پارت ۴ ^ ^
که با صدای پارس سگ بیدار شد
تهیونگ: کدوم پدر سگی اول صبح سگش داره پارس میکنههههه
پسرک پاشد کمی چشماش مالوند تازه مغزش کمی کار کرد دید سگ خودش
تهیونگ: گل به خودی زدم خودم به خودم فوش دادم🤦
تهیونگ: خوب یونتان بالاخره برات اسم گذاشتم پاشو بریم پایین
پسرک رفت دست و صورتش شست غذای سگش گذاشت رفت سمت میز صبحانه
تهیونگ: سلام صبح بخیر
مادر تهیونگ: سلام پسرکم صبحت بخیر عزیزکم🥰🥰
صبحانه اش خورد قرار بود امروز با دوستش الکس و هی جیو بازی کنه( فصل ۱ یادتونه دیگه)
یک زره کارتون دید بالاخره دوستاش اومدن توی حیاط مشغول بازی کردن بودند
تهیونگ: می دونستی قراره خاله هلن زن عمو تو نی نی بیاره
الکس: آره امروز فهمیدم
تهیونگ: من متامئنم دختر میشه بعد عاشق من میشه چون خوشتیپم با من ازدواج میکنه
الکس: نه خیر من خوشتیپ ترم تازه پسر عموش میشم با من ازدواج میکنه
تهیونگ: نههههه با من ازدواج میکنه
الکس: نههههههه با من ازدواج میکنه
هی جیو: بسه بابا اصلا شاید پسر شد بعدش حالا بعدا اون موقع حرف میزنیم
تهیونگ و الکس کمی کوتاه اومدن
الکس و هی جیو رفتن قرار بود هلن عصری بیاد و تهیونگ خیلی خوشحال بود
تهیونگ: مامان عصر شد؟
مادر تهیونگ: نه عزیزم
تهیونگ: وای خسته شدم
پسرک نشستی کمی کارتون دید صدای زنگ در شنید پاشد سریع جلو در همراه مادرش ایستاد
هلن تنهایی اومده بود
هلن وقتی رسید جلو در تهیونگ سریع سلام کرد
هلن: سلام آقای خوشتیپ
مادر تهیونگ: سلام بیا تو
هلن: سلام مرسی
هلن نشست روی مبل و تهیونگ غرق صحبت با هلن بود
تهیونگ: خاله من اسم برای سگم انتخاب کردم اسمش گذاشتم یونتان
هلن: آفرین خیلی قشنگ
تهیونگ: خاله نی نی دختر یا پسر؟
هلن: پسرکم باید یک ماه و نیم دیگه صبر کنید ( بچه ها طبق تحقیقات من سونوگرافی طبق این زمان بوده البته کم و بیش)
تهیونگ: خدااا خیلی سخته که
هلن: زود تمام میشه
روزها گذشت رسید همسر هلن و هلن جشن تغییر جنسیت می خواستن بگیرن تهیونگ لباس قشنگ پوشید چون حدس میزد دختر باشه یک باربی خریده بود با کمک مامانش
همراه با خانواده اش رفتن به جشن
براش خاله هلنش خیلی بامزه شده بود ولی دوستش داشت هنوز
الکس: به به تهیونگ زشت
تهیونگ: خودتی
الکس: من متامئنم بچه دختر بعدش من باهاش ازدواج میکنم
تهیونگ : با من ازدواج میکنه هی جیو: بس کنید دیگه الآن می خوان بگه
هلن می خواست باز کنه
همه می شماردن ۱ و ۲ و۳
و...
تهیونگ: کدوم پدر سگی اول صبح سگش داره پارس میکنههههه
پسرک پاشد کمی چشماش مالوند تازه مغزش کمی کار کرد دید سگ خودش
تهیونگ: گل به خودی زدم خودم به خودم فوش دادم🤦
تهیونگ: خوب یونتان بالاخره برات اسم گذاشتم پاشو بریم پایین
پسرک رفت دست و صورتش شست غذای سگش گذاشت رفت سمت میز صبحانه
تهیونگ: سلام صبح بخیر
مادر تهیونگ: سلام پسرکم صبحت بخیر عزیزکم🥰🥰
صبحانه اش خورد قرار بود امروز با دوستش الکس و هی جیو بازی کنه( فصل ۱ یادتونه دیگه)
یک زره کارتون دید بالاخره دوستاش اومدن توی حیاط مشغول بازی کردن بودند
تهیونگ: می دونستی قراره خاله هلن زن عمو تو نی نی بیاره
الکس: آره امروز فهمیدم
تهیونگ: من متامئنم دختر میشه بعد عاشق من میشه چون خوشتیپم با من ازدواج میکنه
الکس: نه خیر من خوشتیپ ترم تازه پسر عموش میشم با من ازدواج میکنه
تهیونگ: نههههه با من ازدواج میکنه
الکس: نههههههه با من ازدواج میکنه
هی جیو: بسه بابا اصلا شاید پسر شد بعدش حالا بعدا اون موقع حرف میزنیم
تهیونگ و الکس کمی کوتاه اومدن
الکس و هی جیو رفتن قرار بود هلن عصری بیاد و تهیونگ خیلی خوشحال بود
تهیونگ: مامان عصر شد؟
مادر تهیونگ: نه عزیزم
تهیونگ: وای خسته شدم
پسرک نشستی کمی کارتون دید صدای زنگ در شنید پاشد سریع جلو در همراه مادرش ایستاد
هلن تنهایی اومده بود
هلن وقتی رسید جلو در تهیونگ سریع سلام کرد
هلن: سلام آقای خوشتیپ
مادر تهیونگ: سلام بیا تو
هلن: سلام مرسی
هلن نشست روی مبل و تهیونگ غرق صحبت با هلن بود
تهیونگ: خاله من اسم برای سگم انتخاب کردم اسمش گذاشتم یونتان
هلن: آفرین خیلی قشنگ
تهیونگ: خاله نی نی دختر یا پسر؟
هلن: پسرکم باید یک ماه و نیم دیگه صبر کنید ( بچه ها طبق تحقیقات من سونوگرافی طبق این زمان بوده البته کم و بیش)
تهیونگ: خدااا خیلی سخته که
هلن: زود تمام میشه
روزها گذشت رسید همسر هلن و هلن جشن تغییر جنسیت می خواستن بگیرن تهیونگ لباس قشنگ پوشید چون حدس میزد دختر باشه یک باربی خریده بود با کمک مامانش
همراه با خانواده اش رفتن به جشن
براش خاله هلنش خیلی بامزه شده بود ولی دوستش داشت هنوز
الکس: به به تهیونگ زشت
تهیونگ: خودتی
الکس: من متامئنم بچه دختر بعدش من باهاش ازدواج میکنم
تهیونگ : با من ازدواج میکنه هی جیو: بس کنید دیگه الآن می خوان بگه
هلن می خواست باز کنه
همه می شماردن ۱ و ۲ و۳
و...
۶۶.۶k
۲۹ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.