پارت ۱۱ : ما پدرومادر ۶ پسربچه ی شیطون هستیم
کوکی : خیل و خب ولی اونجا حتما باهام تماس تصویری بگیر و بهم بگو حالت خوبه باشه
سورا : حتما
سورا دختری چشم و ابرو مشکی با موهایی که تا پایین آرنجش میومدن سفید پوست و بسیار مهربون تو مدرسه ی تعلیم و تربیت محاغط ها تعلیم دیده و العان همراه جونگ ایل محافظ و بادیگارد شخصی جونگ کوکن
بقیه ی پسرا هم یه بادیگارد زن و مرد هم داره
رز خیلی با بادیگارداها خوبه و حواسش بهشون هسن و با دیگارداهم خیلی از رز و نامجون خوششون میاد و همیشه جز افراد مورعلاقشون بودن
پسرا به ترتیب از محل برگزاری امتحان خارج شدن و با کمک بادیگاردا سوار ماشین شدن
نامجون به دونه دونه بادیگارد ها تماس گرفت و حال و وضعیت تک تک پسرا باخبر شد و خیالش راحت شد
رز دم در منتظر پسرا بود
وقتی که پسرا اومدن با استرس رفت جلو
و دونه دونشون رو چک کرد
رز : حالتون خوبه اتفاقی واستون نیفتاده پسرا جاییتون زخمی نشده
جین : مامان جون ما که حالمون خوبه اتفاقی نیفتاده
رز : اینجور نمیشه جک جک
جک : بله خانم کیم
رز : هیچ اتفاقی
جک : خانم کیم من و بچه ها تمام مدت بچه ها رو زیر نظر داشتیم حتی چند تا تز محافط هاشون توی مدرسه در تایم امتحان دادنشون توی سالن امتحان زیر نظرشون داشتن هیچ اتفاقی نیفتاده خیالتون راحت آقای کیم تمام مدت از نظر دوربین های مداربسته حواسشون به پسرا بوده
جیمین : یعنی شما اینقدر حواستون به ماست
رز جییمن رو بغل کرد و موهاشو ناز کرد و مهربونی که از قلبش میومد و وجودش رو دربر گرفته بود گفت : شما کوچولو تنها سرمایه های منو پدرتونید و باید خوب ازتون مراقبت کنیم شما ها برای زیبا کردن زندگی ما اومدید و ما از خدا خیلی ممنونیم که شما رو سر راه ما گداشت و من و پدرتون هر شب خداروشکر میکنیم که شماهارو داریم شما ها شبیه فرشته هایی هستید که خدا واسه اینکه شناخته نشید بالهاتون رو گرفت و عشق قلبتون رو زیادتر کرد و شما العان شدید این شیش تا فرشته کوچولوی مامانی به اضافه ی بابایی که شدید هفتا فرشته ی زندگی مامانی
پسرا همه آروم رفتن بغل رز و رز حسابی بغلشون کرد
شب شده بود و نامجون هنوز نیومده بود
رز و پسرا حسابی نگران بودند
رز : نامجون خواهش میکنم جواب بده ( نگران و آشفته )
اجوما : دخترم اینقدر خودتو نگران نکن
حتما کارش طول کشیده
رز : هیچوقت اینقدر دیر به خونه بر نمیگشت و همیشه تلفنش رو جواب مید
نامجون : سلام( خسته )
رز با شنیدن صدای نامجون انگار زندگیشو بهش بخشیده باشن به سمتش رفت و محکم بغلش کرد
رز : نامجون حالت خوبه چرا اینقدر دیر اومدی و تلفنت رو جواب ندادی
نامجون : رز خوشگلم ببخشید که تلفن رو نتونستم جواب بدم واقعا جلسه ام طول کشید معذرت میخوام رز زندگیم
سورا : حتما
سورا دختری چشم و ابرو مشکی با موهایی که تا پایین آرنجش میومدن سفید پوست و بسیار مهربون تو مدرسه ی تعلیم و تربیت محاغط ها تعلیم دیده و العان همراه جونگ ایل محافظ و بادیگارد شخصی جونگ کوکن
بقیه ی پسرا هم یه بادیگارد زن و مرد هم داره
رز خیلی با بادیگارداها خوبه و حواسش بهشون هسن و با دیگارداهم خیلی از رز و نامجون خوششون میاد و همیشه جز افراد مورعلاقشون بودن
پسرا به ترتیب از محل برگزاری امتحان خارج شدن و با کمک بادیگاردا سوار ماشین شدن
نامجون به دونه دونه بادیگارد ها تماس گرفت و حال و وضعیت تک تک پسرا باخبر شد و خیالش راحت شد
رز دم در منتظر پسرا بود
وقتی که پسرا اومدن با استرس رفت جلو
و دونه دونشون رو چک کرد
رز : حالتون خوبه اتفاقی واستون نیفتاده پسرا جاییتون زخمی نشده
جین : مامان جون ما که حالمون خوبه اتفاقی نیفتاده
رز : اینجور نمیشه جک جک
جک : بله خانم کیم
رز : هیچ اتفاقی
جک : خانم کیم من و بچه ها تمام مدت بچه ها رو زیر نظر داشتیم حتی چند تا تز محافط هاشون توی مدرسه در تایم امتحان دادنشون توی سالن امتحان زیر نظرشون داشتن هیچ اتفاقی نیفتاده خیالتون راحت آقای کیم تمام مدت از نظر دوربین های مداربسته حواسشون به پسرا بوده
جیمین : یعنی شما اینقدر حواستون به ماست
رز جییمن رو بغل کرد و موهاشو ناز کرد و مهربونی که از قلبش میومد و وجودش رو دربر گرفته بود گفت : شما کوچولو تنها سرمایه های منو پدرتونید و باید خوب ازتون مراقبت کنیم شما ها برای زیبا کردن زندگی ما اومدید و ما از خدا خیلی ممنونیم که شما رو سر راه ما گداشت و من و پدرتون هر شب خداروشکر میکنیم که شماهارو داریم شما ها شبیه فرشته هایی هستید که خدا واسه اینکه شناخته نشید بالهاتون رو گرفت و عشق قلبتون رو زیادتر کرد و شما العان شدید این شیش تا فرشته کوچولوی مامانی به اضافه ی بابایی که شدید هفتا فرشته ی زندگی مامانی
پسرا همه آروم رفتن بغل رز و رز حسابی بغلشون کرد
شب شده بود و نامجون هنوز نیومده بود
رز و پسرا حسابی نگران بودند
رز : نامجون خواهش میکنم جواب بده ( نگران و آشفته )
اجوما : دخترم اینقدر خودتو نگران نکن
حتما کارش طول کشیده
رز : هیچوقت اینقدر دیر به خونه بر نمیگشت و همیشه تلفنش رو جواب مید
نامجون : سلام( خسته )
رز با شنیدن صدای نامجون انگار زندگیشو بهش بخشیده باشن به سمتش رفت و محکم بغلش کرد
رز : نامجون حالت خوبه چرا اینقدر دیر اومدی و تلفنت رو جواب ندادی
نامجون : رز خوشگلم ببخشید که تلفن رو نتونستم جواب بدم واقعا جلسه ام طول کشید معذرت میخوام رز زندگیم
۸.۹k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.