(:
امشب پدرم
حرفهایی بهم زد که احتمالا
قراره به سلامت روحیم اسیب بزنه(:
و من حتی نمیتونم ازش متنفر باشم و این منو از خودم عصبانی میکنه.
کسی رو ندارم باهاش حرف بزنم فقط خودمم... دوستام قطعا بدون من هم خوشحالن هرچند اگه واقعا دوستشون باشم.
به همین خاطره که
خودم اشکام هام رو پاک میکنم
خودم خودمو بغل میکنم
خودم خودمو نوازش میکنم
خودم با خودم حرف میزنم
اونقدراهم بد نیست(:
نمیدونم چرا دارم اینو مینویسم ولی خب قطعا قرار نیست برای کسی مهم باشه پس فقط پستش میکنم((:
غریبه ای که داری میخونی مرسی که برات مهم نیست🙂
حرفهایی بهم زد که احتمالا
قراره به سلامت روحیم اسیب بزنه(:
و من حتی نمیتونم ازش متنفر باشم و این منو از خودم عصبانی میکنه.
کسی رو ندارم باهاش حرف بزنم فقط خودمم... دوستام قطعا بدون من هم خوشحالن هرچند اگه واقعا دوستشون باشم.
به همین خاطره که
خودم اشکام هام رو پاک میکنم
خودم خودمو بغل میکنم
خودم خودمو نوازش میکنم
خودم با خودم حرف میزنم
اونقدراهم بد نیست(:
نمیدونم چرا دارم اینو مینویسم ولی خب قطعا قرار نیست برای کسی مهم باشه پس فقط پستش میکنم((:
غریبه ای که داری میخونی مرسی که برات مهم نیست🙂
۵.۶k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.