SCHOOL PANGYU P2
#P2
( مسابقه ورزش ، لینو و میسو)
ویو میسو
زنگ خورد و از کلاس زدم بیرون دیدم بچه ها توی راهرو جمع شدن و حسابی مشغول پچ پچ کردنن کنجکاو شدم که چیشده و خودمو رسوندم اینطور که معلومه انگار قراره یه مسابقه ورزشی بین همه کلاسا فردا برگزار بشه که یدفعه جیسوک اومد پیشم و گفت
-میسو چطوری؟
+خوبم تو چطوری؟
-میگم تو تو این مسابقه شرکت میکنی؟
+شاید تونستم دو میدانی یا وسطی و بسکتبال شرکت میکنم
-بسکتبال عالیه منم هستم
+باشه چه بهتر منم بسکتبال بازی میکنم
-میبینمت حسابی خودتو آماده کن بای
دستی به نشونه خداحافظی تکون دادم و برگشتم خونه
جهش فردا :
ویو لینو
حوصله رفتن به مدرسه ارو ندارم ولی مجبورم بزور از جام بلند شدم و فورم مدرسه ارو پوشیدم و زدم بیرون سر راه یه شیر موز و کوکی گرفتمو یه جا نشستم و داشتم میخوردم
ویو میسو
ساعت 7 و نیم از خواب پریدم و به ساعت نگاه انداختم و متوجه شدم که حسابی دیرم شده با عجله صورتمو شستم و فورمو به تن کردم اگر با مترو میرفتم خیلی دیر میشد پس تصمیم گرفتم پیاده برم که یدفعه یه پسریو دیدم که خیلی کیوت بنظر میرسید ازش پرسیدم
+ ببخشید شما میدونید ساعت چنده؟
- توام از مدرسه پانگیویی؟
+بله
-دیر شده پس بیا خودم میرسونمت
+عااا ممنون لطف خیلی بزرگی کردید
لینو یه چشمک کشنده بهم زد و اشاره کرد به ماشینش و گفت
- دنبالم بیا
هیچی نگفتمو رفتم دنبالش ماشینو روشن کرد و سوار شد. شیشه رو پایین زد و گفت
- بپر بالا
+نیشخندی زدم و خواستم عقب بشینم که گفت
-مگه من راننده شخصیتم بیا جلو بشین
قیافه ای گرفتم و همون کاری که گفتو انجام دادم طی 10 مین رسیدیم ساعت 8 شده بود که یهو لینو دستمو گرفت کشید و برد و گفت
- اگه دلت میخاد معلم نفهمه و نمره ازت کم نکنه حرف نزن و هر کاری که میکنم کن
سری تکون دادم و رسیدیم به محل برگزاری مسابقات ورزشی لینو ازم پرسید
-تو شرکت کردی؟
خواستم جواب بدم که اسممو صدا زدن و باید اماده بازی تیممون ( کاترین یوکی ناکسو فلیکس میونگ ستاره جیسوک) با طرف مقابل یعنی تیم بسکتبال کلاس X بازی داشتیم دوره اول خوب پیش نرفت وقتی که خواستم بپرم و توپو بزنم یدفعه نمیدونم چیشد خستگی شدید حس کردم و چشمام سیاهی رفت بعد چند ساعت چشمامو باز کردم و هنوز کامل بهوش نبودم و متوجه شدم پسری بالا سرمه که چشمامو کامل باز کردم و دیدم همون پسره صبحیه با اخم بهم خیره شده بود که انگار نگرانیشم از چشماش میشد فهمید بلند شدم و پرسیدم
+تیم.. تیم چیشد؟ کی برد؟
-تو الان باید فکر خودت باشی
-اصلا بفکر خودت نیستی چرا وقتی انقدر خسته ای میخوای بازی کنی؟ اینجوری هم برای خودت ضرر داره و به سلامتیت لطمه میزنه و هم جدا از بازی دیگرانو نگران میکنی!
+مگه مهمه برات؟
که زنگ خورد و بهم گفت
-من میرسونمت
سری تکون دادم
+کمکم کرد که از تخت بلند بشم و بعد دستمو گرفتم و مراقبم بود و همينجور رفتیم تا به ماشینش رسیدیم و آروم سوارم کرد بعد 10 مین رسیدیم پیدا شدم و ازش خداحافظی کردم که یهو گفت
-راستی
+هوم؟
-اسمت چیه؟ تو چه کلاسی هستی؟
+میسوام و توی کلاس N ام
-میتونم شماره اتو داشته باشم؟
کیفمو از رو دوشم برداشتم و زیپتش رو کشیدم و یه برگه کوچک و خودکار برداشتم و شماره امو نوشتم یه نگاه بهش کردم و بهش دادم متوجه شدم که چقدر ذوق کرد بعد بهم گفت
-مراقب خودت باش فردا میبینمت
ادامه دارد...
