کافه پروکوپ فصل دوم/پارت ۷
روز کنسرت...
از زبان جیمین:
با اعضا وارد سالن کنسرت شدیم... امشب اجرا داریم... فعلا برای sound check اومدیم... یه تعداد از آرمیا هم موقع سوند چک میان... البته فقط اونایی که گرونترین بلیطا رو خریدن اجازه دارن بیان... این کار کمپانیه و از طرف ما نیست... داشتیم آهنگا رو دونه دونه چک میکردیم و تمرینشون میکردیم... همه چی دقیق بود... نامجون گفت: پسرا... آهنگا همه اکیه... من باید برم کار دارم تا شب باید آماده بشم...
شوگا: آههه... منم دیگه خستم... شماها چک کنین بقیشو
جیهوپ: منم میرم پس
جین: یاااا... چه خبره... همه رفتین که
تهیونگ: جین هیونگ بنظرم منو توام باید بریم... منم که خستم
جونگکوک: ولی من میمونم... باید تا آخرشو گوش کنم ببینم صدا چطوریه
تهیونگ: ما که دیروزم همینا رو چک کردیم... تازه خوب میدونیم صدامونو تنظیم کنیم دیگه میمونی که چی بشه؟
جونگکوک: آرمیا هنوز نیومدن که... میخوام با اونام یکم خوش بگذرونم
جیمین: منم پیشت میمونم جونگکوکی
جونگکوک: باشه جیمین شی
تهیونگ: خب... من رفتم...
از زبان جونگکوک:
یه سری از آرمی ها تازه داشتن میومدن... وارد سالن شدن... منو جیمینو که دیدن خیلی خوشحال شدن... ماهم همینطور... مشغول خوندن آهنگا شدیم... آرمی هم با ما میخوند و خوش میگذروند...
از زبان کاترین:
من امروز صبح قبل از کنسرت میتونستم برم و سوند چک بی تی اسو از نزدیک ببینم... اولش گفتم بزارم همین امشب تو کنسرت برم سراغ جونگکوک... ولی فکرشو که کردم دیدم امشب تو کنسرت خیلی دورشون شلوغه و نمیذارن بهشون نزدیک بشم... الان فرصت مناسبیه... پس همین الان میرم... از هتل بیرون اومدم و با ماشین هتل رفتم به سمت سالن کنسرت... راننده ماشین همون راننده ی قبلی بود که منو تو شهر سئول چرخوند... ازم پرسید: خانوم واقعا شما کنسرت بنگتن سونیوندان میرین؟
کاترین: بله موسیو
راننده: آیگووو... شما از فرانسه اومدین؟
کاترین: درسته
راننده: خوش به حالتون که میخواین برین پسرا رو از نزدیک ببینین
کاترین: آره... مگه شما تا حالا ندیدینشون؟ حتی تو سئول؟
راننده: نه خانوم... تا حالا ندیدیم... من یه دختر ۲۰ ساله دارم خیلی دوس داره ببیندشون... ولی هنوز نتونسته....
راننده آدم پر حرفی بود... تو این دوروز پرسنل هتلو ندیده بودم که زیادی حرف بزنن... معمولا کم حرف بودن اما این یکی زیاد حرف میزد... بلاخره منو با مقصد رسوند... بهش گفتم منتظرم بمونه خیلی طول نمیکشه که برگردم... وارد سالن میخواستم بشم اولش نذاشتن... بعد نشون دادم که بلیط دارم و امروز برای سوند چک قرار بوده بیام... نمیخواستم برم داخل سالن کنسرت... چون نمیتونستم بین طرفداراشون حرفامو بزنم که... برای همین به یکی از بادیگاردایی که دم در ایستاده بود گفتم: من میخوام جونگکوک رو ببینم
بادیگارد: خب داخل سالن دارن سوند چک میکنن... آخر کارشونه داره تموم میشه... زود برید داخل تا نرفتن... چطور آرمی ای هستید که دیر رسیدید؟
کاترین: نه نه... اشتباه متوجه شدین... من برای یه کار خصوصی اومدم... جونگکوک منو میشناسه... اسممو بگین میشناسه
بادیگارد: واقعا؟
کاترین: احتمالا... بهش بگین من کاترین هستم میخوام ببینمش...
اسممو بهش گفتم... یه جمله کوتاه فرانسوی گفتم که بهش بگه تا منو یادش بیاد...
