WINNER 42
بعد از چند دقیقه که حرفی بینشون رد و بدل نشد مینهو لب زد ..
-چرا ..
یونگبوک که پشتش به پسر بود خنده ای کرد و برگشت ..
&واقعا داری میپرسی چرا؟.. فکر کردی بعد از بلایی که سر من و جیوو آوردی میذارم تو و سوآ راحت باشین؟
گیج شده بود .. جیوو؟ اون دیگه کیه .. جیوو ... این اسم حتی آشنا هم نبود ... پس برادرش داشت ازکدوم اتفاق حرف میزد؟
&جیوو بخاطر تو هنوز روی تخت بیمارستانه .. هیونگ .. من باید از تو بپرسم چرا .. چرا اینکارو باهاش کردی؟
مینهو نمیتونست حرف بزنه .. توان هضم اتفاقی که داشت میفتاد رو نداشت و از طرفی اونقدر گیج شده بود که ذهنش پر از سوال بی جواب بود ..
&اگه صادق باشم .. نمیخواستم سوآ بمیره .. میخواستم جلوی چشمای تو ذره ذره نابود شه .. و خب میدونی .. الان فکر میکنم اینکه تو بدون اون زنده باشی انتقام بهتریه! نظر تو چیه؟ ..
-جیوو کیه .. داری از چی حرف میزنی؟
با صدای لرزونش پرسید که یونگبوک گفت
&الان داری میپرسی کیه؟؟ هیونگ به جای سوآ تو دیوونه شدی؟؟
-تا حالا اسمشم نشنیدم!
مینهو اینبار داد زد ..
ولی .. واقعا جیوو کیه؟ ...
فلش بک ، ۷ سال قبل :
اونا با هم به مدرسه میرفتند .. مینهو همیشه جلوی کلاس دهم منتظر سوآ بود .. کل مدرسه از اینکه لی مینهوی سال سومی با اون سال اولی خیلی میگرده در تعجب بودند .. دخترا مدام میخواستن نظرشو جلب کنن ولی انگار چشماش فقط یک نفر رو میدید ..
از طرفی یونگبوک که سال دومی بود همیشه تنها بود .. هیچکس نمیفهمید مشکل اون پسر چیه؟ چرا با هیچ کس حرف نمیزد ..
فقط همیشه کنار صندلی اضافه ی توی کلاس که خالی بود مینشست .. زنگ تفریح هاعم به جای اینکه با کسی حرف بزنه تنها توی حیاط مینشست ..
ولی کی میدونست که یونگبوک از نظر خودش تنها نیست؟
پایان فلش بک :
اسکیزوفرنی .. اختلالی که اون پسر خیلی وقت بود علائمش رو نشون میداد ... هیچکس متوجه رفتار هاش نبود .. به سختی از خودش احساسی نشون میداد ، نسبت به خیلی چیزا بی تفاوت بود و این بیش از حد تنها و ساکت بودنش باعث به وجود اومدن جیوو شده بود ..
جیوو وجود خارجی نداره. دختری که تو ذهن پسر شکل گرفته بود و خدای من! اون دیوانهوار عاشق اون توهم شده بود ..
تمام تایمی که همه فکر میکردند یونگبوک تنها میگذرونه رو کنار جیوو بود ..
همه چیز خوب پیش میرفت .. اگه توهمات یونگبوک وارد مرحله ی جدید نمیشدند!
گاهی رفتارش عجیب میشد ... و اون شب عجیب تر از همیشه بود ..
حتی خودشم متوجه چیزایی که توی سرش میگذشت نبود ..
-چرا ..
یونگبوک که پشتش به پسر بود خنده ای کرد و برگشت ..
&واقعا داری میپرسی چرا؟.. فکر کردی بعد از بلایی که سر من و جیوو آوردی میذارم تو و سوآ راحت باشین؟
گیج شده بود .. جیوو؟ اون دیگه کیه .. جیوو ... این اسم حتی آشنا هم نبود ... پس برادرش داشت ازکدوم اتفاق حرف میزد؟
&جیوو بخاطر تو هنوز روی تخت بیمارستانه .. هیونگ .. من باید از تو بپرسم چرا .. چرا اینکارو باهاش کردی؟
مینهو نمیتونست حرف بزنه .. توان هضم اتفاقی که داشت میفتاد رو نداشت و از طرفی اونقدر گیج شده بود که ذهنش پر از سوال بی جواب بود ..
&اگه صادق باشم .. نمیخواستم سوآ بمیره .. میخواستم جلوی چشمای تو ذره ذره نابود شه .. و خب میدونی .. الان فکر میکنم اینکه تو بدون اون زنده باشی انتقام بهتریه! نظر تو چیه؟ ..
-جیوو کیه .. داری از چی حرف میزنی؟
با صدای لرزونش پرسید که یونگبوک گفت
&الان داری میپرسی کیه؟؟ هیونگ به جای سوآ تو دیوونه شدی؟؟
-تا حالا اسمشم نشنیدم!
مینهو اینبار داد زد ..
ولی .. واقعا جیوو کیه؟ ...
فلش بک ، ۷ سال قبل :
اونا با هم به مدرسه میرفتند .. مینهو همیشه جلوی کلاس دهم منتظر سوآ بود .. کل مدرسه از اینکه لی مینهوی سال سومی با اون سال اولی خیلی میگرده در تعجب بودند .. دخترا مدام میخواستن نظرشو جلب کنن ولی انگار چشماش فقط یک نفر رو میدید ..
از طرفی یونگبوک که سال دومی بود همیشه تنها بود .. هیچکس نمیفهمید مشکل اون پسر چیه؟ چرا با هیچ کس حرف نمیزد ..
فقط همیشه کنار صندلی اضافه ی توی کلاس که خالی بود مینشست .. زنگ تفریح هاعم به جای اینکه با کسی حرف بزنه تنها توی حیاط مینشست ..
ولی کی میدونست که یونگبوک از نظر خودش تنها نیست؟
پایان فلش بک :
اسکیزوفرنی .. اختلالی که اون پسر خیلی وقت بود علائمش رو نشون میداد ... هیچکس متوجه رفتار هاش نبود .. به سختی از خودش احساسی نشون میداد ، نسبت به خیلی چیزا بی تفاوت بود و این بیش از حد تنها و ساکت بودنش باعث به وجود اومدن جیوو شده بود ..
جیوو وجود خارجی نداره. دختری که تو ذهن پسر شکل گرفته بود و خدای من! اون دیوانهوار عاشق اون توهم شده بود ..
تمام تایمی که همه فکر میکردند یونگبوک تنها میگذرونه رو کنار جیوو بود ..
همه چیز خوب پیش میرفت .. اگه توهمات یونگبوک وارد مرحله ی جدید نمیشدند!
گاهی رفتارش عجیب میشد ... و اون شب عجیب تر از همیشه بود ..
حتی خودشم متوجه چیزایی که توی سرش میگذشت نبود ..
۳.۴k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.