🐈⬛🩶بدبختی از من شروع شد 🩶🐈⬛
کوک:حالا که شما نمیخوایینش اون پیشمن زندگی میکنه
م:تو حق نداری پیشیه قریبه باشی فهمیدیی(داد)
کوک:مامان سعی میکنم بهتون بی احترامی نکنم باشه سر من داد نزنین اون خواهر منه و من ازش مراقبت میکنم شنیدین بچه ها بیایین بریم باهم سعول ولی سعیی منین از این به بعد منو به چشم پسرتون نبینین چون منم شمارو به چشم مادر پدرم نمیبینم اقاو خانم جعون
جوهی وی
از اونجا اومدیم بیرونو رفتیم تو ون نشستیم که من رفتم بغل کوک نشستم رفتیم رسیدیم سعولو رفتیم خوابگاه که یونگی گفت
-بچه ها میخوام یه چیزی بگم
کوک:بگو
- منو جوهی باهم قرار میزاریم
کوک:چییی. مگه من اجازه دادم
+داداش خیلی وقته منم دوسش دارم لطفا
کوک:هیی باشه قب. له
+-مرسییییی
ته:بیایین بیم خوشبگذرونیمم
جیمین:من میگم بریم شهربازی
+هورااا شهر بازی
کوک:خنده(تکون دادن سر)
+بیا کوکیدستشو گرفتو کشوند
کوک:باشه باشه اومدم
Happy end
م:تو حق نداری پیشیه قریبه باشی فهمیدیی(داد)
کوک:مامان سعی میکنم بهتون بی احترامی نکنم باشه سر من داد نزنین اون خواهر منه و من ازش مراقبت میکنم شنیدین بچه ها بیایین بریم باهم سعول ولی سعیی منین از این به بعد منو به چشم پسرتون نبینین چون منم شمارو به چشم مادر پدرم نمیبینم اقاو خانم جعون
جوهی وی
از اونجا اومدیم بیرونو رفتیم تو ون نشستیم که من رفتم بغل کوک نشستم رفتیم رسیدیم سعولو رفتیم خوابگاه که یونگی گفت
-بچه ها میخوام یه چیزی بگم
کوک:بگو
- منو جوهی باهم قرار میزاریم
کوک:چییی. مگه من اجازه دادم
+داداش خیلی وقته منم دوسش دارم لطفا
کوک:هیی باشه قب. له
+-مرسییییی
ته:بیایین بیم خوشبگذرونیمم
جیمین:من میگم بریم شهربازی
+هورااا شهر بازی
کوک:خنده(تکون دادن سر)
+بیا کوکیدستشو گرفتو کشوند
کوک:باشه باشه اومدم
Happy end
۱.۷k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.