روزی روزگاری عشق ... part 8
رفتن و غذاشونو خوردن و رفتن بخوابن کل عمارت توی خاموشی بود ولی جانگ می نخوابیده بود
خوابش نمی برد و داشت به این فک میکرد که اگه اون کارو نمی کرد چی میشد
تا حالا توی عمرش از کارایی که کرده بود پشیمونیی نداشت بعد کمی فکر کرد
جانگ می : خوب کاری کردم تازه باید محکم ترم میزدم * اروم
اینو گفت و به خواب رفت
صبح مثل همیشه با صدای باباش بیدار شد و با باباش راهیه مدرسه شد
توی مدرسه همه ی دخترا یه جوری نگاش میکردن انگار آدم کشته یا ...
رفت سر میزش نشست دید دوهی با خوشحالی داره نیاد سمتش
دوهی : سلاممممم
جانگ می : سلام * شکه
دوهی : چخبر خوبی ؟ * شنگول
جانگ می : چیزی شده ؟ * شکه
دوهی : نه چطور؟
جانگ می: هیچی خیلی خوشحال و شنگولی
دوهی : اها خب امروز یه دوست دارم که بخاطرش بیام مدرسه
جانگ می : واقعا ؟ کی هست ؟
دوهی : خو اسکل تویی دیگه * خنده
جانگ می : عه حواسم نبود * خنده
همچی تو مدرسه خوب بود تا این که زنگ استراحت خورد
دوهی : پیش به سوی سالن غذا خورییییی
جانگ می : میگم من میرم دست شویی بعدش میام اونجا
دوهی : باش
جانگ می رفت دست شویی ولی وقتی می خواست بر گرده یه گروه دختر اومدن داخل دست شویی و ریختن رو سرش و می زدنش حال جانگ می خوب بود تا اینکه یکیشون زد تو شکمش از درد داشت به خودش می پیچید که یهو در دست شویی باز شد و تعیونگ اومد تو
تهیونگ : چه گوهی خوردیددد* داد
دختره : ددی اون تو را زد
تهیونگ : خوب که چی ؟ ... مو زده نه شمارو * داد
و جانگ می برو بغل کرد و برو سمت پیش دکتر مدرسه
دکتره : عام آقای کیم ایشون مشکلی ندارن
تهیونگ : یعنی چی نگا داره از درد به خودش میپیچه * داد
دکتره : عام داد نزنید ایشون مشکلی ندارن
تهیونگ : شما خریددددد * عربده
و دو باره جانگ میو بغل کرد و رفت سوار ماشینش کرد و بردش سمت بیمارستان
دکتره : همراهع خانم لی کیه ؟
تهیونگ : من
دکتره : باید مواظبشون باشید ایشون به خاطر ضربه ی شدیدی که به شکمشون خورده امکان داره چند روز نتونن غذا بخورن و حالشون خیلی بد بشه
تهیونگ : اها ممنون
...
لایک : ۱۲
کامنت ۶
خوابش نمی برد و داشت به این فک میکرد که اگه اون کارو نمی کرد چی میشد
تا حالا توی عمرش از کارایی که کرده بود پشیمونیی نداشت بعد کمی فکر کرد
جانگ می : خوب کاری کردم تازه باید محکم ترم میزدم * اروم
اینو گفت و به خواب رفت
صبح مثل همیشه با صدای باباش بیدار شد و با باباش راهیه مدرسه شد
توی مدرسه همه ی دخترا یه جوری نگاش میکردن انگار آدم کشته یا ...
رفت سر میزش نشست دید دوهی با خوشحالی داره نیاد سمتش
دوهی : سلاممممم
جانگ می : سلام * شکه
دوهی : چخبر خوبی ؟ * شنگول
جانگ می : چیزی شده ؟ * شکه
دوهی : نه چطور؟
جانگ می: هیچی خیلی خوشحال و شنگولی
دوهی : اها خب امروز یه دوست دارم که بخاطرش بیام مدرسه
جانگ می : واقعا ؟ کی هست ؟
دوهی : خو اسکل تویی دیگه * خنده
جانگ می : عه حواسم نبود * خنده
همچی تو مدرسه خوب بود تا این که زنگ استراحت خورد
دوهی : پیش به سوی سالن غذا خورییییی
جانگ می : میگم من میرم دست شویی بعدش میام اونجا
دوهی : باش
جانگ می رفت دست شویی ولی وقتی می خواست بر گرده یه گروه دختر اومدن داخل دست شویی و ریختن رو سرش و می زدنش حال جانگ می خوب بود تا اینکه یکیشون زد تو شکمش از درد داشت به خودش می پیچید که یهو در دست شویی باز شد و تعیونگ اومد تو
تهیونگ : چه گوهی خوردیددد* داد
دختره : ددی اون تو را زد
تهیونگ : خوب که چی ؟ ... مو زده نه شمارو * داد
و جانگ می برو بغل کرد و برو سمت پیش دکتر مدرسه
دکتره : عام آقای کیم ایشون مشکلی ندارن
تهیونگ : یعنی چی نگا داره از درد به خودش میپیچه * داد
دکتره : عام داد نزنید ایشون مشکلی ندارن
تهیونگ : شما خریددددد * عربده
و دو باره جانگ میو بغل کرد و رفت سوار ماشینش کرد و بردش سمت بیمارستان
دکتره : همراهع خانم لی کیه ؟
تهیونگ : من
دکتره : باید مواظبشون باشید ایشون به خاطر ضربه ی شدیدی که به شکمشون خورده امکان داره چند روز نتونن غذا بخورن و حالشون خیلی بد بشه
تهیونگ : اها ممنون
...
لایک : ۱۲
کامنت ۶
۹.۷k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.