part💎¹⁵
bloody diamond
سانا: خب ، از اول اولش بگم
جونهو: بله لطفا.
سانا: من یه خواهر دارم به اسم سوزی. که توی دانشگاه سئول درس میخونه که اتفاقا هم کلاسیه ا/ته. چند وقت پیش موبایل خواهرم طی حادثه ای خراب میشه و برای یه مدت کوتاهی من گوشیمو بهش دادم تا ازش استفاده کنه. هفته پیش تصمیم گرفتیم که باهم بریم یه گوشی جدید بگیریم که اتفاقا ا/ت هم با ما بود. اونجا باهم آشنا شدیم و خب دوست شدیم.
جونهو: اها، که اینطور
سانا: اممممم ، میگم که اتفاقی افتاده.
جونهو: نه ، خودتونو نگران نکنید
راوی: جونهو یه سری سوال دیگه از سانا پرسید تا اون شک نکنه و بعد از اونجا رفت.
* ویو وقتی جونهو رفت شرکت پیش کوک*
جونهو: سلام
کوک: سلام ، چیشد
جونهو: بشین تا بهت بگم.
* همه چی رو تعریف کرد*
کوک: خب چرا گوشیه سوزی رو ندزدیدن
جونهو: طبق تحقیقات من ، اونا میخواستن که ا/ت شک نکنه ، بخاطر همین گوشی خواهر دوستشو زَدن و یه سیم کارت دیگه بهش وصل کردن و اینجوری به ا/ت پیام دادن.
کوک: مرسی ، تا اینجا خیلی کمک کردی بهم.
جونهو: وظیفَم بود.
ا/ت ویو: داشتم کتاب میخوندم که برام پیام اومد ، کتابو گذاشتم کنار و گوشیمو برداشتم، دوباره همون شماره ناشناس بود. الان یه ۲ روزی میشد که بهم پیامی نداده بود.
پیامو باز کردم
*متن پیام*
اگه حرفامو باور نمیکنی میتونم یه کاری کنم که باور کنی.
ا/ت: چی داری میگی ، یکم واضح صحبت کن
تو اصن به نمیگی که از کی باید دوری کنم.
♤: شوهرت ، آقای جئون جونگکوک
ا/ت: چی ، داری دروغ میگی. اون به کسی صدمه نمیزنه من مطمئنم
♤: اون همه چیزو بهت نگفته
ا/ت: اصن میگیم که تو راس میگی ، چرا داری به من کمک میکنی
♤: چون من قربانی کارای اون شدم. اون هر شب جون یه آدم بی گناهو میگیره.
اگه حرفمو باور نمیکنی برات یه آدرس میفرستم شب ساعت ۱۲ برو اونجا.
ا/ت: از کجا بدونم که داری راست میگی.
♤:اگه میخوای نرو ، ولی من فقط خواستم که تو ام مثل من قربانی اون آدم نشی.
ا/ت: دیگه بهم پیام نده.
ا/ت ویو: کوک به من گفته که به کسی آسیب نمیزنه ، اون حتما داره دروغ میگه
میخواد که کوک رو بکشه پایین
باخودم کلنجار میرفتم که که امشب برم به اون آدرس یا نه . ولی یه چیزی خیلی برام سوال بود اینکه کوک همیشه ساعت ۲ میومد خونه. نکنه. نه اون به من گفته کاراش تو شرکت زیاده ، بخاطر همین طول میکشه.
تصمیم گرفتم برم تا مطمئن شم که کوک من آدم بدی نیست.
ساعت ۱۲.......
•ادامه دارد•
▪︎الماس خونین▪︎
سانا: خب ، از اول اولش بگم
جونهو: بله لطفا.
سانا: من یه خواهر دارم به اسم سوزی. که توی دانشگاه سئول درس میخونه که اتفاقا هم کلاسیه ا/ته. چند وقت پیش موبایل خواهرم طی حادثه ای خراب میشه و برای یه مدت کوتاهی من گوشیمو بهش دادم تا ازش استفاده کنه. هفته پیش تصمیم گرفتیم که باهم بریم یه گوشی جدید بگیریم که اتفاقا ا/ت هم با ما بود. اونجا باهم آشنا شدیم و خب دوست شدیم.
جونهو: اها، که اینطور
سانا: اممممم ، میگم که اتفاقی افتاده.
جونهو: نه ، خودتونو نگران نکنید
راوی: جونهو یه سری سوال دیگه از سانا پرسید تا اون شک نکنه و بعد از اونجا رفت.
* ویو وقتی جونهو رفت شرکت پیش کوک*
جونهو: سلام
کوک: سلام ، چیشد
جونهو: بشین تا بهت بگم.
* همه چی رو تعریف کرد*
کوک: خب چرا گوشیه سوزی رو ندزدیدن
جونهو: طبق تحقیقات من ، اونا میخواستن که ا/ت شک نکنه ، بخاطر همین گوشی خواهر دوستشو زَدن و یه سیم کارت دیگه بهش وصل کردن و اینجوری به ا/ت پیام دادن.
کوک: مرسی ، تا اینجا خیلی کمک کردی بهم.
جونهو: وظیفَم بود.
ا/ت ویو: داشتم کتاب میخوندم که برام پیام اومد ، کتابو گذاشتم کنار و گوشیمو برداشتم، دوباره همون شماره ناشناس بود. الان یه ۲ روزی میشد که بهم پیامی نداده بود.
پیامو باز کردم
*متن پیام*
اگه حرفامو باور نمیکنی میتونم یه کاری کنم که باور کنی.
ا/ت: چی داری میگی ، یکم واضح صحبت کن
تو اصن به نمیگی که از کی باید دوری کنم.
♤: شوهرت ، آقای جئون جونگکوک
ا/ت: چی ، داری دروغ میگی. اون به کسی صدمه نمیزنه من مطمئنم
♤: اون همه چیزو بهت نگفته
ا/ت: اصن میگیم که تو راس میگی ، چرا داری به من کمک میکنی
♤: چون من قربانی کارای اون شدم. اون هر شب جون یه آدم بی گناهو میگیره.
اگه حرفمو باور نمیکنی برات یه آدرس میفرستم شب ساعت ۱۲ برو اونجا.
ا/ت: از کجا بدونم که داری راست میگی.
♤:اگه میخوای نرو ، ولی من فقط خواستم که تو ام مثل من قربانی اون آدم نشی.
ا/ت: دیگه بهم پیام نده.
ا/ت ویو: کوک به من گفته که به کسی آسیب نمیزنه ، اون حتما داره دروغ میگه
میخواد که کوک رو بکشه پایین
باخودم کلنجار میرفتم که که امشب برم به اون آدرس یا نه . ولی یه چیزی خیلی برام سوال بود اینکه کوک همیشه ساعت ۲ میومد خونه. نکنه. نه اون به من گفته کاراش تو شرکت زیاده ، بخاطر همین طول میکشه.
تصمیم گرفتم برم تا مطمئن شم که کوک من آدم بدی نیست.
ساعت ۱۲.......
•ادامه دارد•
▪︎الماس خونین▪︎
۴۰.۹k
۱۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.