پلیس خلافکار من
پلیس خلافکار من
*<My criminal police>*
ا.ت:
سلام ... ا.ت هستم ۱۹ سالمه و ... با افتخار دزدم
آره شاید بگین چرا با افتخار ولی نگین چون جوابش به خودم ربط داره تو کره زندگی میکنم و خانوادم رو دو سال پیش از دست دادم به جز برادرم که البته اونم تمام ارثی که پدرم به هردومون داده بود و به خاک داد و اونم الان تایلند داره حال میکنه که البته منم دارم حال میکنم ... ولی این حال کردنام دوسال بیشتر طول نکشید
*شروع داستان*
پلیس:وایسا(در حال دویدن)وایسا ... بیشعور
ا.ت:(زبون درازی)تو گرگم به هوا ببعی نمی ایسته آقا گرگه
پلیس:بابا ... وایسا
ا.ت:فعلا داداشا ... از دیدنتون خوشحال شدم(دست تکون میده و میره پشت دیوار)
ا.ت:
تو کوچه پله داشت و مجبور بودم از پله برم بالا پلیسا هم که عین چی دنبالمن ولمن نمیکنن مجبور شدم یه خونه پیدا کنم تا برم توش و قایم شم از شانس بد منم در همه خونه ها بسته بود جز یکیشون که قفلش خراب بود پس رفتم توش و درو بستم
پلیس:(قدم زدن و نفس نفس زدن)دختره ... استغفرالله ... این سوسکه یهو غیب میشه ... آخ گشنم شد بعدا پیگیری میکنیم
ا.ت:(نفس نفس زدن)وای ... خیلی وقت بود اینقدر لذت نبرده بودم هه
ا.ت:
برگشتم تا خونه رو ببینم یه پسره رو دیدم که با حوله رو به روم وایساده
ا.ت:(جیغ)
جونگ کوک: اَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَ ... چته؟
ا.ت:تو چته؟
جونگ کوک:من چیم چمه؟
ا.ت:تو جیغ زدی
جونگ کوک:خانومو ... تو اول جیغ زدی
ا.ت:من جیغ زدم تو دیگه چرا جیغ زدی؟
جونگ کوک:جیغ من به خاطر جیغ تو بود بگذریم ... اینجا چیکار میکنی؟
ا.ت:خودت اینجا چیکار میکنی؟
جونگ کوک:مثلا خونمه ها
ا.ت:
هیچی نگفتم و فقط نگاش کردم کم کم چشمم داشت میرفت پایین تا جای بدی قفل شد
جونگ کوک:
دیدم چشاش داره جای بدی و میبینه واقا خیلی ... استغفرالله
جونگ کوک: ... کجا داری نگاه میکنی(پوشوندن آن مکان مبارک :/)
ا.ت:نه نه چیزه ... شرمنده
جونگ کوک:بیا بشین پاهام خسته شد
ا.ت:نه دیگه من برم
ا.ت:
یهو خودم و زندونی لای دوتا دستاش دیدم نزدیک صورتم شد
ا.ت:چ چیکار میکنی؟
لایک نمیکولی؟:(
آی نو کمه دیگه شرمنده :)
*<My criminal police>*
ا.ت:
سلام ... ا.ت هستم ۱۹ سالمه و ... با افتخار دزدم
آره شاید بگین چرا با افتخار ولی نگین چون جوابش به خودم ربط داره تو کره زندگی میکنم و خانوادم رو دو سال پیش از دست دادم به جز برادرم که البته اونم تمام ارثی که پدرم به هردومون داده بود و به خاک داد و اونم الان تایلند داره حال میکنه که البته منم دارم حال میکنم ... ولی این حال کردنام دوسال بیشتر طول نکشید
*شروع داستان*
پلیس:وایسا(در حال دویدن)وایسا ... بیشعور
ا.ت:(زبون درازی)تو گرگم به هوا ببعی نمی ایسته آقا گرگه
پلیس:بابا ... وایسا
ا.ت:فعلا داداشا ... از دیدنتون خوشحال شدم(دست تکون میده و میره پشت دیوار)
ا.ت:
تو کوچه پله داشت و مجبور بودم از پله برم بالا پلیسا هم که عین چی دنبالمن ولمن نمیکنن مجبور شدم یه خونه پیدا کنم تا برم توش و قایم شم از شانس بد منم در همه خونه ها بسته بود جز یکیشون که قفلش خراب بود پس رفتم توش و درو بستم
پلیس:(قدم زدن و نفس نفس زدن)دختره ... استغفرالله ... این سوسکه یهو غیب میشه ... آخ گشنم شد بعدا پیگیری میکنیم
ا.ت:(نفس نفس زدن)وای ... خیلی وقت بود اینقدر لذت نبرده بودم هه
ا.ت:
برگشتم تا خونه رو ببینم یه پسره رو دیدم که با حوله رو به روم وایساده
ا.ت:(جیغ)
جونگ کوک: اَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَ ... چته؟
ا.ت:تو چته؟
جونگ کوک:من چیم چمه؟
ا.ت:تو جیغ زدی
جونگ کوک:خانومو ... تو اول جیغ زدی
ا.ت:من جیغ زدم تو دیگه چرا جیغ زدی؟
جونگ کوک:جیغ من به خاطر جیغ تو بود بگذریم ... اینجا چیکار میکنی؟
ا.ت:خودت اینجا چیکار میکنی؟
جونگ کوک:مثلا خونمه ها
ا.ت:
هیچی نگفتم و فقط نگاش کردم کم کم چشمم داشت میرفت پایین تا جای بدی قفل شد
جونگ کوک:
دیدم چشاش داره جای بدی و میبینه واقا خیلی ... استغفرالله
جونگ کوک: ... کجا داری نگاه میکنی(پوشوندن آن مکان مبارک :/)
ا.ت:نه نه چیزه ... شرمنده
جونگ کوک:بیا بشین پاهام خسته شد
ا.ت:نه دیگه من برم
ا.ت:
یهو خودم و زندونی لای دوتا دستاش دیدم نزدیک صورتم شد
ا.ت:چ چیکار میکنی؟
لایک نمیکولی؟:(
آی نو کمه دیگه شرمنده :)
۳.۵k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.