومو ی بدن مردونه بغلم کرد..
(حمایت کنیددد
یاع یاع این پارت خییلی وقته تو پیج دومم بود😂
#وانشات
#فیک
۱۱.۶k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.