Ugly fan and hot fucker(پارت ۱۱)
"تهیونگ یه پسر رو سوار ماشینش کرده...این پسر گوشه خیابون ایستاده بود و
تهیونگ سوارش کرده"
ابروهای جونگکوک باال پرید و داد زد:
"وات د فاااااک"
و باز مرد پشت فرمون به خاطر رفتارای موجی پسر کنارش کمی تو جاش پرید و
با حرص به خرگوش روبه روش زل زد!
جونگکوک با دیدن نگاه عصبی مرد تند تند توضیح داد
_آخه دارن چرت میگن...تهیونگ چرا باید یه پسر عوضی رو سوار ماشینش
کنه؟!...نه عکسی هست نه چیزی...الکی دارن از خودشون تز در میکنن تا
فالورهای پبجشون بیشتر بشه!
اینسری ابروهای تهیونگ باال پرید و جونگکوک بیشتر تو خودش جمع شد
_اگه واقعیت داشته باشه...ای خر به شانس اون پسره...ای کاش من جاش
بودم...اصال ای کاش جا اینکه سوار این ماشین میشدم ماشین
تهیونگ جلو پام ترمز میکرد!...هعی!...تدی کجایی که باز حسودیم زده باال!
جونگکوک انگار که تنها باشه داشت با خودش حرف میزد و با کیوتی تمام لبای
غنچه ایش رو باز و بسته میکرد و با ناامیدی زانوهاش رو بغل کرده بود!
وقتی حرفاش تموم شد پیشونیش رو چسبوند به زانوهاش و چشماش رو بست!
تهیونگ که تا اون لحظه تمام موس موس اون پاپی آب کشیده رو شنیده بود
خندش گرفت!
این پسر واقعا احمق بود!
_کجا قرار بری؟
تهیونگ با لحن سردی پرسید جوری که انگار چیزی نشنیده و جونگکوک بی جون
زمزمه کرد
_قبرستون...میخوام برم خودم رو دفن کنم و بعد یه مشت منحرف بیان به
جسدم تجاوز کنن...اما من دلم نمیخواد اولینم رو به یه مشت نکروفیلیایی ببازم...
مگر اینکه شانس بیارم تهیونگ منحرف باشه!
تهیونگ با شنیدن این حرفا یقین پیدا کرده بود که نسل آدمای اسکل اگه هم
منقرض میشد این پسر یه تنه میتونست عوض همشون رو دربیاره!
احساس خستگی میکرد و واقعا وجود این گربه احمق تو ماشینش قوز باالقوز شده
بود!
به پسر که مثل تو خودش جمع شده بود نیم نگاهی انداخت
_اگه نمیدونی کجا میخوای بری همینجا پیادت میکنم!
و بعد زد کنار و منتظر شد تا اون پسر احمق شرش رو از ماشینش کم کنه ولی
خب جونگکوک با توقف ماشین انگار که تازه به خودش اومده باشه متعجب به
مردی که فقط دو جفت چشم ازش قابل رویت بود زل زد
تهیونگ سوارش کرده"
ابروهای جونگکوک باال پرید و داد زد:
"وات د فاااااک"
و باز مرد پشت فرمون به خاطر رفتارای موجی پسر کنارش کمی تو جاش پرید و
با حرص به خرگوش روبه روش زل زد!
جونگکوک با دیدن نگاه عصبی مرد تند تند توضیح داد
_آخه دارن چرت میگن...تهیونگ چرا باید یه پسر عوضی رو سوار ماشینش
کنه؟!...نه عکسی هست نه چیزی...الکی دارن از خودشون تز در میکنن تا
فالورهای پبجشون بیشتر بشه!
اینسری ابروهای تهیونگ باال پرید و جونگکوک بیشتر تو خودش جمع شد
_اگه واقعیت داشته باشه...ای خر به شانس اون پسره...ای کاش من جاش
بودم...اصال ای کاش جا اینکه سوار این ماشین میشدم ماشین
تهیونگ جلو پام ترمز میکرد!...هعی!...تدی کجایی که باز حسودیم زده باال!
جونگکوک انگار که تنها باشه داشت با خودش حرف میزد و با کیوتی تمام لبای
غنچه ایش رو باز و بسته میکرد و با ناامیدی زانوهاش رو بغل کرده بود!
وقتی حرفاش تموم شد پیشونیش رو چسبوند به زانوهاش و چشماش رو بست!
تهیونگ که تا اون لحظه تمام موس موس اون پاپی آب کشیده رو شنیده بود
خندش گرفت!
این پسر واقعا احمق بود!
_کجا قرار بری؟
تهیونگ با لحن سردی پرسید جوری که انگار چیزی نشنیده و جونگکوک بی جون
زمزمه کرد
_قبرستون...میخوام برم خودم رو دفن کنم و بعد یه مشت منحرف بیان به
جسدم تجاوز کنن...اما من دلم نمیخواد اولینم رو به یه مشت نکروفیلیایی ببازم...
مگر اینکه شانس بیارم تهیونگ منحرف باشه!
تهیونگ با شنیدن این حرفا یقین پیدا کرده بود که نسل آدمای اسکل اگه هم
منقرض میشد این پسر یه تنه میتونست عوض همشون رو دربیاره!
احساس خستگی میکرد و واقعا وجود این گربه احمق تو ماشینش قوز باالقوز شده
بود!
به پسر که مثل تو خودش جمع شده بود نیم نگاهی انداخت
_اگه نمیدونی کجا میخوای بری همینجا پیادت میکنم!
و بعد زد کنار و منتظر شد تا اون پسر احمق شرش رو از ماشینش کم کنه ولی
خب جونگکوک با توقف ماشین انگار که تازه به خودش اومده باشه متعجب به
مردی که فقط دو جفت چشم ازش قابل رویت بود زل زد
۱۲.۸k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.