ته یه هودی سفید و شلوار مشکی و پوتینایشبیه به من پوشیده ب
ته یه هودی سفید و شلوار مشکی و پوتینایشبیه به من پوشیده بود و کوک هم یه هودی زرد و شلوار سفید پوشیده بود
با تعجب به هم نگاه کردیم ک گفتم
- امروز زدیم تو کار ست
هممون با هم خندیدیم و به سمت در حرکت کردیم،اینبار کوک نشست پشت و فرمون و بعد ما سوار شدیم،به کوک گفتم سمت جایی که تو بچگی با هم میومدیم برونه.
وقتی رسیدیم تمام خاطراتمون زنده شد،نفس عمیقی کشیدم و گفتم
- چقد باهم خاطره داریم
متوجه ته شدم که لبخندی زد و سرشو پایین انداخت
تعجب کردم اما بروز ندادم
نیمه های شب بود که بعد از کلی تفریح کنار آتیش لب دریا دراز کشیده بودیم،یهو کوک گفت
_منو سالی میریم یکم قدم بزنیم و برگردیم
و بعد با سالی پاشدن و رفتن اونطرف تر
به دریا چشم دوخته بودم که متوجه نگاه سنگین ته رو خودم شدم،برگشتم سمتش و با لبخند گفتم
- آهای آقای کیم،چت شد؟
لبخند زد و گفت
+هیچی،دارم به عشق بچگیام نگاه میکنم
با تعجب پرسیدم
- عشق بچگیات؟منظورت چیه
با لبخند ادامه داد
+تو هیچوقت نفهمیدی که من از بچگی عاشقت بودم،حنا این چند سال هم به امید دیدن دوبارت زندگیمو سر کردم،ا/ت،من....من عاشقتم
با حرفی که زد جا خوردم و چند دقیقه ای سکوت کردم،بعد با تعجب پرسیدم
-تو عاشق منی؟!
+اونم خیلی زیاد
تعجب کرده بودم،ته منو از بچگی دوست داشت؟خب،منم بهش یه حسایی داشتم ولی اسمشو عشق نذاشته بودم،و حالا اون حسا خیلی قوی تر شده بودن
بعد از مکث کوتاهی گفت
+ا/ت،من خیلی فک کردم و بعد ازینکه تو مدرسه دیدمت مطمئن شدم که باید ازت همچین درخواستی بکنم.خب تو....ینییی.حاضروی ک....منظورم اینه.....حاضری آیندتو با من بسازی
-اگه قرار باشه برای سپری کردن زندگیم کسیو انتخاب کنم،اون تویی تهیونگ
و این یه پایان خوش برای داستان یه شروع خوش تر برای من و تهیونگه:)🤍✨
#فیک_بی_تی_اس#فیکشن#جونگ_کوک#فیک#تهیونگ#کیدراما#کیپاپ#مافیایی#خفن#شکنجه#کلیپ#کرانچ#کیوت#سیدراما#عاشقانه#بامزه#بی_تی_اس#بلک_پینگ#اکسو#ایتیزی#بلک_پینک#آزادی#موکبانگ#کره#باحال#بی_تی_اس#آنباکسینگ#فوداسمر#اسلایم#دی_او#نامجون#جین#شوگا#جی_هوب#جیمین#عاشقانه#عشق#جان_فدا#نیکا_ساکرمی#مهسا_امینی#مادر#تنهایی#افسردگی#غمگین#شاد#اسلوموشن#کارما#سپهر_خلسه#رضا_پیشرو#امیر_تتلو
با تعجب به هم نگاه کردیم ک گفتم
- امروز زدیم تو کار ست
هممون با هم خندیدیم و به سمت در حرکت کردیم،اینبار کوک نشست پشت و فرمون و بعد ما سوار شدیم،به کوک گفتم سمت جایی که تو بچگی با هم میومدیم برونه.
وقتی رسیدیم تمام خاطراتمون زنده شد،نفس عمیقی کشیدم و گفتم
- چقد باهم خاطره داریم
متوجه ته شدم که لبخندی زد و سرشو پایین انداخت
تعجب کردم اما بروز ندادم
نیمه های شب بود که بعد از کلی تفریح کنار آتیش لب دریا دراز کشیده بودیم،یهو کوک گفت
_منو سالی میریم یکم قدم بزنیم و برگردیم
و بعد با سالی پاشدن و رفتن اونطرف تر
به دریا چشم دوخته بودم که متوجه نگاه سنگین ته رو خودم شدم،برگشتم سمتش و با لبخند گفتم
- آهای آقای کیم،چت شد؟
لبخند زد و گفت
+هیچی،دارم به عشق بچگیام نگاه میکنم
با تعجب پرسیدم
- عشق بچگیات؟منظورت چیه
با لبخند ادامه داد
+تو هیچوقت نفهمیدی که من از بچگی عاشقت بودم،حنا این چند سال هم به امید دیدن دوبارت زندگیمو سر کردم،ا/ت،من....من عاشقتم
با حرفی که زد جا خوردم و چند دقیقه ای سکوت کردم،بعد با تعجب پرسیدم
-تو عاشق منی؟!
+اونم خیلی زیاد
تعجب کرده بودم،ته منو از بچگی دوست داشت؟خب،منم بهش یه حسایی داشتم ولی اسمشو عشق نذاشته بودم،و حالا اون حسا خیلی قوی تر شده بودن
بعد از مکث کوتاهی گفت
+ا/ت،من خیلی فک کردم و بعد ازینکه تو مدرسه دیدمت مطمئن شدم که باید ازت همچین درخواستی بکنم.خب تو....ینییی.حاضروی ک....منظورم اینه.....حاضری آیندتو با من بسازی
-اگه قرار باشه برای سپری کردن زندگیم کسیو انتخاب کنم،اون تویی تهیونگ
و این یه پایان خوش برای داستان یه شروع خوش تر برای من و تهیونگه:)🤍✨
#فیک_بی_تی_اس#فیکشن#جونگ_کوک#فیک#تهیونگ#کیدراما#کیپاپ#مافیایی#خفن#شکنجه#کلیپ#کرانچ#کیوت#سیدراما#عاشقانه#بامزه#بی_تی_اس#بلک_پینگ#اکسو#ایتیزی#بلک_پینک#آزادی#موکبانگ#کره#باحال#بی_تی_اس#آنباکسینگ#فوداسمر#اسلایم#دی_او#نامجون#جین#شوگا#جی_هوب#جیمین#عاشقانه#عشق#جان_فدا#نیکا_ساکرمی#مهسا_امینی#مادر#تنهایی#افسردگی#غمگین#شاد#اسلوموشن#کارما#سپهر_خلسه#رضا_پیشرو#امیر_تتلو
۱۸.۵k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.