رمان عشق لجباز من
پارت 77
از در نیکا دویید اومد
نیکا:سلام دیر که نکردم😅تازه صبح از فرودگاه اومدم😅
من:نه بابا خوب اومدی😐
نیکا:خب حالا🙄
من:خوبی خودت؟
نیکا:اره اوکیم
من:اونجا چطوره وضعش؟😁
نیکا:خوبه همچی فقط یکم سرده
من:الان اینجا هم سرده اخر آذره و سرده😂
بردیا:سلام نیکا خانم😁من دوست دیانام اسمم بردیاس😄
نیکا:خوش حالم از اشنایی تون😁
بردیا:شما سینگلید؟
من:بردیااااااااا😐
بردیا:خو چیه منم میخوام رل بزنم
متین اومد
متین:سلام ببخشید دیر اومدم
من:کو ارسلان؟
متین: الان میا
ارسلان اومد پیشمون
من:چه عجب خب دیگه نمیومدی😐
سارا:اقایی میبینی چقدر باهات بد حرف میزنه بیا با من قول میدم کمتر از عشقم صدات نکنم😂
من:زهرمار🙄
ارسلان:خب حالا قهر نکن سارا تو هم خفه شو😐
من:ایششششششش😂
ارسلان:چه خوشگل شدی😍❤
من:میسی😂❤😍
یه یک ساعتی گذشت و منم با نیکا حرف میزدم ارسلانم نشسته بود پیش مامان بابام حرف میزد که من از اینجا نمیشنیدم چی میگفتن
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
این پارت کم بود بعدی خیلی زیاده🙂❣️
از در نیکا دویید اومد
نیکا:سلام دیر که نکردم😅تازه صبح از فرودگاه اومدم😅
من:نه بابا خوب اومدی😐
نیکا:خب حالا🙄
من:خوبی خودت؟
نیکا:اره اوکیم
من:اونجا چطوره وضعش؟😁
نیکا:خوبه همچی فقط یکم سرده
من:الان اینجا هم سرده اخر آذره و سرده😂
بردیا:سلام نیکا خانم😁من دوست دیانام اسمم بردیاس😄
نیکا:خوش حالم از اشنایی تون😁
بردیا:شما سینگلید؟
من:بردیااااااااا😐
بردیا:خو چیه منم میخوام رل بزنم
متین اومد
متین:سلام ببخشید دیر اومدم
من:کو ارسلان؟
متین: الان میا
ارسلان اومد پیشمون
من:چه عجب خب دیگه نمیومدی😐
سارا:اقایی میبینی چقدر باهات بد حرف میزنه بیا با من قول میدم کمتر از عشقم صدات نکنم😂
من:زهرمار🙄
ارسلان:خب حالا قهر نکن سارا تو هم خفه شو😐
من:ایششششششش😂
ارسلان:چه خوشگل شدی😍❤
من:میسی😂❤😍
یه یک ساعتی گذشت و منم با نیکا حرف میزدم ارسلانم نشسته بود پیش مامان بابام حرف میزد که من از اینجا نمیشنیدم چی میگفتن
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
این پارت کم بود بعدی خیلی زیاده🙂❣️
۲۶.۰k
۰۸ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.