پارت ۱۹
پارت ۱۹
آخرین بغل
(جین:دوست دارم.....:)))))
وونهی:یعنی چی؟!
جین:خدت گفتی نمیشه قلبتو ول کنی
منم از آخرین فرصتم استفاده کردم دیگه🙂
وونهی:آخ.....
جین:ادامه نده فکراتو کن بد باشه؟!
وونهی:ب...با...شه
پاشو ....بیا بریم خونه
جین:اک
رفتیم سمت خونه خدم
رو تخت دراز کشیدم فقط حرفایی
که جین میزد برام تو مغزم میزد بیان میشد
یعنی چی بگم بهش؟!
چند روز بعد
ویو وونهی
تصمیم گرفتم بکن باشه چون تا چند .قت پیش که بهم اعتراف کرد هر روز برام گل میفرستاد اخلاقش
عوض شد
البته منم دوسش داشتم ولی کم
ول یبهش میگممم
بهش زنگ زدم که بگم
مکالمه
بوغغ بوغغغغغغغغ(مثلا اون بوق بوق گوشیه😃🙂)
جین:سلام جانم کارم داشتی؟!
وونهی: اره میگم میتونم ببینمت امروز
جین:اره بیا کافه .....
وونهی:اک
پاشدم کلی لباس پوشیدم هوفففف هیچکدوم و انخواب نکردم همرو پوشیدم بجز لباس میهو
یکی از لباسامو آخه داشتم
لاغر تر از قبلم شدم تازه
اونو پوشیدم و موهامو باز مردمو یه آرایش لایت کردم(همرو میزارممممم)
آخرین بغل
(جین:دوست دارم.....:)))))
وونهی:یعنی چی؟!
جین:خدت گفتی نمیشه قلبتو ول کنی
منم از آخرین فرصتم استفاده کردم دیگه🙂
وونهی:آخ.....
جین:ادامه نده فکراتو کن بد باشه؟!
وونهی:ب...با...شه
پاشو ....بیا بریم خونه
جین:اک
رفتیم سمت خونه خدم
رو تخت دراز کشیدم فقط حرفایی
که جین میزد برام تو مغزم میزد بیان میشد
یعنی چی بگم بهش؟!
چند روز بعد
ویو وونهی
تصمیم گرفتم بکن باشه چون تا چند .قت پیش که بهم اعتراف کرد هر روز برام گل میفرستاد اخلاقش
عوض شد
البته منم دوسش داشتم ولی کم
ول یبهش میگممم
بهش زنگ زدم که بگم
مکالمه
بوغغ بوغغغغغغغغ(مثلا اون بوق بوق گوشیه😃🙂)
جین:سلام جانم کارم داشتی؟!
وونهی: اره میگم میتونم ببینمت امروز
جین:اره بیا کافه .....
وونهی:اک
پاشدم کلی لباس پوشیدم هوفففف هیچکدوم و انخواب نکردم همرو پوشیدم بجز لباس میهو
یکی از لباسامو آخه داشتم
لاغر تر از قبلم شدم تازه
اونو پوشیدم و موهامو باز مردمو یه آرایش لایت کردم(همرو میزارممممم)
۳۷۲
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.