غیرتی من
غیرتی من
پارت24
(کوی)
از خواب بیدار شدم پتو رو از روی خودم ورداشتم دیدم لختم چرا من اینجوری خوابیدم احتمالا فکر کردم اتاقه خودمه رفتم یه یکی از تیشرت های بلند شی یان رو ورداستم پوشیدم تا زانو هام میومدن دیگه شلوار نپوشیدم رفتم پایین دیدم شی یان روی مبل خوابیده گشنم بود رفت بغل شی یان نشستم
کوی:یان یان (با صدای اروم)
شی یان:هوم؟
کوی:گشنمه
شی یان چشما شوباز کرد
شی یان:خب غدا از بیرون سفارش بده
کوی:باشه
غذا رو سفارش دادم رفتم تو اشپزخونه چه چیزای باحالی داشت من تاحالا پامو تو اشپز خونه نذاشته بودم همین طوری داشتم میگشتم که شی یان اومد
شی یان:من میرم بیرون و بر میگردم
کوی:باشه
یان رفت منم حوصلم سر رفته بود زنگ زدم به شویی
شویی:سلام عشقم
کوی:سلام(با ناراحتی)
شویی:چرا ناراحتی؟
کوی:حوصلم سر رفتههههه
شویی:(خندهه)خب مگه شی یان نیست؟
کوی:نه رفت بیرون
شویی:برو خونه رو بگرد جاهای جالب خونه رو پیدا کن
کوی:راست میگی فرست خوبیه شی یان هم خونه نیست
گوشی رو قطع کردم رفتم طبقه بالا همه اتاقا رو چک کردم چیز جالبی نبود بعدش اومدم توی پذیرایی رو گشتم بازم چیز جالبی پیدا نکردم تصمیم گرفتم توی حیاطم بگردم داشتم حیاط رو میگشتم که چشمم خورد به یه در باید پند تا پله میرفتی تا به اون در برسی اروم رفتم پایین دست گیره در رو کشیدم که......
پارت24
(کوی)
از خواب بیدار شدم پتو رو از روی خودم ورداشتم دیدم لختم چرا من اینجوری خوابیدم احتمالا فکر کردم اتاقه خودمه رفتم یه یکی از تیشرت های بلند شی یان رو ورداستم پوشیدم تا زانو هام میومدن دیگه شلوار نپوشیدم رفتم پایین دیدم شی یان روی مبل خوابیده گشنم بود رفت بغل شی یان نشستم
کوی:یان یان (با صدای اروم)
شی یان:هوم؟
کوی:گشنمه
شی یان چشما شوباز کرد
شی یان:خب غدا از بیرون سفارش بده
کوی:باشه
غذا رو سفارش دادم رفتم تو اشپزخونه چه چیزای باحالی داشت من تاحالا پامو تو اشپز خونه نذاشته بودم همین طوری داشتم میگشتم که شی یان اومد
شی یان:من میرم بیرون و بر میگردم
کوی:باشه
یان رفت منم حوصلم سر رفته بود زنگ زدم به شویی
شویی:سلام عشقم
کوی:سلام(با ناراحتی)
شویی:چرا ناراحتی؟
کوی:حوصلم سر رفتههههه
شویی:(خندهه)خب مگه شی یان نیست؟
کوی:نه رفت بیرون
شویی:برو خونه رو بگرد جاهای جالب خونه رو پیدا کن
کوی:راست میگی فرست خوبیه شی یان هم خونه نیست
گوشی رو قطع کردم رفتم طبقه بالا همه اتاقا رو چک کردم چیز جالبی نبود بعدش اومدم توی پذیرایی رو گشتم بازم چیز جالبی پیدا نکردم تصمیم گرفتم توی حیاطم بگردم داشتم حیاط رو میگشتم که چشمم خورد به یه در باید پند تا پله میرفتی تا به اون در برسی اروم رفتم پایین دست گیره در رو کشیدم که......
۵.۸k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.