من یک روانشناس هستم! (1)
من ا/تم ....لی ا/ت یه دختر پرورشگاهی که هیچوقت پدر و مادرش رو ندیده بود خوب....و آرزوش این بود که یه روزی به تمامه آرزوهاش برسه ....بیرون رفتن از پرورشگاه ،پول،زندگی که خودش میخواست بسازه و شادی
شاید الان بگین بابا بیخیال این تراژدیا چیه که میگی الان اکلیلی میارم (خنده) راستش خودمم دوست ندارم درموردش الان بگم خودتون متوجه میشین (زنگ ساعت )
ا/ت:........(زنگ ساعت).....(زنگ ساعت)......اَههههههههه گندت بزنم!!!!(خاموش کردن)
ا/ت: ........(به افق خیره شدن) ...........(بلند شدن)
(درحالی که دستش به شلوارش بود بالا میکشید به سمت سرویس رفت )
فلش بک به چند دقیقه بعد ..........
ا/ت: خوب همینطور که داشتم میگفتم من تمومه این آرزوها رو داشتم و خوب میشه گفت به بیشترشون رسیدم من سعی کردم درسامو خوب بخونم تا تو رشته خوبی قبول بشم و خوب چی بهتر از این روانشناسی قبول شدم خوب علاقه هم داشتم بهش پس بهتر
راستی آنچنانم بچه مثبت نبودم شیطنتای خودمم داشتم و درکل بچه خوبی بودم .
فلش بک به چند سال قبل ........
یون سو : هی ا/ت داری چیکار میکنی !!!!!
ا/ت: هیسسسسسس به تو چه به کارت برس
یون سو : ببین اگه ببیننت به فاخ میری !!!!
ا/ت: یون سو ساکت میشی یا نه!!!!
یئون جو :ا/ت ا/ت معلم داره میاد زود بشین سر جات!!!!!
(همگی نشستن سر جاشون )
معلم وارد شد و یه نگاهی که به قول بقیه ترسناکی انداخت رفت که بشینه رو صندلیش واقعا برام جای سواله که این معلمه چشماش رو سرشه حتی نگاه نکرد رو چی داره میشینه که .......(صدای جیغ)
.....بله ....خوب مشاهده کردین ...نشست رو میخای سوزنی که رو صندلی با چسب سه سوت چنسبونده بودم نشست(خنده)
باش بک به حال .....
سوار ماشینم شدم و به سمت مطبم حرکت کردم ....
من دانشگامو زودتر تموم کردم ....و الان ۲۵ سالمه و یه دکتر روانشناسم
وضعیتم خوبه و زندگی آرومی دارم و ازش راضیم (لبخند)
چند مین بعد ....
ا/ت :بعداز چند مین به مطبم رسیدم از ماشین پیاده شدم و به سمت ساختمون ۲ طبقه که جلوم بود حرکت کردم و وارد ساختمون شدم راستش بخاطره اینکه کارم خوب بود زود کارم گرفت و موقعیت فعلیم خوبه
ا/ت :سلام منشی چو
چو یون : آ....دکتر لی خوش اومدین
ا/ت :ممنون ...پروندهای بیمارارو بیار و به اضافه ی یه قهوه (لبخند)
چو یون:چشم (خنده)
و رفتم طبقه بالا وارد اتاقم شدم و به سمت میزم رفتم
و صندلی رو یکمی کنار زدم و نشستم روش که ....
صدای در اومد
ا/ت: بیا تو
چو یون: دکتر یکی میخواد شمارو ببینه
ا/ت: نوبت گرفته؟؟؟
چو یون: نه
ا/ت :بفرستش تو
چو یون : چشم بفرمائید
ناشناس :سلام خانم لی امیدوارم حالتون خوب باشه
ا/ت : ممنون بفرمائید چه کمکی میتونم بکنم؟
ناشناس :او ...چه سریع رفتیم سر اصل مطلب (خنده)
خوب همون طور که روک هستی منم روک حرف میزنم
شنیدم که شما روانشناس زبان زدی هستین و خوب و مشکله منم چیزی هستش که به دسته شما حل میشه
ا/ت : مشکل چیزی دارین؟
ناشناس : خودم که نه ولی مربوط به یه اشخاصی میشه ...میتونین کمکشون کنین؟
ا/ت: خوب باید بدونم مشکلشون چیه همینطوری که نمیشه ندیده کاری کنم
ناشناس: همه چیزو ردیف میکنم و اینکه قراره سود خوبی از این کار بهتون میرسه ....حالا قبول میکنید؟؟
ا/ت که دول بود گفت
ا/ت: باشه
ناشناس :عالیه (لبخنده)
واقعا نمیدونم چم بود او لحظه این پیشنهاد و قبول کردم ولی ...هوف زندگیم زیرو رو شد
خوب ببخشید که دیر شد امیدوارم که خوشتون بیاد هر وقت وقت بیارم پارتای فیکامو میزارم
و اینکه حمایت تموم نشه 💜💜💜💜
شاید الان بگین بابا بیخیال این تراژدیا چیه که میگی الان اکلیلی میارم (خنده) راستش خودمم دوست ندارم درموردش الان بگم خودتون متوجه میشین (زنگ ساعت )
ا/ت:........(زنگ ساعت).....(زنگ ساعت)......اَههههههههه گندت بزنم!!!!(خاموش کردن)
ا/ت: ........(به افق خیره شدن) ...........(بلند شدن)
(درحالی که دستش به شلوارش بود بالا میکشید به سمت سرویس رفت )
فلش بک به چند دقیقه بعد ..........
