I wanna be a dad🧸💙 p¹⁸
انول « بالاخره به اون خیابونی که رفته بودن رسیدیم ولی همون اول خیابون شلوغ بود پس با عجله با هاجون ازماشین پیاده شدیم و تا مرکز تجمع دویدیم....
با دیدن آمبولانس و تجمع زیاد قلبم ریخت...
هانول « چی..چیشده؟!
هاجون « همینجا بمون تا برم بپرسم و بیام.... اروم باش باشه؟
.
.
هانول«چیشد؟
هاجون « میگن یکی از اعضای یه گروه بی تی اس تصادف کرده...
هانول «. چ..چی؟! ا..اسمش چی بود؟
هاجون « جیمین بود فکر کنم!
هانول « جیمین؟ پارک جیمین؟ نه نه..! اون دوست نامجون بود! یادمه زمانی که میرفتم کمپانی گاهی اعضا و جیمین رو میدیدم...با فهمیدن اینکه نامجون و رائون اسیب ندیدن خیالم تا نیمی راحت شد...( ابله موچیم تصادف کرده تو خیالت راحت شد؟! 🗿)
اما خب ناراحتی و عذاب وجدانم برای جیمین کم نبود...
.
.
یونگی « اخه چرا اینجوری شد؟!
جین « ن..نمیدونم....ما داشتیم از خیابون رد میشدیم که جیمین داد زد و بعدم ماشین به جای نامجون به....
جین نتونست ادامه حرفشو بزنه چون معلوم بود خیلی ناراحته...
هوسوک « حالا بازم جای شکر داره بد تر از اینا نشد....
کوک « آره اما فکر کنم براش سخت باشه چند ماهی پاش توی گچ باشه...
نامجون « ولی...مقصر اصلی منم...اگه جیمین نمیخواست فداکاری کنه الان سالم بود...
ته « عا هیونگ...هممون ناراحت و نگرانیم الان ولی خب تو و اون فسقلی الان سالمید...
نامجون « اما بنظرتون یچیزی عجیب نیست؟ چرا یه ماشین باید با سرعت ۱۳۰ تا اونم تو خیابون بخواد بزنه به من و بچه ای که توی بغلم بود؟ بنظرم عجیبه....
جین « عه بچه ها دکترش اومد....
هانول « عوضی چیکار کردییی؟! میفهمی چه غلطی کردی؟ فک میکنی به این راحتیا بیخیال میشن!؟
هابی « هانول خودت خوب میدونی تا به هدفم نرسم بیخیال نمیشم! حتی شده هزاران بار تصادف های سوری راه بندازم...راستی یادت باشه فردا نامزدت میاد سئول...باید پذیراییت خوب باشه....
با دیدن آمبولانس و تجمع زیاد قلبم ریخت...
هانول « چی..چیشده؟!
هاجون « همینجا بمون تا برم بپرسم و بیام.... اروم باش باشه؟
.
.
هانول«چیشد؟
هاجون « میگن یکی از اعضای یه گروه بی تی اس تصادف کرده...
هانول «. چ..چی؟! ا..اسمش چی بود؟
هاجون « جیمین بود فکر کنم!
هانول « جیمین؟ پارک جیمین؟ نه نه..! اون دوست نامجون بود! یادمه زمانی که میرفتم کمپانی گاهی اعضا و جیمین رو میدیدم...با فهمیدن اینکه نامجون و رائون اسیب ندیدن خیالم تا نیمی راحت شد...( ابله موچیم تصادف کرده تو خیالت راحت شد؟! 🗿)
اما خب ناراحتی و عذاب وجدانم برای جیمین کم نبود...
.
.
یونگی « اخه چرا اینجوری شد؟!
جین « ن..نمیدونم....ما داشتیم از خیابون رد میشدیم که جیمین داد زد و بعدم ماشین به جای نامجون به....
جین نتونست ادامه حرفشو بزنه چون معلوم بود خیلی ناراحته...
هوسوک « حالا بازم جای شکر داره بد تر از اینا نشد....
کوک « آره اما فکر کنم براش سخت باشه چند ماهی پاش توی گچ باشه...
نامجون « ولی...مقصر اصلی منم...اگه جیمین نمیخواست فداکاری کنه الان سالم بود...
ته « عا هیونگ...هممون ناراحت و نگرانیم الان ولی خب تو و اون فسقلی الان سالمید...
نامجون « اما بنظرتون یچیزی عجیب نیست؟ چرا یه ماشین باید با سرعت ۱۳۰ تا اونم تو خیابون بخواد بزنه به من و بچه ای که توی بغلم بود؟ بنظرم عجیبه....
جین « عه بچه ها دکترش اومد....
هانول « عوضی چیکار کردییی؟! میفهمی چه غلطی کردی؟ فک میکنی به این راحتیا بیخیال میشن!؟
هابی « هانول خودت خوب میدونی تا به هدفم نرسم بیخیال نمیشم! حتی شده هزاران بار تصادف های سوری راه بندازم...راستی یادت باشه فردا نامزدت میاد سئول...باید پذیراییت خوب باشه....
۵۳.۴k
۲۳ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.