پارت ۲۳
ویو ا.ت
رفتم تو اتاق جلو آینه ایستادم چیییی چرا اینقدر زشت شدم آخه، رفتم تو دستشویی کارمو کردم رفتم صورتمو شستم مسواک زدم اومدم بیرون مو هامو شونه کردم دو گوش گیس کردم صورتمو ماساژ دادم ، یه نگاه به خدم انداختم عالی شده بودم مثل قبل رفتم تو آشپز خونه شیر و کیک رو میز بود اوووو جونکوک برام کیک پخته ولی خودش داشت به در یخچال ور میرفت پشتش به من بود نمیدونم داشت چیکار میکرد آروم آروم رفتم از پشت بغلش کردم
ا.ت . چیکار میکنی مستر جئون
دیدم دستامو از از دور کمرش برداشت روشونو بوسید
جونکوک . کار خاصی نمیکردم انتظار شما رو میکشیدم
ا.ت . حالا چرا ایستادی جلو در یخچال
جونکوک . چون دارم یخچالو ناناس میکنم (عکسی که از ا.ت چسبونده بود به در یخچال رو نشون ا.ت داد)
ا.ت .وایییی چه قشنگم
جونکوک . باهات قهرم
ا.ت . چرا؟؟🤨
جونکوک . باید اول ازم تشکر میکردی😢
ا.ت .😐
جونکوک . دو ثانیه وقت داری تشکر کنی اگر نکنی بهت غذا نمیدم کوچولو
ا.ت . ممنون ممنون ممنون.....
جونکوک . 😊
رفتیم باهم نشستیم رو میز شروع کردیم خوردن نصفه غذا رو خوردم که یهو جونکوک گفت
جونکوک . من هیچوقت دوست ندارم بمیرم دوست دارم زندگی بکنم عاشق زندگی کردنم ولی من اینقدر تو رو دوست دارم که میخوام برا زندگی کردنم ازت اجازه بگیرم، آیا اجازه دارم زندگیمو بکنم؟
ا.ت . آره☺️
جونکوک . میدونستی تو تمام زندگیه منی
ا.ت . منظورت چیه
جونکوک . منتزرم زود شب بشه بیب
ا.ت . هیییییی درست حرف بزن ببینم چی میگی
جونکوک . خودت بودی که دو دقیقه پیش بهم اجازه دادی زندگیمو بکنم
ا.ت . من اون موقع حواسم به ذهن منحرف تو نبود خب
جونکوک . دیگه همینه که هست🙂
رفتم تو اتاق جلو آینه ایستادم چیییی چرا اینقدر زشت شدم آخه، رفتم تو دستشویی کارمو کردم رفتم صورتمو شستم مسواک زدم اومدم بیرون مو هامو شونه کردم دو گوش گیس کردم صورتمو ماساژ دادم ، یه نگاه به خدم انداختم عالی شده بودم مثل قبل رفتم تو آشپز خونه شیر و کیک رو میز بود اوووو جونکوک برام کیک پخته ولی خودش داشت به در یخچال ور میرفت پشتش به من بود نمیدونم داشت چیکار میکرد آروم آروم رفتم از پشت بغلش کردم
ا.ت . چیکار میکنی مستر جئون
دیدم دستامو از از دور کمرش برداشت روشونو بوسید
جونکوک . کار خاصی نمیکردم انتظار شما رو میکشیدم
ا.ت . حالا چرا ایستادی جلو در یخچال
جونکوک . چون دارم یخچالو ناناس میکنم (عکسی که از ا.ت چسبونده بود به در یخچال رو نشون ا.ت داد)
ا.ت .وایییی چه قشنگم
جونکوک . باهات قهرم
ا.ت . چرا؟؟🤨
جونکوک . باید اول ازم تشکر میکردی😢
ا.ت .😐
جونکوک . دو ثانیه وقت داری تشکر کنی اگر نکنی بهت غذا نمیدم کوچولو
ا.ت . ممنون ممنون ممنون.....
جونکوک . 😊
رفتیم باهم نشستیم رو میز شروع کردیم خوردن نصفه غذا رو خوردم که یهو جونکوک گفت
جونکوک . من هیچوقت دوست ندارم بمیرم دوست دارم زندگی بکنم عاشق زندگی کردنم ولی من اینقدر تو رو دوست دارم که میخوام برا زندگی کردنم ازت اجازه بگیرم، آیا اجازه دارم زندگیمو بکنم؟
ا.ت . آره☺️
جونکوک . میدونستی تو تمام زندگیه منی
ا.ت . منظورت چیه
جونکوک . منتزرم زود شب بشه بیب
ا.ت . هیییییی درست حرف بزن ببینم چی میگی
جونکوک . خودت بودی که دو دقیقه پیش بهم اجازه دادی زندگیمو بکنم
ا.ت . من اون موقع حواسم به ذهن منحرف تو نبود خب
جونکوک . دیگه همینه که هست🙂
۴.۵k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.