*پارت اول*
وارد دفتر کار شدم . در اتاق رییس باز بود . دست تکون دادم و سلام
کردم که اشاره کرد بیام تو اتاقش . رفتم سمت اتاق .
+سلام اقای جان
×سلام ا.ت خوبی؟
+خیلی ممنون کاری داشتید باهام؟
×بله یه پرونده مهم داریم و خب مورد بهتر از تو نداشتم
+درمورد چیه؟
×درمورد اتهام تجاوز و دعوا با یه دختره
+بعد من وکیل دختره میشم یا کسی که تجاوز کرده؟
×ببین موضوع یکم پیچیدس تو وکیل اون کسی میشی که متهم به تجاوز شده
+خب یکم موضوع رو بیشتر باز میکنید؟
×امم طرف یه ایدل بوده که یکی از فناش براش پاپوش دوخته . فنه مدارک خیلی خوبی به دادگاه داده ولی متهم میگه هیچکدوم حقیقت نداره
+که اینطور...حالا ایدله کی هست؟
×فکر کنم بشناسیش . کیم تهیونگ
زبونم بند اومدو چشام درشت شد .
+هم..همون عضو بی تی اس؟
×اره همون
+اقای جان فکر کنم بهتره دنباله یه وکیل بهتر باشید
×چرا؟
+من...من از پسش بر نمیام
×آههه ا.ت تو بهترین شاگرد منی و از یه طرف کمپانی یارو دنبال یه
وکیل عالیه تو بهترین گزینه ای
+اما...اما اخه...
×من مطمئنم تو از پسش بر میای لطفا دست رد به سینم نزن
سرمو انداختم پایین . خیلی وقت بود تهیونگو فراموش کرده بودم
دوست نداشتم دوباره بهم یادآوری بشه . اما نمیتونستم به اقای جان بگم
نه .
+قبوله
×فردا صبح از زندان یه قرار مالقات میگیرم براتون پرونده رو هم
الان میارم اتاقت . ببینم چیکار میکنی دیگه
لحنش خیلی امیدوار بود نتونستم دیگه حرفی بزنم . لبخند زورکی تحویلش دادم و از اتاق خارج شدم . نمیتونستم از فکر تهیونگ بیام بیرون . اخرین دیدارمون بیشتر از ۸ سال پیش بود .
۸ سال ! تو اون کافه لعنتی ! وقتی با خوشحالی برام جشن تولد ۱۹
سالگیمو گرفت ! وقتی اخر شب وقتی میخواستم برم خونه گفت همه
چیز بین ما تموم شده ! اون روز قلب منو گذاشت زیر پاش و از در کافه رفت بیرون . من موندم و شوک اون اتفاق . بعد از اون شب فراموشش کردم . میدونید از بچگی از پسرا متنفر بودم اما وقتی اونو دیدم فکر کردم با بقیه فرق داره . با همه ی مردایی که تا الان دیدم . ولی همشون سر و ته یه کرباسن . اره اره درسته که من تموم این ۸
سال نزاشتم هیچ پسری لمسم کنه نزاشتم هیچکس نزدیکم بشه چون ته
دلم هنوز عاشقش بودم . و حالا شدم وکیلش . اونم تو چه پرونده ای !
تجاوز به یه دختر اونم فنش ! سرمو رو میز گذاشتم که دیدم منشی در
میزنه
+بیا تو
درو باز کرد و اومد دستش یه پرونده بود اورد گذاشت رو میزم .
+فقط همینه؟!
÷رییس گفتن همینو بدم بهتون
+مطمئنی چیزیو جا نزاشتی؟
÷نه همیناس
+باشه برو
پرونده خیلی کوتاهی بود . کارمو سخت تر میکرد . سعی کردم فقط رو متن تمرکز کنم اما هر بار که چشم میفتاد به عکسایی که به عنوان مدرک تجاوز به دادگاه داده بودن حالم بد میشد
+سلام اقای جان
×سلام ا.ت خوبی؟
+خیلی ممنون کاری داشتید باهام؟
×بله یه پرونده مهم داریم و خب مورد بهتر از تو نداشتم
+درمورد چیه؟
×درمورد اتهام تجاوز و دعوا با یه دختره
+بعد من وکیل دختره میشم یا کسی که تجاوز کرده؟
×ببین موضوع یکم پیچیدس تو وکیل اون کسی میشی که متهم به تجاوز شده
+خب یکم موضوع رو بیشتر باز میکنید؟
×امم طرف یه ایدل بوده که یکی از فناش براش پاپوش دوخته . فنه مدارک خیلی خوبی به دادگاه داده ولی متهم میگه هیچکدوم حقیقت نداره
+که اینطور...حالا ایدله کی هست؟
×فکر کنم بشناسیش . کیم تهیونگ
زبونم بند اومدو چشام درشت شد .
+هم..همون عضو بی تی اس؟
×اره همون
+اقای جان فکر کنم بهتره دنباله یه وکیل بهتر باشید
×چرا؟
+من...من از پسش بر نمیام
×آههه ا.ت تو بهترین شاگرد منی و از یه طرف کمپانی یارو دنبال یه
وکیل عالیه تو بهترین گزینه ای
+اما...اما اخه...
×من مطمئنم تو از پسش بر میای لطفا دست رد به سینم نزن
سرمو انداختم پایین . خیلی وقت بود تهیونگو فراموش کرده بودم
دوست نداشتم دوباره بهم یادآوری بشه . اما نمیتونستم به اقای جان بگم
نه .
+قبوله
×فردا صبح از زندان یه قرار مالقات میگیرم براتون پرونده رو هم
الان میارم اتاقت . ببینم چیکار میکنی دیگه
لحنش خیلی امیدوار بود نتونستم دیگه حرفی بزنم . لبخند زورکی تحویلش دادم و از اتاق خارج شدم . نمیتونستم از فکر تهیونگ بیام بیرون . اخرین دیدارمون بیشتر از ۸ سال پیش بود .
۸ سال ! تو اون کافه لعنتی ! وقتی با خوشحالی برام جشن تولد ۱۹
سالگیمو گرفت ! وقتی اخر شب وقتی میخواستم برم خونه گفت همه
چیز بین ما تموم شده ! اون روز قلب منو گذاشت زیر پاش و از در کافه رفت بیرون . من موندم و شوک اون اتفاق . بعد از اون شب فراموشش کردم . میدونید از بچگی از پسرا متنفر بودم اما وقتی اونو دیدم فکر کردم با بقیه فرق داره . با همه ی مردایی که تا الان دیدم . ولی همشون سر و ته یه کرباسن . اره اره درسته که من تموم این ۸
سال نزاشتم هیچ پسری لمسم کنه نزاشتم هیچکس نزدیکم بشه چون ته
دلم هنوز عاشقش بودم . و حالا شدم وکیلش . اونم تو چه پرونده ای !
تجاوز به یه دختر اونم فنش ! سرمو رو میز گذاشتم که دیدم منشی در
میزنه
+بیا تو
درو باز کرد و اومد دستش یه پرونده بود اورد گذاشت رو میزم .
+فقط همینه؟!
÷رییس گفتن همینو بدم بهتون
+مطمئنی چیزیو جا نزاشتی؟
÷نه همیناس
+باشه برو
پرونده خیلی کوتاهی بود . کارمو سخت تر میکرد . سعی کردم فقط رو متن تمرکز کنم اما هر بار که چشم میفتاد به عکسایی که به عنوان مدرک تجاوز به دادگاه داده بودن حالم بد میشد
۳۲.۱k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.