جدال بین عشق و نفرت پارت ۸
هانا : کوفت نیشتو ببند حالا هم برو یه جا بشین البته اگه خسته نمیشی
لبخندی بهش زدمو گفتم
ا/ت : هرچی که شما امر کنی بانو
هانا : برو بچه بزار باد بیاد این ترفندات دیگه جواب نمیده
خنده ی بلندی به خاطر حرفش کردمو سریع رفتم و گونشو بوسیدم که شروع کرد به غر زدن بدون توجه به حرفاش سمت مبل رفتمو روش ولو شدم وَ تلویزیونو روشن کردم
*پایان فلش بک*
از زبان ا/ت :
همینطور داشتم خاطراتمو مرور میکردم که یهو یه بوی سوختنی زیر دماغم پیچید مثل جن زده ها سریع بلند شدمو زیر غذا هارو خاموش کردم شانس آوردم اگه میسوخت قطعا به هفت روش سامورایی به فاک میرفتم تو همین فکرا بودم که دیدم آجوما داره سمت آشپزخونه میاد گفت
آجوما : خب ببینم چیکار کردی
در قابلمه ها رو دونه دونه باز کردو ازشون تست کرد
آجوما : هومم قابله قبوله تا قبل از اینکه ارباب بیاد سفره رو بچین
بعدشم سرشو مثل بز انداخت پایینو رفت بعد از اینکه از رفتنش مطمئن شدم زیر لب گفتم
ا/ت : قابله قبوله نه قابله قبولههههههه آخه زنیکه این همه پای اجاق وایسادم که اینو بهم تحویل بدی بزنم نصفت کنم نفهمی از کجا خوردی ( یه نکته بگم آجوما اینجا پیر نیست ۳۰ سالشه پس جوونه فقط چون سنش خیلی از ا/ت بالاتره بهش میگیم آجوما)
بعد از اینکه سفره رو چیدم سریع به سمت اتاقم حرکت کردم بعد از اینکه مطمئن شدم جایی که هستم در دسترس دوربین نیست سریع لبتابمو درآوردمو سیمکارت رو بهش وصل کردم وَ به فرمانده اصلاعات اینجارو ایمیل کردم میخواستم لبتاب رو به بندم که یادم اومد باید برای همکار ناشناسم هم اطلاعات روبفرستم به همون شماره ای که سرگرد ارسال کرده بود پیام دادم
ا/ت : سلام
ناشناس : ؟
ا/ت : گرگ سیاه
ناشناس : اطلاعت و بده
ا/ت : تو ذهنش : بعد امری یه همکار گیرمون اومد اونم عین برج زهرمار
ا/ت : محوطه ی بیرونی حدوده ۲۰ و داخلی ۱۰ تا دوربین داره که ۵ تا داخل طبقه ی دوم و ۵ تا طبقه پایینه هر اتاق ۱ دوربین و۳ تا دوربین مخفی داره محله کارش ضلع شمالی شما میشه
امروزم به خاطر کارش رفته بود بیرون نتونستم درست اتاقشو ببینم ولی قطعا بیشتر از اتاقای دیگه دوربین مخفی داره وَ دور تا دور ورودی رو حدود ۳۵ تا ۴۰ بادیگارد اِسکورت میکنن
ناشناس : نتونستی بفهمی کارش چی بود
ا/ت : چون زود تر رفته بود نتونستم متوجه بشم
ناشناس : اوکی
ا/ت : یااا نمیخوای یه تشکر بکنی
ناشناس : بابته؟
ا/ت : این اطلاعات
ناشناس : یه جور میگی اطلاعات حالا انگار چی بودن خوبه چیز دهن پر کنی هم نبود
ا/ت : مطمئن باش پشیمونت میکنم فکر میکنم سرگرد باید روی انتخاباش بیشتر دقت کنه
ناشناس : هِه ببین کی داره به کی میگه
تویی که نتونستی زیاد اطلاعات درست و درمونی بدست بیاری بعد منو مقصر میدونی گفتم.....
