رمان عاشقم باش☺💜
part 60
رفتیم بالا
پانیذ:من میرم اونور سالن برای جلسه ام توهم برو پیش ارسلان ژونت
من:ارسلان ژون؟😂
پانیذ:اره دیگه کم کم باید فکر خرید وسایل سفره عقد باشم اصن خودم بالا سرتون قند میسابم😂
من:هاهاها با نمکم😂
پانیذ:جدی میگم بابا😐
من:منم جدی گفتم😂
پانیذ:ببین یه کاری میکنی من دیرم شه من برم خدافظ
من:بش برو خدافظ
رفتم کنار اب سردکن یه لیوان اب خوردم ارسلانو دیدم از اونور با یه دختره حرف میزد بعدش منو دید داشت میومد طرفم
ارسلان:سلام خوشگلم تو کی اومدی با پانیذ اومدی؟
من:اره...صب کن ببینم اونجا داشتی چه غلطی میکردی؟😐اون کی بود😐
ارسلان:الهی قربون اون حساسیتت برم من اون منشیمو داشتم جلسه هامو برای ماه دیگه هماهنگ میکردم😂
من:نخیرم حرفات بوی خیانت میده از فردا میام بات شرکت😂
ارسلان:خب حالا میخوای بریم تو اتاق کار من
#رمان
#اردیا
#عشق
#عاشقانه
#رمان_اردیا
رفتیم بالا
پانیذ:من میرم اونور سالن برای جلسه ام توهم برو پیش ارسلان ژونت
من:ارسلان ژون؟😂
پانیذ:اره دیگه کم کم باید فکر خرید وسایل سفره عقد باشم اصن خودم بالا سرتون قند میسابم😂
من:هاهاها با نمکم😂
پانیذ:جدی میگم بابا😐
من:منم جدی گفتم😂
پانیذ:ببین یه کاری میکنی من دیرم شه من برم خدافظ
من:بش برو خدافظ
رفتم کنار اب سردکن یه لیوان اب خوردم ارسلانو دیدم از اونور با یه دختره حرف میزد بعدش منو دید داشت میومد طرفم
ارسلان:سلام خوشگلم تو کی اومدی با پانیذ اومدی؟
من:اره...صب کن ببینم اونجا داشتی چه غلطی میکردی؟😐اون کی بود😐
ارسلان:الهی قربون اون حساسیتت برم من اون منشیمو داشتم جلسه هامو برای ماه دیگه هماهنگ میکردم😂
من:نخیرم حرفات بوی خیانت میده از فردا میام بات شرکت😂
ارسلان:خب حالا میخوای بریم تو اتاق کار من
#رمان
#اردیا
#عشق
#عاشقانه
#رمان_اردیا
۲۰.۴k
۳۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.