تهیونگ باهمون لباسای دیشبش
تهیونگ باهمون لباسای دیشبش
از خواب بیدار شد
سرش بخاتر مسرف الکل درد میکرد
_ سرم خیلی درد میکنه بیا پااین
با کف دستش کمی شقیقش را ماساژ داد
با به یاد اوردن این که دیشب
چه بلایی به سر همسرش اورده بود
چشم هاش رو یهویی باز کرد
کتش و برداشت و زنگ زد به دستیارش:
_الو، کونگسو سری بیا دنبالم
=چی شده
_هیچی نگو فقت خودت و برسون
قت کرد
تهیونگ سرشو گرف بین دوتا دستاش
اصل فکرشو نمی کرد که همچین کاریو با همسر عزیزش کرده باشه
تلفن شو برداشت و سریع شماره ی کوک رو گرفت کوک خسته و بی جون دستش رو برد سمت جیب شلوارش و تلفنش رو دراورد
با دیدن شمارهی تهیونگ عصبی اما خسته جواب داد:
÷دیشب که خواهرم رو داشتی به کشتن
میدادی،حالا زنگ زدی چی بگی؟
_......
از خواب بیدار شد
سرش بخاتر مسرف الکل درد میکرد
_ سرم خیلی درد میکنه بیا پااین
با کف دستش کمی شقیقش را ماساژ داد
با به یاد اوردن این که دیشب
چه بلایی به سر همسرش اورده بود
چشم هاش رو یهویی باز کرد
کتش و برداشت و زنگ زد به دستیارش:
_الو، کونگسو سری بیا دنبالم
=چی شده
_هیچی نگو فقت خودت و برسون
قت کرد
تهیونگ سرشو گرف بین دوتا دستاش
اصل فکرشو نمی کرد که همچین کاریو با همسر عزیزش کرده باشه
تلفن شو برداشت و سریع شماره ی کوک رو گرفت کوک خسته و بی جون دستش رو برد سمت جیب شلوارش و تلفنش رو دراورد
با دیدن شمارهی تهیونگ عصبی اما خسته جواب داد:
÷دیشب که خواهرم رو داشتی به کشتن
میدادی،حالا زنگ زدی چی بگی؟
_......
۳.۱k
۰۳ آبان ۱۴۰۳