از زبان جیمین:
با اعضا وارد سالن کنسرت شدیم... امشب اجرا داریم... فعلا برای sound check اومدیم... یه تعداد از آرمیا هم موقع سوند چک میان... البته فقط اونایی که گرونترین بلیطا رو خریدن اجازه دارن بیان... این کار کمپانیه و از طرف ما نیست... داشتیم آهنگا رو دونه دونه چک میکردیم و تمرینشون میکردیم... همه چی دقیق بود... نامجون گفت: پسرا... آهنگا همه اکیه... من باید برم کار دارم تا شب باید آماده بشم...
شوگا: آههه... منم دیگه خستم... شماها چک کنین بقیشو
جیهوپ: منم میرم پس
جین: یاااا... چه خبره... همه رفتین که
تهیونگ: جین هیونگ بنظرم منو توام باید بریم... منم که خستم
جونگکوک: ولی من میمونم... باید تا آخرشو گوش کنم ببینم صدا چطوریه
تهیونگ: ما که دیروزم همینا رو چک کردیم... تازه خوب میدونیم صدامونو تنظیم کنیم دیگه میمونی که چی بشه؟
جونگکوک: آرمیا هنوز نیومدن که... میخوام با اونام یکم خوش بگذرونم
جیمین: منم پیشت میمونم جونگکوکی
جونگکوک: باشه جیمین شی
تهیونگ: خب... من رفتم...
از زبان جونگکوک:
یه سری از آرمی ها تازه داشتن میومدن... وارد سالن شدن... منو جیمینو که دیدن خیلی خوشحال شدن... ماهم همینطور... مشغول خوندن آهنگا شدیم... آرمی هم با ما میخوند و خوش میگذروند...
از زبان کاترین:
من امروز صبح قبل از کنسرت میتونستم برم و سوند چک بی تی اسو از نزدیک ببینم... اولش گفتم بزارم همین امشب تو کنسرت برم سراغ جونگکوک... ولی فکرشو که کردم دیدم امشب تو کنسرت خیلی دورشون شلوغه و نمیذارن بهشون نزدیک بشم... الان فرصت مناسبیه... پس همین الان میرم... از هتل بیرون اومدم و با ماشین هتل رفتم به سمت سالن کنسرت... راننده ماشین همون راننده ی قبلی بود که منو تو شهر سئول چرخوند... ازم پرسید: خانوم واقعا شما کنسرت بنگتن سونیوندان میرین؟
کاترین: بله موسیو
راننده: آیگووو... شما از فرانسه اومدین؟
کاترین: درسته
راننده: خوش به حالتون که میخواین برین پسرا رو از نزدیک ببینین
کاترین: آره... مگه شما تا حالا ندیدینشون؟ حتی تو سئول؟
راننده: نه خانوم... تا حالا ندیدیم... من یه دختر ۲۰ ساله دارم خیلی دوس داره ببیندشون... ولی هنوز نتونسته....
راننده آدم پر حرفی بود... تو این دوروز پرسنل هتلو ندیده بودم که زیادی حرف بزنن... معمولا کم حرف بودن اما این یکی زیاد حرف میزد... بلاخره منو با مقصد رسوند... بهش گفتم منتظرم بمونه خیلی طول نمیکشه که برگردم... وارد سالن میخواستم بشم اولش نذاشتن... بعد نشون دادم که بلیط دارم و امروز برای سوند چک قرار بوده بیام... نمیخواستم برم داخل سالن کنسرت... چون نمیتونستم بین طرفداراشون حرفامو بزنم که... برای همین به یکی از بادیگاردایی که دم در ایستاده بود گفتم: من میخوام جونگکوک رو ببینم
بادیگارد: خب داخل سالن دارن سوند چک میکنن... آخر کارشونه داره تموم میشه... زود برید داخل تا نرفتن... چطور آرمی ای هستید که دیر رسیدید؟
کاترین: نه نه... اشتباه متوجه شدین... من برای یه کار خصوصی اومدم... جونگکوک منو میشناسه... اسممو بگین میشناسه
بادیگارد: واقعا؟
کاترین: احتمالا... بهش بگین من کاترین هستم میخوام ببینمش...
اسممو بهش گفتم... یه جمله کوتاه فرانسوی گفتم که بهش بگه تا منو یادش بیاد...
۱۶.۰k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.