( مسابقه ورزش ، لینو و میسو)
ویو میسو
زنگ خورد و از کلاس زدم بیرون دیدم بچه ها توی راهرو جمع شدن و حسابی مشغول پچ پچ کردنن کنجکاو شدم که چیشده و خودمو رسوندم اینطور که معلومه انگار قراره یه مسابقه ورزشی بین همه کلاسا فردا برگزار بشه که یدفعه جیسوک اومد پیشم و گفت
-میسو چطوری؟
+خوبم تو چطوری؟
-میگم تو تو این مسابقه شرکت میکنی؟
+شاید تونستم دو میدانی یا وسطی و بسکتبال شرکت میکنم
-بسکتبال عالیه منم هستم
+باشه چه بهتر منم بسکتبال بازی میکنم
-میبینمت حسابی خودتو آماده کن بای
دستی به نشونه خداحافظی تکون دادم و برگشتم خونه
جهش فردا :
ویو لینو
حوصله رفتن به مدرسه ارو ندارم ولی مجبورم بزور از جام بلند شدم و فورم مدرسه ارو پوشیدم و زدم بیرون سر راه یه شیر موز و کوکی گرفتمو یه جا نشستم و داشتم میخوردم
ویو میسو
ساعت 7 و نیم از خواب پریدم و به ساعت نگاه انداختم و متوجه شدم که حسابی دیرم شده با عجله صورتمو شستم و فورمو به تن کردم اگر با مترو میرفتم خیلی دیر میشد پس تصمیم گرفتم پیاده برم که یدفعه یه پسریو دیدم که خیلی کیوت بنظر میرسید ازش پرسیدم
+ ببخشید شما میدونید ساعت چنده؟
- توام از مدرسه پانگیویی؟
+بله
-دیر شده پس بیا خودم میرسونمت
+عااا ممنون لطف خیلی بزرگی کردید
لینو یه چشمک کشنده بهم زد و اشاره کرد به ماشینش و گفت
- دنبالم بیا
هیچی نگفتمو رفتم دنبالش ماشینو روشن کرد و سوار شد. شیشه رو پایین زد و گفت
- بپر بالا
+نیشخندی زدم و خواستم عقب بشینم که گفت
-مگه من راننده شخصیتم بیا جلو بشین
قیافه ای گرفتم و همون کاری که گفتو انجام دادم طی 10 مین رسیدیم ساعت 8 شده بود که یهو لینو دستمو گرفت کشید و برد و گفت
- اگه دلت میخاد معلم نفهمه و نمره ازت کم نکنه حرف نزن و هر کاری که میکنم کن
سری تکون دادم و رسیدیم به محل برگزاری مسابقات ورزشی لینو ازم پرسید
-تو شرکت کردی؟
خواستم جواب بدم که اسممو صدا زدن و باید اماده بازی تیممون ( کاترین یوکی ناکسو فلیکس میونگ ستاره جیسوک) با طرف مقابل یعنی تیم بسکتبال کلاس X بازی داشتیم دوره اول خوب پیش نرفت وقتی که خواستم بپرم و توپو بزنم یدفعه نمیدونم چیشد خستگی شدید حس کردم و چشمام سیاهی رفت بعد چند ساعت چشمامو باز کردم و هنوز کامل بهوش نبودم و متوجه شدم پسری بالا سرمه که چشمامو کامل باز کردم و دیدم همون پسره صبحیه با اخم بهم خیره شده بود که انگار نگرانیشم از چشماش میشد فهمید بلند شدم و پرسیدم
+تیم.. تیم چیشد؟ کی برد؟
-تو الان باید فکر خودت باشی
-اصلا بفکر خودت نیستی چرا وقتی انقدر خسته ای میخوای بازی کنی؟ اینجوری هم برای خودت ضرر داره و به سلامتیت لطمه میزنه و هم جدا از بازی دیگرانو نگران میکنی!
+مگه مهمه برات؟
که زنگ خورد و بهم گفت
-من میرسونمت
سری تکون دادم
+کمکم کرد که از تخت بلند بشم و بعد دستمو گرفتم و مراقبم بود و همينجور رفتیم تا به ماشینش رسیدیم و آروم سوارم کرد بعد 10 مین رسیدیم پیدا شدم و ازش خداحافظی کردم که یهو گفت
-راستی
+هوم؟
-اسمت چیه؟ تو چه کلاسی هستی؟
+میسوام و توی کلاس N ام
-میتونم شماره اتو داشته باشم؟
کیفمو از رو دوشم برداشتم و زیپتش رو کشیدم و یه برگه کوچک و خودکار برداشتم و شماره امو نوشتم یه نگاه بهش کردم و بهش دادم متوجه شدم که چقدر ذوق کرد بعد بهم گفت
-مراقب خودت باش فردا میبینمت
ادامه دارد...
۲۲۸
۰۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.