دوست پسر جذاب من ( part 8 )
یونا : ما هم اتاقی هستیم کاری نداره ، یونگی،یونگی،یونگی دی (دیدی)
که یدفعه دیدم یکی پشت سرم بهم گفت کاری داری؟
یونا : چی؟ برگشتم ببینم کیه اصلا با منه بو نه که دیدم بعله یونگیه و قطعا با منه (چون صداش زده بود)
یونگی : اخه داشتی اسم منو میگفتی میخواستم ببینم کاری داری؟
یونا : نه نه هیچی
یونگی : اها حالا میشه منم اینجا بشینم؟
مین هی و یونا : بفرما
یونگی : میبینم دوست جدید پیدا کردی معرفی نمیکنی؟
یونا : این لی مین هیه دوست جدیدم خب خب حالا تو بگو ببینم این پسرا کین دوستای جدید تو هستن معرفی کن ببینم
یونگی : نه جدید نیستن ما از بچگی با هم دوست بودیم چون خانواده هامون هم رو میشناختن
یونا : به هر حال معرفی کن چه جدید چه قدیمی
یونگی : خب باشه بچه ها میگم دست بلند کنین
.... : اکی
یونگی : پارک جیمین
جیمین : بله
یونگی : کیم تهیونگ
تهیونگ : بله
یونگی : جئون جونگکوک
کوک : بله
یونگی : خب البته چنتا دیگه از دوستامون هم امروز نیومدن . خب بچه ها این یوناست و اون هم مین هی
مین هی : وای خدا جون دارم ذوق مرگ میشم منو با اسم کوچیک معرفی کرد عررررررر (داشتم خوشحالی میکردم که یونا گفت)
یونا : (زدم تو سرش)(ای دختره ی نمک نشناس تو سر پسرم میزنی بزنمت) همه دخترا رو با اسم کوچیک نگو مگه دختر خالتیم
یونگی : باشه بابا حالا چرا میزنی(اخی داره حسودیش میشا کیوت)
پسرا : به هر حال از اشنایی باهاتون خوشبختیم
دخترا : ماهم همینطور
سکوت.......
یونگی : ما اومدیم ساکت شدین
یونا : نه اینطور نیست فقط همه ی حرفامون رو زدیم
جیمین : مطمعنین ما معذبتون نکردیم
مین هی : نه فقط حرف زدن با شاهزاده و شما دوستاش که مثل اون جذاب و خوش تیپ و قیافه این برامون سخته مگه نه یونا
یونا : اره همین که اون گفت
یونگی : تو خونه که خب بد منو میگفتی و حاضر جوابی میکردی
یونا : کی من
پسرا : هان شما هم اتاقی هستین ؟؟؟؟
یونگی : اخ یادم رفت بگم.... (توضیح به طور خلاصه)
کوک : پس بگو چرا اومدی پیششون چون با اون هم اتاقی بودی
ته : ما رو باش فکر کردیم چون دختره اسمت رو صدا کرد اومدی بعد که دیدیش روش کراش زدی برا همین اومدی نشستی کنارش
یونگی : انقدر خیال بافی نکنید یعنی اصلا فکر نکردین که چرا انقدر با اون راحتم یا از صحبتامون متوجه نشدین یا اینکه چرا و چجوری اسمش رو بلدم
جیمین : یکم ولی گفتم شاید تو حضور غیاب اسمش رو یاد گرفتی چون انگار با هم هم کلاسی هستین
یونگی : اسکولا
یونا : همینطور داشتیم حرف میزدیم که زنگ خورد
تو کلاس : .....
این پارت ادامه داره ولی جا نبود
که یدفعه دیدم یکی پشت سرم بهم گفت کاری داری؟
یونا : چی؟ برگشتم ببینم کیه اصلا با منه بو نه که دیدم بعله یونگیه و قطعا با منه (چون صداش زده بود)
یونگی : اخه داشتی اسم منو میگفتی میخواستم ببینم کاری داری؟
یونا : نه نه هیچی
یونگی : اها حالا میشه منم اینجا بشینم؟
مین هی و یونا : بفرما
یونگی : میبینم دوست جدید پیدا کردی معرفی نمیکنی؟
یونا : این لی مین هیه دوست جدیدم خب خب حالا تو بگو ببینم این پسرا کین دوستای جدید تو هستن معرفی کن ببینم
یونگی : نه جدید نیستن ما از بچگی با هم دوست بودیم چون خانواده هامون هم رو میشناختن
یونا : به هر حال معرفی کن چه جدید چه قدیمی
یونگی : خب باشه بچه ها میگم دست بلند کنین
.... : اکی
یونگی : پارک جیمین
جیمین : بله
یونگی : کیم تهیونگ
تهیونگ : بله
یونگی : جئون جونگکوک
کوک : بله
یونگی : خب البته چنتا دیگه از دوستامون هم امروز نیومدن . خب بچه ها این یوناست و اون هم مین هی
مین هی : وای خدا جون دارم ذوق مرگ میشم منو با اسم کوچیک معرفی کرد عررررررر (داشتم خوشحالی میکردم که یونا گفت)
یونا : (زدم تو سرش)(ای دختره ی نمک نشناس تو سر پسرم میزنی بزنمت) همه دخترا رو با اسم کوچیک نگو مگه دختر خالتیم
یونگی : باشه بابا حالا چرا میزنی(اخی داره حسودیش میشا کیوت)
پسرا : به هر حال از اشنایی باهاتون خوشبختیم
دخترا : ماهم همینطور
سکوت.......
یونگی : ما اومدیم ساکت شدین
یونا : نه اینطور نیست فقط همه ی حرفامون رو زدیم
جیمین : مطمعنین ما معذبتون نکردیم
مین هی : نه فقط حرف زدن با شاهزاده و شما دوستاش که مثل اون جذاب و خوش تیپ و قیافه این برامون سخته مگه نه یونا
یونا : اره همین که اون گفت
یونگی : تو خونه که خب بد منو میگفتی و حاضر جوابی میکردی
یونا : کی من
پسرا : هان شما هم اتاقی هستین ؟؟؟؟
یونگی : اخ یادم رفت بگم.... (توضیح به طور خلاصه)
کوک : پس بگو چرا اومدی پیششون چون با اون هم اتاقی بودی
ته : ما رو باش فکر کردیم چون دختره اسمت رو صدا کرد اومدی بعد که دیدیش روش کراش زدی برا همین اومدی نشستی کنارش
یونگی : انقدر خیال بافی نکنید یعنی اصلا فکر نکردین که چرا انقدر با اون راحتم یا از صحبتامون متوجه نشدین یا اینکه چرا و چجوری اسمش رو بلدم
جیمین : یکم ولی گفتم شاید تو حضور غیاب اسمش رو یاد گرفتی چون انگار با هم هم کلاسی هستین
یونگی : اسکولا
یونا : همینطور داشتیم حرف میزدیم که زنگ خورد
تو کلاس : .....
این پارت ادامه داره ولی جا نبود
۹.۱k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.