ا/ت: خوب همینطور که داشتم میگفتم من تمومه این آرزوها رو داشتم و خوب میشه گفت به بیشترشون رسیدم من سعی کردم درسامو خوب بخونم تا تو رشته خوبی قبول بشم و خوب چی بهتر از این روانشناسی قبول شدم خوب علاقه هم داشتم بهش پس بهتر
راستی آنچنانم بچه مثبت نبودم شیطنتای خودمم داشتم و درکل بچه خوبی بودم .
فلش بک به چند سال قبل ........
یون سو : هی ا/ت داری چیکار میکنی !!!!!
ا/ت: هیسسسسسس به تو چه به کارت برس
یون سو : ببین اگه ببیننت به فاخ میری !!!!
ا/ت: یون سو ساکت میشی یا نه!!!!
یئون جو :ا/ت ا/ت معلم داره میاد زود بشین سر جات!!!!!
(همگی نشستن سر جاشون )
معلم وارد شد و یه نگاهی که به قول بقیه ترسناکی انداخت رفت که بشینه رو صندلیش واقعا برام جای سواله که این معلمه چشماش رو سرشه حتی نگاه نکرد رو چی داره میشینه که .......(صدای جیغ)
.....بله ....خوب مشاهده کردین ...نشست رو میخای سوزنی که رو صندلی با چسب سه سوت چنسبونده بودم نشست(خنده)
باش بک به حال .....
سوار ماشینم شدم و به سمت مطبم حرکت کردم ....
من دانشگامو زودتر تموم کردم ....و الان ۲۵ سالمه و یه دکتر روانشناسم
وضعیتم خوبه و زندگی آرومی دارم و ازش راضیم (لبخند)
چند مین بعد ....
ا/ت :بعداز چند مین به مطبم رسیدم از ماشین پیاده شدم و به سمت ساختمون ۲ طبقه که جلوم بود حرکت کردم و وارد ساختمون شدم راستش بخاطره اینکه کارم خوب بود زود کارم گرفت و موقعیت فعلیم خوبه
ا/ت :سلام منشی چو
چو یون : آ....دکتر لی خوش اومدین
ا/ت :ممنون ...پروندهای بیمارارو بیار و به اضافه ی یه قهوه (لبخند)
چو یون:چشم (خنده)
و رفتم طبقه بالا وارد اتاقم شدم و به سمت میزم رفتم
و صندلی رو یکمی کنار زدم و نشستم روش که ....
صدای در اومد
ا/ت: بیا تو
چو یون: دکتر یکی میخواد شمارو ببینه
ا/ت: نوبت گرفته؟؟؟
چو یون: نه
ا/ت :بفرستش تو
چو یون : چشم بفرمائید
ناشناس :سلام خانم لی امیدوارم حالتون خوب باشه
ا/ت : ممنون بفرمائید چه کمکی میتونم بکنم؟
ناشناس :او ...چه سریع رفتیم سر اصل مطلب (خنده)
خوب همون طور که روک هستی منم روک حرف میزنم
شنیدم که شما روانشناس زبان زدی هستین و خوب و مشکله منم چیزی هستش که به دسته شما حل میشه
ا/ت : مشکل چیزی دارین؟
ناشناس : خودم که نه ولی مربوط به یه اشخاصی میشه ...میتونین کمکشون کنین؟
ا/ت: خوب باید بدونم مشکلشون چیه همینطوری که نمیشه ندیده کاری کنم
ناشناس: همه چیزو ردیف میکنم و اینکه قراره سود خوبی از این کار بهتون میرسه ....حالا قبول میکنید؟؟
ا/ت که دول بود گفت
ا/ت: باشه
ناشناس :عالیه (لبخنده)
واقعا نمیدونم چم بود او لحظه این پیشنهاد و قبول کردم ولی ...هوف زندگیم زیرو رو شد
خوب ببخشید که دیر شد امیدوارم که خوشتون بیاد هر وقت وقت بیارم پارتای فیکامو میزارم
و اینکه حمایت تموم نشه 💜💜💜💜
۵۷.۹k
۳۰ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.