رمان عاشقم باش☺💜
Part 56
که کلا نفمیدم کیه و پرس و جو هم نکردم
مادر ارسلان:خلاصه عروس گلمممم اومدم اینجا هم تورو ببینم هم ارسلانمو و هم پانیذمو وقتی ارسلان بهم گفت میخوام با یه دختری ازدواج کنم خیلی خوشحال شدم از ذوق نزدیک بود سکته کنم اصن
من:واییی دور از جونتون
بابای ارسلان:حالا خانومم شمارو ندیده بود ولی من دیده بودمتون اصلا باورم نمیشد این ارسلان ما بهت علاقه پیدا کرده باشه یعنی جوری روز اول موضوع تورو بش گفتم اعتراض کرد که من اصلا فک میکنم الان خوابم
ارسلان:عه بابا😂
پانیذ:ولی انگار یه خیریتی تو تصادف اردلان بود اگه نبود الان این دوتام به هم نمیرسیدن
بابای ارسلان:اره خب حتما قسمت بوده
پسره:البته دیگه این زیاده رویه یعنی شما یه پسرتونو از دست دادین این مهم نی این دوتا کفتر عاشق مهمن؟/:
#رمان
#اردیا
#عشق
#عاشقانه
#رمان_اردیا
که کلا نفمیدم کیه و پرس و جو هم نکردم
مادر ارسلان:خلاصه عروس گلمممم اومدم اینجا هم تورو ببینم هم ارسلانمو و هم پانیذمو وقتی ارسلان بهم گفت میخوام با یه دختری ازدواج کنم خیلی خوشحال شدم از ذوق نزدیک بود سکته کنم اصن
من:واییی دور از جونتون
بابای ارسلان:حالا خانومم شمارو ندیده بود ولی من دیده بودمتون اصلا باورم نمیشد این ارسلان ما بهت علاقه پیدا کرده باشه یعنی جوری روز اول موضوع تورو بش گفتم اعتراض کرد که من اصلا فک میکنم الان خوابم
ارسلان:عه بابا😂
پانیذ:ولی انگار یه خیریتی تو تصادف اردلان بود اگه نبود الان این دوتام به هم نمیرسیدن
بابای ارسلان:اره خب حتما قسمت بوده
پسره:البته دیگه این زیاده رویه یعنی شما یه پسرتونو از دست دادین این مهم نی این دوتا کفتر عاشق مهمن؟/:
#رمان
#اردیا
#عشق
#عاشقانه
#رمان_اردیا
۲۵.۶k
۲۶ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.