عضو افتخاری پارت ۲۴
#عضو_افتخاری
#پارت_24
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
*سوزی*
شادو شنگول از دانشگاه برگشتم خونه غافل از اتفاقی که برام افتادع.
رفتم داخل که دیدم پسرا ناراحت نشستن تا منو دیدن خودشونو جمع و جور کردن
_چیه چیشده چرا ناراحتین
جین اومدو دستمو گرفت و برد رو کاناپه پیش خودش نشوند
+ببین میخوام یه چیزی بهت بگم ولی آروم باش
با این حرفش نگران بهش نگاه کردم
_جین چیشده بگو
تهیونگ+ببین سوزی امروز مدیر برنامت به من زنگ زد و یه خبری بهم داد
_چه خبری
+چیزه امم تسلیت میگم
با ترس_واسه چی
+پدرت چیزه پدرت فوت شده
نابا ور به پسرا نگاه کردم که سراشونو انداخته بودن پایین
باخنده_شوخیه خوبی نبود
نامجون_کاش شوخی بود
رنگم پرید با صدایی که از ته چاه در میومد گفتم:یعنی بابام مرده؟
جونکوک:سوزی حالت خوبه ؟
هیچی نمی شنویدم فقط جمله بابام مرده تو ذهنم اکو میشد
♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
🥀تهیونگ🥀
هر چی صداش میزدیم جواب نمیداد انگار کر شده بود فقط به یه نقطه خیره شده بود سریع جمع شدیم دورش
جین:سوزی سوزی
شوگا:سوزی منو نگاه کن
جیمین:تهیونگ چرا حرف نمیزنه
جونکوک سریع رفت و آب اورد
گرفتمشو تکونش دادم که به خودش اومد
_سوزی:حالت خوبه؟
با صدایی تحلیل رفته+،تهیونگ بابام مرده ،؟
بعد ازین جمله از حال رفتو افتاد بغل من
که داد زدم سوزی!!
ادامه دارد..
🖤
🖤🖤
🖤🖤🖤
🖤🖤🖤🖤
🖤🖤🖤🖤🖤
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
#پارت_24
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
*سوزی*
شادو شنگول از دانشگاه برگشتم خونه غافل از اتفاقی که برام افتادع.
رفتم داخل که دیدم پسرا ناراحت نشستن تا منو دیدن خودشونو جمع و جور کردن
_چیه چیشده چرا ناراحتین
جین اومدو دستمو گرفت و برد رو کاناپه پیش خودش نشوند
+ببین میخوام یه چیزی بهت بگم ولی آروم باش
با این حرفش نگران بهش نگاه کردم
_جین چیشده بگو
تهیونگ+ببین سوزی امروز مدیر برنامت به من زنگ زد و یه خبری بهم داد
_چه خبری
+چیزه امم تسلیت میگم
با ترس_واسه چی
+پدرت چیزه پدرت فوت شده
نابا ور به پسرا نگاه کردم که سراشونو انداخته بودن پایین
باخنده_شوخیه خوبی نبود
نامجون_کاش شوخی بود
رنگم پرید با صدایی که از ته چاه در میومد گفتم:یعنی بابام مرده؟
جونکوک:سوزی حالت خوبه ؟
هیچی نمی شنویدم فقط جمله بابام مرده تو ذهنم اکو میشد
♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
🥀تهیونگ🥀
هر چی صداش میزدیم جواب نمیداد انگار کر شده بود فقط به یه نقطه خیره شده بود سریع جمع شدیم دورش
جین:سوزی سوزی
شوگا:سوزی منو نگاه کن
جیمین:تهیونگ چرا حرف نمیزنه
جونکوک سریع رفت و آب اورد
گرفتمشو تکونش دادم که به خودش اومد
_سوزی:حالت خوبه؟
با صدایی تحلیل رفته+،تهیونگ بابام مرده ،؟
بعد ازین جمله از حال رفتو افتاد بغل من
که داد زدم سوزی!!
ادامه دارد..
🖤
🖤🖤
🖤🖤🖤
🖤🖤🖤🖤
🖤🖤🖤🖤🖤
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
۲.۰k
۱۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.