ادامه پارت ۱٠
♧گل خار دار ♧
✧فصل دوم ✧★ادامه: ⓪①P★
___________________________
خاله با دستی پر از خون رو زمین افتاده و تو اون یکی دستشم یه تیکه شیشس اون رگ دستشو زده خود کشی کرده سریع دویدم سمتش یونگیم اومد بقل خالم وایساد رو اون زمین خیس و خونی زانو زدم دستای سرد خالمو گرفتم و کشیدم رو صورتم با تمام وجود گریه کردم و داد زدم
+خالههههه خالههه خاله بیدار شو هقق خاله تو دیگه نهههه نروووو (گریه شدید)
(ویو یونگی)
رو زمین زانو زدم و مثل ا.ت شروع به صدا کردن خاله کردم وقتی حال ا.تو دیدم ناخداگاه منم گریم گرفت
×خالههه نههه نرووو (گریه) یهو یه کاغذ تو جیب کت خاله دیدم برش داشتم و گذاشتم تو جیبم دور جسد خاله پره شیشه های مشروب بود انگار اون مست کرده تا وقتی تو حال خودش نیست بمیره یهو یکی از آمبولانس اومد پایین و خاله رو گذاشت رو تخت و روش یه پارچه سفید کشید و اومد سمت ما و گفت (با کمبود علامت مواجه شدیم لطفا آرامش خودتونو حفظ کنید با تشکر ÷ )
÷ غم اخرتون باشه متاسفانه ایشون فوت کردن فردا جسد ایشون تو همین قبرستون خاک میشه من همین جور داشتم گریه میکردم و یونگی به حرفای اون گوش میداد که یارو متوجه لکه ای قرمز رنگ رو لباسم شد دستشو گذاشت رو همون جایی که زخمیه خب چون دکتره منم چیزی نگفتم لباسمو کشید بالا و با چیزی که دید چشماش گرد شد باند زخمم تو راه اومدن باز شده بود و خون بدنمو گرفته بود سریع بلندم کرد و برد تو آمبولانس نمیدونم چی شد یا از درد زیاد بود یا از این که زیاد گریه کرده بودم ولی بیهوش شدم
(ویو یونگی)
دکتر ا.تو برد تو آمبولانس و منم باهاش رفتم تو راه سر ا.ت رو پام بودو منم با دستام سعی میکردم خونه ا.تو بند بیارم (نیم ساعت بعد) رسیدیم بیمارستان و ا.تو بردن تو یه اتاق تا زخمشو ببندن و خاله رو به بخش سرد خونه بردن منم نگران جلو در اتاق ا.ت بودم که یاد اون برگه افتادم دستام خونی بود رفتم شستم و بعد کاغذو از تو جیبم برداشتم و خوندم
✧فصل دوم ✧★ادامه: ⓪①P★
___________________________
خاله با دستی پر از خون رو زمین افتاده و تو اون یکی دستشم یه تیکه شیشس اون رگ دستشو زده خود کشی کرده سریع دویدم سمتش یونگیم اومد بقل خالم وایساد رو اون زمین خیس و خونی زانو زدم دستای سرد خالمو گرفتم و کشیدم رو صورتم با تمام وجود گریه کردم و داد زدم
+خالههههه خالههه خاله بیدار شو هقق خاله تو دیگه نهههه نروووو (گریه شدید)
(ویو یونگی)
رو زمین زانو زدم و مثل ا.ت شروع به صدا کردن خاله کردم وقتی حال ا.تو دیدم ناخداگاه منم گریم گرفت
×خالههه نههه نرووو (گریه) یهو یه کاغذ تو جیب کت خاله دیدم برش داشتم و گذاشتم تو جیبم دور جسد خاله پره شیشه های مشروب بود انگار اون مست کرده تا وقتی تو حال خودش نیست بمیره یهو یکی از آمبولانس اومد پایین و خاله رو گذاشت رو تخت و روش یه پارچه سفید کشید و اومد سمت ما و گفت (با کمبود علامت مواجه شدیم لطفا آرامش خودتونو حفظ کنید با تشکر ÷ )
÷ غم اخرتون باشه متاسفانه ایشون فوت کردن فردا جسد ایشون تو همین قبرستون خاک میشه من همین جور داشتم گریه میکردم و یونگی به حرفای اون گوش میداد که یارو متوجه لکه ای قرمز رنگ رو لباسم شد دستشو گذاشت رو همون جایی که زخمیه خب چون دکتره منم چیزی نگفتم لباسمو کشید بالا و با چیزی که دید چشماش گرد شد باند زخمم تو راه اومدن باز شده بود و خون بدنمو گرفته بود سریع بلندم کرد و برد تو آمبولانس نمیدونم چی شد یا از درد زیاد بود یا از این که زیاد گریه کرده بودم ولی بیهوش شدم
(ویو یونگی)
دکتر ا.تو برد تو آمبولانس و منم باهاش رفتم تو راه سر ا.ت رو پام بودو منم با دستام سعی میکردم خونه ا.تو بند بیارم (نیم ساعت بعد) رسیدیم بیمارستان و ا.تو بردن تو یه اتاق تا زخمشو ببندن و خاله رو به بخش سرد خونه بردن منم نگران جلو در اتاق ا.ت بودم که یاد اون برگه افتادم دستام خونی بود رفتم شستم و بعد کاغذو از تو جیبم برداشتم و خوندم
۴.۵k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.