فیک گذشته ی تلخ پارت ١١
از زبان هانا
تا به خودم اومدم سریع سرم رو بردم عقب و به این بوسه پایان دادم
هانا : من باید برم
خواستم برم که جیمین دستم رو گرفت و به سمت خودش برگردوند
جیمین : هانا میدونم تو گذشته اشتباهات زیادی کردم ولی من پشیمونم لطفا در موردش فکر کن
سری تکون دادم سریع از اونجا دور شدم من چم شده بود ؟! چرا می خواستم به این بوسه ادامه بدم ؟! نه من هیچوقت نمی تونم اونو ببخشم اگرم بخوام گذشته ی تلخم بهم این اجازه رو نمیده سریع از اونجا دور شدم و رفتم سمت کلبه ها که مین جه رو دیدم
مین جه : دختر تو کجا بودی دنبالت میگشتم
هانا : هیچی فقط رفتم یکم این دور و اطراف دور زدم
مین چه : ببینم چرا لباسات خیسه ؟!
هانا : هیچی چیز مهمی نیست
بدون توجه به غرغر های مین جه رفتم تو کلبه اصلا حالم خوب نبود از یک طرف قلبم میگفت درخواستش رو قبول کنم از یک طرفی هم مغزم میگفت اشتباه چند سال پیش رو تکرار نکنم مونده بودم به حرف کدومشون گوش بدم راستش میترسیدم میترسیدم که دوباره بهم آسیب بزنه و ایندفعه دیگه نتونم مثل دفعه قبلی خودم رو جمع کنم
از زبان جیمین
از صبح تا حالا هانا رو ندیدم شب بود نشسته بودم روی یک تنه درخت و به دریاچه روبه روم نگاه می کردم و یاد گذشته افتادم من در حق هانا خیلی اشتباه کردم و میخوام براش جبران کنم ولی حیف که اون دیگه به من اعتماد نداره داشتم همینجوری با خودم فکر می کردم که احساس کردم کسی کنارم نشست برگشتم و دیدم هانا بود باورم نمیشه تا اومدم حرفی بزنم گفت
هانا : درمورد درخواستت فکر کردم
برگشت و تو چشمام نگاه کرد و گفت
هانا : باهات قرار میزارم پارک جیمین
اسلاید دو : لباس های هانا
اسلاید سه : کفش های هانا
شرایط پارت بعد :
٢٠ لایک
٢٠ کامنت
#فیک
#بی_تی_اس
#جیمین
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
تا به خودم اومدم سریع سرم رو بردم عقب و به این بوسه پایان دادم
هانا : من باید برم
خواستم برم که جیمین دستم رو گرفت و به سمت خودش برگردوند
جیمین : هانا میدونم تو گذشته اشتباهات زیادی کردم ولی من پشیمونم لطفا در موردش فکر کن
سری تکون دادم سریع از اونجا دور شدم من چم شده بود ؟! چرا می خواستم به این بوسه ادامه بدم ؟! نه من هیچوقت نمی تونم اونو ببخشم اگرم بخوام گذشته ی تلخم بهم این اجازه رو نمیده سریع از اونجا دور شدم و رفتم سمت کلبه ها که مین جه رو دیدم
مین جه : دختر تو کجا بودی دنبالت میگشتم
هانا : هیچی فقط رفتم یکم این دور و اطراف دور زدم
مین چه : ببینم چرا لباسات خیسه ؟!
هانا : هیچی چیز مهمی نیست
بدون توجه به غرغر های مین جه رفتم تو کلبه اصلا حالم خوب نبود از یک طرف قلبم میگفت درخواستش رو قبول کنم از یک طرفی هم مغزم میگفت اشتباه چند سال پیش رو تکرار نکنم مونده بودم به حرف کدومشون گوش بدم راستش میترسیدم میترسیدم که دوباره بهم آسیب بزنه و ایندفعه دیگه نتونم مثل دفعه قبلی خودم رو جمع کنم
از زبان جیمین
از صبح تا حالا هانا رو ندیدم شب بود نشسته بودم روی یک تنه درخت و به دریاچه روبه روم نگاه می کردم و یاد گذشته افتادم من در حق هانا خیلی اشتباه کردم و میخوام براش جبران کنم ولی حیف که اون دیگه به من اعتماد نداره داشتم همینجوری با خودم فکر می کردم که احساس کردم کسی کنارم نشست برگشتم و دیدم هانا بود باورم نمیشه تا اومدم حرفی بزنم گفت
هانا : درمورد درخواستت فکر کردم
برگشت و تو چشمام نگاه کرد و گفت
هانا : باهات قرار میزارم پارک جیمین
اسلاید دو : لباس های هانا
اسلاید سه : کفش های هانا
شرایط پارت بعد :
٢٠ لایک
٢٠ کامنت
#فیک
#بی_تی_اس
#جیمین
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
۷۳.۱k
۲۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.