مافیای عاشق پارت ۱۸
یونگی:کوک کافی هست ........
کوک:هنوز کم هست ....
ته:واقعا.... الان دیگه داری زیاده روی می کنی
کوک:.......
یونگی:قطع کنم
کوک:نوچ هنوز کمه
ا.ت:جیغ...... دیگه نمی تونست تحمل کنه
که سعی کرد....... دستش رو از توی اون سیمی که صندلی مچ دستش رو قفل کرده بود ...
...بیرون بیاره .....
کوک:تکون نخور ....
ته:دیگه کافی هست کوک ......
کوک:قطعش کنید ....
کوک بعد از اینکه ته جریان برق رو قطع کرد ..........به سمت ا.ت رفت...... و زود بازش کرد...... و براید استایل بغلش کرد...... و به سمت اتاقی که اونجاالان اتاق مشترکشون بود حرکت کرد ..............
کوک:ببخش عزیزم معذرت می خوام.......
ا.ت با بی حالی لبخندی زد
.........که کوک تن بی جونش رو روی تخت دراز داد
فلش بک
ا.ت ویو
پشت سر تهیونگ رفتم تا به یه اتاقی رسیدیم
که رفتم....... داخل دیدم اون اتاق پر از وسایلایی که برای هک کردن هست بود قبلا توی فیلم پلیسی ها دیده بودم اون اتاق خیلی مجهز بود.......
یونگی:باید چند تا چیز رو توضیح بدی..
ا.ت:مثلا چی....
یونگی :اون شب که با کوک رفتی.. خونتون درمورد کوک ....با لی چویی هم صحبت کردی
ا.ت:چی ،چرا باید صحبت کنم
در این باره ......
یونگی: فقط جواب بده .......
ا.ت :خب هیچی نگفتم ولی فقط بهم گفت..... که بین تو وکوک اتفاقی افتاده منم گفتم....نه فقط یه مسافرت هست که منم با کوک میرم که کنارش باشم چون مسافرت طولانی هست .
ته رو به یونگی گفت:برای همین شک کرده
کوک تا اون لحظه ساکت بود نگاهی بهش کردم که ناراحت دست به سینه سرش پایین بود
یونگی:خب ا.ت نگاه کن طبق تحقیقاتی که انجام دادیم فهمیدیم که یه ردیاب توی عمارت بوده که پلیس تونسته رد ما رو بزنه
ا.ت:خب چرا به من میگید
یونگی:اوممم ....چون اون ردیاب ....توی اتاق شما بوده .... و تنها کسایی که توی اون اتاق اجازه داشتن .....برن تو و کوک هستید .......ا.ت دیگه هضم نمی کردم چی میگه
کوک:چرا این کارو کردی پس اون لحظه که من رفتم بالا اومدم بحث رو عوض کردید نقشه می کشیدی
با این حرف کوک یادم اومد و .....فهمیدم چه اتفاقی افتاده
فلش بک (فلش بک توی فلش بک شد )
)این فلش بک برا شبی هست که کوک و ا.ت ....لی چویی رو بعد از عمارت دعوت کرده بودنو)
لی چویی:عزیزم اتفاقی افتاده
ا.ت:نه قول میدم زود برم و برگردم
لی چویی:دخترم مراقب خودت باش ....فقط یه چیز چرا کوک اینطوری هست
ببخشید دیرشد😁
کوک:هنوز کم هست ....
ته:واقعا.... الان دیگه داری زیاده روی می کنی
کوک:.......
یونگی:قطع کنم
کوک:نوچ هنوز کمه
ا.ت:جیغ...... دیگه نمی تونست تحمل کنه
که سعی کرد....... دستش رو از توی اون سیمی که صندلی مچ دستش رو قفل کرده بود ...
...بیرون بیاره .....
کوک:تکون نخور ....
ته:دیگه کافی هست کوک ......
کوک:قطعش کنید ....
کوک بعد از اینکه ته جریان برق رو قطع کرد ..........به سمت ا.ت رفت...... و زود بازش کرد...... و براید استایل بغلش کرد...... و به سمت اتاقی که اونجاالان اتاق مشترکشون بود حرکت کرد ..............
کوک:ببخش عزیزم معذرت می خوام.......
ا.ت با بی حالی لبخندی زد
.........که کوک تن بی جونش رو روی تخت دراز داد
فلش بک
ا.ت ویو
پشت سر تهیونگ رفتم تا به یه اتاقی رسیدیم
که رفتم....... داخل دیدم اون اتاق پر از وسایلایی که برای هک کردن هست بود قبلا توی فیلم پلیسی ها دیده بودم اون اتاق خیلی مجهز بود.......
یونگی:باید چند تا چیز رو توضیح بدی..
ا.ت:مثلا چی....
یونگی :اون شب که با کوک رفتی.. خونتون درمورد کوک ....با لی چویی هم صحبت کردی
ا.ت:چی ،چرا باید صحبت کنم
در این باره ......
یونگی: فقط جواب بده .......
ا.ت :خب هیچی نگفتم ولی فقط بهم گفت..... که بین تو وکوک اتفاقی افتاده منم گفتم....نه فقط یه مسافرت هست که منم با کوک میرم که کنارش باشم چون مسافرت طولانی هست .
ته رو به یونگی گفت:برای همین شک کرده
کوک تا اون لحظه ساکت بود نگاهی بهش کردم که ناراحت دست به سینه سرش پایین بود
یونگی:خب ا.ت نگاه کن طبق تحقیقاتی که انجام دادیم فهمیدیم که یه ردیاب توی عمارت بوده که پلیس تونسته رد ما رو بزنه
ا.ت:خب چرا به من میگید
یونگی:اوممم ....چون اون ردیاب ....توی اتاق شما بوده .... و تنها کسایی که توی اون اتاق اجازه داشتن .....برن تو و کوک هستید .......ا.ت دیگه هضم نمی کردم چی میگه
کوک:چرا این کارو کردی پس اون لحظه که من رفتم بالا اومدم بحث رو عوض کردید نقشه می کشیدی
با این حرف کوک یادم اومد و .....فهمیدم چه اتفاقی افتاده
فلش بک (فلش بک توی فلش بک شد )
)این فلش بک برا شبی هست که کوک و ا.ت ....لی چویی رو بعد از عمارت دعوت کرده بودنو)
لی چویی:عزیزم اتفاقی افتاده
ا.ت:نه قول میدم زود برم و برگردم
لی چویی:دخترم مراقب خودت باش ....فقط یه چیز چرا کوک اینطوری هست
ببخشید دیرشد😁
۷۴.۶k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.