لبخندی بهش زدمو گفتم
ا/ت : هرچی که شما امر کنی بانو
هانا : برو بچه بزار باد بیاد این ترفندات دیگه جواب نمیده
خنده ی بلندی به خاطر حرفش کردمو سریع رفتم و گونشو بوسیدم که شروع کرد به غر زدن بدون توجه به حرفاش سمت مبل رفتمو روش ولو شدم وَ تلویزیونو روشن کردم
*پایان فلش بک*
از زبان ا/ت :
همینطور داشتم خاطراتمو مرور میکردم که یهو یه بوی سوختنی زیر دماغم پیچید مثل جن زده ها سریع بلند شدمو زیر غذا هارو خاموش کردم شانس آوردم اگه میسوخت قطعا به هفت روش سامورایی به فاک میرفتم تو همین فکرا بودم که دیدم آجوما داره سمت آشپزخونه میاد گفت
آجوما : خب ببینم چیکار کردی
در قابلمه ها رو دونه دونه باز کردو ازشون تست کرد
آجوما : هومم قابله قبوله تا قبل از اینکه ارباب بیاد سفره رو بچین
بعدشم سرشو مثل بز انداخت پایینو رفت بعد از اینکه از رفتنش مطمئن شدم زیر لب گفتم
ا/ت : قابله قبوله نه قابله قبولههههههه آخه زنیکه این همه پای اجاق وایسادم که اینو بهم تحویل بدی بزنم نصفت کنم نفهمی از کجا خوردی ( یه نکته بگم آجوما اینجا پیر نیست ۳۰ سالشه پس جوونه فقط چون سنش خیلی از ا/ت بالاتره بهش میگیم آجوما)
بعد از اینکه سفره رو چیدم سریع به سمت اتاقم حرکت کردم بعد از اینکه مطمئن شدم جایی که هستم در دسترس دوربین نیست سریع لبتابمو درآوردمو سیمکارت رو بهش وصل کردم وَ به فرمانده اصلاعات اینجارو ایمیل کردم میخواستم لبتاب رو به بندم که یادم اومد باید برای همکار ناشناسم هم اطلاعات روبفرستم به همون شماره ای که سرگرد ارسال کرده بود پیام دادم
ا/ت : سلام
ناشناس : ؟
ا/ت : گرگ سیاه
ناشناس : اطلاعت و بده
ا/ت : تو ذهنش : بعد امری یه همکار گیرمون اومد اونم عین برج زهرمار
ا/ت : محوطه ی بیرونی حدوده ۲۰ و داخلی ۱۰ تا دوربین داره که ۵ تا داخل طبقه ی دوم و ۵ تا طبقه پایینه هر اتاق ۱ دوربین و۳ تا دوربین مخفی داره محله کارش ضلع شمالی شما میشه
امروزم به خاطر کارش رفته بود بیرون نتونستم درست اتاقشو ببینم ولی قطعا بیشتر از اتاقای دیگه دوربین مخفی داره وَ دور تا دور ورودی رو حدود ۳۵ تا ۴۰ بادیگارد اِسکورت میکنن
ناشناس : نتونستی بفهمی کارش چی بود
ا/ت : چون زود تر رفته بود نتونستم متوجه بشم
ناشناس : اوکی
ا/ت : یااا نمیخوای یه تشکر بکنی
ناشناس : بابته؟
ا/ت : این اطلاعات
ناشناس : یه جور میگی اطلاعات حالا انگار چی بودن خوبه چیز دهن پر کنی هم نبود
ا/ت : مطمئن باش پشیمونت میکنم فکر میکنم سرگرد باید روی انتخاباش بیشتر دقت کنه
ناشناس : هِه ببین کی داره به کی میگه
تویی که نتونستی زیاد اطلاعات درست و درمونی بدست بیاری بعد منو مقصر میدونی گفتم.....
۵۹.۳k
۲۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.