Cookie ct : کوکی شُکلاتیم🍫🌙
Cookie ct : کوکیشُکلاتیم🍫🌙
مامانجون: دختر سوگند رضا رو ازاد میکنه و مادر خودشو یعنی سوگند رو میکشه و خودش میشه زن ابدی رضا الناز زنه رضا میشه و باهاش تویی زیرزمین زندگی میکنه
بهرام: نه الناز ۱۰۰ سال عمر داشته
مامانجون: اره چندین سال میگذره یک خانواده به نام ثریا علی میرین تویی این خونه
دریا: ثریا علی؟ اسم مادر شما و پدر باباحاجی نیست(مامان بابا مامانجون باباحاجی باهام دیگ ازدواج کرده بودن بعد ازدواج بچه هاشون)
مامانجون:دهنتون ببندین و گوش کنید(داد)
دهنمون بسته شد
مامانجون: ثریا با کتک فوش الناز از زیر زمین بیرون میاره و الناز پرت میکنه و سرش میخوره به لبه حوض(باداد)
دادی ک زن هممون یکم ازش دور شدیم
مامانجون: اون زن رضا رو کشتتتتتتت(با داد)
مامانجون بلند شد به سمت ما امد و ماهم هی عقب رفتیم چسبیدم به دیوار
مامانجون:رضا ثریا ولی علی رو تو دنیایی ارواج ولشون کرد بعد یک طلسم نوشت ک همه نسل ثریا علی برای خودش بشن(خنده شیطانی)
نمدونم یکدفعه رفتار مامانجون عوض شد
مامانجون: شوخی کردم این فقط یک داستانه
باباحاجی: اره یکی به نام ثریا علی بودن مامان بابا ما ک نبودن
نهاد اورد ک از گلمون پایین نرفت،رفتیم تو اتاق
کامیار: بزار زنگ بزنم به بابام بگم بیاد دنبالمون
دریا:اره زنگ بزن
کامیار زنگ زد و روی ایفون گذاشت
باباکامیار: بله بفرمایید؟
کامیار: بابا منم کامیار بیا دنبالمون خونه مامانجون باباحاجی اینجا یک خبری هایی هست من صدرا مبینا کمند بهرام دریا خیلی میترسیم
باباکامیار: خانواده عذادار گیر اوردی ایسگاه میکنی بی ناموس
کامیار: بابامیگم ما خونه مامانجون گیر افتادیم
باباکامیار: پسر من و صدرا مبینا کمند بهرام دریا ۱ ماه پیش تو یک تصادف همگیشون مردن مامان بابام ۱۵ ساله ک مردن اخه شما ها چقدر مردم ازارین
کامیار: بابام منم منم کامیار
گوشی رو قطع کرد
بهرام: الان این چی گفت؟
دریا: همه ما مرده ایم؟
جالب شد؟
مامانجون: دختر سوگند رضا رو ازاد میکنه و مادر خودشو یعنی سوگند رو میکشه و خودش میشه زن ابدی رضا الناز زنه رضا میشه و باهاش تویی زیرزمین زندگی میکنه
بهرام: نه الناز ۱۰۰ سال عمر داشته
مامانجون: اره چندین سال میگذره یک خانواده به نام ثریا علی میرین تویی این خونه
دریا: ثریا علی؟ اسم مادر شما و پدر باباحاجی نیست(مامان بابا مامانجون باباحاجی باهام دیگ ازدواج کرده بودن بعد ازدواج بچه هاشون)
مامانجون:دهنتون ببندین و گوش کنید(داد)
دهنمون بسته شد
مامانجون: ثریا با کتک فوش الناز از زیر زمین بیرون میاره و الناز پرت میکنه و سرش میخوره به لبه حوض(باداد)
دادی ک زن هممون یکم ازش دور شدیم
مامانجون: اون زن رضا رو کشتتتتتتت(با داد)
مامانجون بلند شد به سمت ما امد و ماهم هی عقب رفتیم چسبیدم به دیوار
مامانجون:رضا ثریا ولی علی رو تو دنیایی ارواج ولشون کرد بعد یک طلسم نوشت ک همه نسل ثریا علی برای خودش بشن(خنده شیطانی)
نمدونم یکدفعه رفتار مامانجون عوض شد
مامانجون: شوخی کردم این فقط یک داستانه
باباحاجی: اره یکی به نام ثریا علی بودن مامان بابا ما ک نبودن
نهاد اورد ک از گلمون پایین نرفت،رفتیم تو اتاق
کامیار: بزار زنگ بزنم به بابام بگم بیاد دنبالمون
دریا:اره زنگ بزن
کامیار زنگ زد و روی ایفون گذاشت
باباکامیار: بله بفرمایید؟
کامیار: بابا منم کامیار بیا دنبالمون خونه مامانجون باباحاجی اینجا یک خبری هایی هست من صدرا مبینا کمند بهرام دریا خیلی میترسیم
باباکامیار: خانواده عذادار گیر اوردی ایسگاه میکنی بی ناموس
کامیار: بابامیگم ما خونه مامانجون گیر افتادیم
باباکامیار: پسر من و صدرا مبینا کمند بهرام دریا ۱ ماه پیش تو یک تصادف همگیشون مردن مامان بابام ۱۵ ساله ک مردن اخه شما ها چقدر مردم ازارین
کامیار: بابام منم منم کامیار
گوشی رو قطع کرد
بهرام: الان این چی گفت؟
دریا: همه ما مرده ایم؟
جالب شد؟
۸.۹k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.