آهنگ قلب من 🎼 ●Part 1●
شخصیت ها:
شوگا
سن: ۳۰
قد: ۱۷۴
وزن: ۵۹
خانواده: پدر ، مادر ، برادر بزرگ تر
شغل: آهنگساز
نابی
سن: ۲۳
قد: ۱۶۵
وزن: ۴۵
خانواده: پدر ، خواهر کوچیک تر
شغل: خواننده(سولو)
خلاصه داستان (آهنگ قلب من):
داستان درباره نابی ایدل تازه کاری هست که برای کامبک دومش میخواد با معروف ترین آهنگساز کره همکاری کنه و ....
(نابی)
برای کامبکم باید با یه آهنگساز خوب کار کنم تا بتونم رئیسمو راضی نگه دارم ولی شنیدم مین شوگا با ایدل های تازه کار ، کار نمیکنه ولی من باید راضیش کنم چون آیندم به این بستگی داره ، با منیجرم هماهنگ کردم و قرار شد که یک ساعت دیگه بریم ، بعد از تماس منیجرم سریع رفتم حمومو اومدم و شروع کردم به حاضر شدن ، بعد از نیم ساعت آماده شدم و رفتم پایین و سوار ماشین شدم ، بعد از گذشت حدود نیم ساعت رسیدیم به ساختمون بلندی ، رفتیم داخل و سوار آسانسور شدیم دکمه طبقه یازدهم رو فشار دادم که در آسانسور بسته شد
منیجر: میدونی باید چیکار بکنی که؟
نابی: آره میدونم
منیجر: خوبه حواستو خوب جمع کن که گند نزنی
نابی: باشه
بالاخره به طبقه مورد نظر رسیدیم و از آسانسور پیاده شدیم و رفتیم سمت سالن آهنگسازی و رفتیم سمت منشی
منشی: سلام بفرمایین
منیجر: سلام ببخشید میخواستیم آقای مین رو ببینیم
منشی: قبلا بهشون اطلاع دادین؟
منیجر: بله کمپانی باهاشون هماهنگ کردن
منشی: خیلی خب صبر کنید تا صداتون بزنم
ما منتظر ایستادیم تا منشی بیاد ، پنج دقیقه بعد منشی از اتاقی اومد بیرون و بهم گفت که فقط من برم تو
منشی: بفرمایین تو ولی تنها لطفا منیجر بیرون بایستن
نابی: چشم اونی همینجا منتظر بمون
منیجر: حواستو جمع کن
نابی: چشم
به همراه منشی رفتم داخل یکی از اتاق ها ولی اونجا هیچکس نبود
منشی: لطفا بشینید تا ایشون کارشون تموم بشه بیان
نابی: بله ممنون
رفتم نشستم رو یکی از مبل های رو به روی میز ، ده دقیقه ای گذشت که صدای باز شدن در رو شنیدم و ....
کپی ممنوع ❌
شوگا
سن: ۳۰
قد: ۱۷۴
وزن: ۵۹
خانواده: پدر ، مادر ، برادر بزرگ تر
شغل: آهنگساز
نابی
سن: ۲۳
قد: ۱۶۵
وزن: ۴۵
خانواده: پدر ، خواهر کوچیک تر
شغل: خواننده(سولو)
خلاصه داستان (آهنگ قلب من):
داستان درباره نابی ایدل تازه کاری هست که برای کامبک دومش میخواد با معروف ترین آهنگساز کره همکاری کنه و ....
(نابی)
برای کامبکم باید با یه آهنگساز خوب کار کنم تا بتونم رئیسمو راضی نگه دارم ولی شنیدم مین شوگا با ایدل های تازه کار ، کار نمیکنه ولی من باید راضیش کنم چون آیندم به این بستگی داره ، با منیجرم هماهنگ کردم و قرار شد که یک ساعت دیگه بریم ، بعد از تماس منیجرم سریع رفتم حمومو اومدم و شروع کردم به حاضر شدن ، بعد از نیم ساعت آماده شدم و رفتم پایین و سوار ماشین شدم ، بعد از گذشت حدود نیم ساعت رسیدیم به ساختمون بلندی ، رفتیم داخل و سوار آسانسور شدیم دکمه طبقه یازدهم رو فشار دادم که در آسانسور بسته شد
منیجر: میدونی باید چیکار بکنی که؟
نابی: آره میدونم
منیجر: خوبه حواستو خوب جمع کن که گند نزنی
نابی: باشه
بالاخره به طبقه مورد نظر رسیدیم و از آسانسور پیاده شدیم و رفتیم سمت سالن آهنگسازی و رفتیم سمت منشی
منشی: سلام بفرمایین
منیجر: سلام ببخشید میخواستیم آقای مین رو ببینیم
منشی: قبلا بهشون اطلاع دادین؟
منیجر: بله کمپانی باهاشون هماهنگ کردن
منشی: خیلی خب صبر کنید تا صداتون بزنم
ما منتظر ایستادیم تا منشی بیاد ، پنج دقیقه بعد منشی از اتاقی اومد بیرون و بهم گفت که فقط من برم تو
منشی: بفرمایین تو ولی تنها لطفا منیجر بیرون بایستن
نابی: چشم اونی همینجا منتظر بمون
منیجر: حواستو جمع کن
نابی: چشم
به همراه منشی رفتم داخل یکی از اتاق ها ولی اونجا هیچکس نبود
منشی: لطفا بشینید تا ایشون کارشون تموم بشه بیان
نابی: بله ممنون
رفتم نشستم رو یکی از مبل های رو به روی میز ، ده دقیقه ای گذشت که صدای باز شدن در رو شنیدم و ....
کپی ممنوع ❌
۷۰.۷k
۱۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.