لطفا احــــــساساتمو کپی نکنیـــــــــــــــد
لطفا احــــــساساتمو کپی نکنیـــــــــــــــد
به طرز احمقانه ای دلم برایت تنگ شده
برای تمام لحظاتي که با تو بودم
چه فرقی میکنه كه تمام لحظاتم با تو در دنیایی مجازی بود یا حقیقت
باور کن تفریحاتم کم نیست
هنوز دور ورم پر است از آدم های رنگارنگ
ولی باز درگیر لحظه ای هستم که تو باشی
حتی حرفی نزنی ولی باشی
دلخوشی هایم زیاد است ولی هنوز وقتی داریوش وابی گوش میدهم دلتنگی عجیبی مرا فرا میگیرد
(چقدر سخت است وقتی دیگران را طوری عوض میکنم که مانند تو باشند
رنگ موهایشان
رنگ چشمانشان
لباس پوشیدنشان
ولی چه فایده ای دارد وقتی هنوز درگیر با تو بودنم)
میدانم که نمیدانی دلتنگی چیست
میدانم که نمیدانی چقدر زجر آور است سکوت وقتی دیگران حرف میزنند و من یاد لحظه ای با تو بودنم
راستی این روزهایت چگونه میگذرد؟
چگونه میخندی از ته دل؟ مانند وقتی که با من صحبت میکردی
یا مانند من شده ای لحظه ای خنده روتین که چند ثانیه بعدش خنده از روی صورتت میرود
به خداوندی خدا
معشوقه کم نیست
ولی از چه بگویم؟
از آغوش های که اندازه م نمیشوند
از لبخند های که سیرم نمیکنند
از آدم های که از صحبت با آنها خسته میشوم
از این بگوییم که به چه بهانه هایي از آدم ها دور میشوم
(از رابطه های بگوییم که برای کم کردن زجر دوری تو بهشان تن داده ام)
کسی چه میداند از غم هایم؟
این روزها هر که مرا میبیند می گوید خدایت را شکر کن لقمه نانی داری
ولی هیچکس نمیداند لقمه نان هم وقتی خبر از نبودنت میشنود در کامم از زهر تلخ تر میشود.
(خیلی دوست دارم بدونم!!
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران میکنی
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی
آنگاه که حتی گوشت رامیبندی تاصدای خردشدن غرورش را نشنوی…
آنگاه که خدارا میبینی و بنده ی خدارا نادیده میگیری
میخواهم بدانم
دستانت را به سوی کدام آسمان دراز میکنی
تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟؟)
به طرز احمقانه ای دلم برایت تنگ شده
برای تمام لحظاتي که با تو بودم
چه فرقی میکنه كه تمام لحظاتم با تو در دنیایی مجازی بود یا حقیقت
باور کن تفریحاتم کم نیست
هنوز دور ورم پر است از آدم های رنگارنگ
ولی باز درگیر لحظه ای هستم که تو باشی
حتی حرفی نزنی ولی باشی
دلخوشی هایم زیاد است ولی هنوز وقتی داریوش وابی گوش میدهم دلتنگی عجیبی مرا فرا میگیرد
(چقدر سخت است وقتی دیگران را طوری عوض میکنم که مانند تو باشند
رنگ موهایشان
رنگ چشمانشان
لباس پوشیدنشان
ولی چه فایده ای دارد وقتی هنوز درگیر با تو بودنم)
میدانم که نمیدانی دلتنگی چیست
میدانم که نمیدانی چقدر زجر آور است سکوت وقتی دیگران حرف میزنند و من یاد لحظه ای با تو بودنم
راستی این روزهایت چگونه میگذرد؟
چگونه میخندی از ته دل؟ مانند وقتی که با من صحبت میکردی
یا مانند من شده ای لحظه ای خنده روتین که چند ثانیه بعدش خنده از روی صورتت میرود
به خداوندی خدا
معشوقه کم نیست
ولی از چه بگویم؟
از آغوش های که اندازه م نمیشوند
از لبخند های که سیرم نمیکنند
از آدم های که از صحبت با آنها خسته میشوم
از این بگوییم که به چه بهانه هایي از آدم ها دور میشوم
(از رابطه های بگوییم که برای کم کردن زجر دوری تو بهشان تن داده ام)
کسی چه میداند از غم هایم؟
این روزها هر که مرا میبیند می گوید خدایت را شکر کن لقمه نانی داری
ولی هیچکس نمیداند لقمه نان هم وقتی خبر از نبودنت میشنود در کامم از زهر تلخ تر میشود.
(خیلی دوست دارم بدونم!!
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران میکنی
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی
آنگاه که حتی گوشت رامیبندی تاصدای خردشدن غرورش را نشنوی…
آنگاه که خدارا میبینی و بنده ی خدارا نادیده میگیری
میخواهم بدانم
دستانت را به سوی کدام آسمان دراز میکنی
تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟؟)
۶.۱k
۱۵ آبان ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.