من با یه روح دوستم!
part1
از زبان تهیونگ •
یه روز مزخرف دیگه ام تموم شد، اخر ماه ام نزدیکه باید پول اجاره خونه، اب، برق و گاز ام بدم از نظر روحی روانی به یه بلک کارت نیاز دارم ಥ_ಥ
ساعت دور و بر ۱۲ شب بود و تو خیابونا ام نسبتا شلوغ بود، داشتم میرفتم خونه که یه نفر شونه امو گرفت ماسک زده بود و کلاه ام سرش بود صورتشو درست ندیدم گفت
فرد مرموز: ببخشید مزاحمتون میشم، باید راجب مسئله ی مهمی باهاتون صحبت کنم اقای کیم
ته: عاا باشه
رفتیم نشستیم رو یه نیمکت و یه پاکت اسناد از تو کیفش در اورد و داد بهم
روش نوشته بود « سند مالکیت عمارت کیم »
فرد: بازش کن و بخونش
پاکتو باز کردم و اسناد داخلشو خوندم نشون میداد یه عمارت یکم اونور تر از شهر که حدود صد سال قدمت داره به من ارث رسیده
انقد جا خوردم که سیخ وایسادم
ته: وای خدااااااااااا
فرد: *خونسرد*
ته: ینی چی یه عمارت صد ساله الان مال منههه؟
فرد: من اجازه ندارم از جزئیات موضوع بهتون بگم فقط میتونم بگم مادرتون قبل فوتشون این اسناد رو به من دادن گفتن زمانی که واقعا بهش نیاز داشتید بهتون بدمش *بودن هیچ حرفی از اونجا میره*
بُهت زده دوباره نشستم رو نیمکت، الان رسما از شر نصف بدبختیام خلاص شده بودم میتونستم به اون عمارت اسباب کشی کنم و واسه فروش بسپرم به املاکی و بعد فروشش یه خونه خوب با وسایل بهتر بخرم
سریع کیف اداریمو برداشتم و با اسناد تو دستم یه تاکسی گرفتم و رفتم خونم
لباسای شرکتو در اوردم و با یه دست لباس راحت تر ( اسلاید دو) عوضش کردمو اسنادو برداشتم از خونه زدم بیرون
مشخصا تو این ساعت املاکی ای باز نبود واسه همین فقط رفتم عمارتو ببینم و یه چند تا عکس ازش بگیرم.( چقد تو جو گیری پسرم اگه میدونستی تو اون عمارت قراره چیا سرت بیاد که اصن بهش فکرم نمیکردی) حدود نیم ساعت راه بود و از اونجایی که ماشینم تعمیرگاه بود به جونگ کوک رو اوردم
مکالمه*
ته: الو جغله کجایی؟
کوک: جغله و زهر مار به تو چه کجام
ته: با هیونگت درست حرف بزن کفتر، بیا دمبالم یه اتفاقی افتاده که اگه بفهمی شاخ در میاری
کوک: نمیخوام بدونم بزار بکپم خدافظ
ته: یه عمارت به ارث بردم
کوک: چی گفتی؟!
ته: بیا دم در خونم تا برات بیشتر توضیح بدم
کوک: ۵ دیقه دیگه دم درم
پایان مکالمه*
همونجوری که گفت ۵ دیقه ای اومد ولی با موهای به هم ریخته و تیشرت و شلوار تو خونه ای
سوار شدم
ته: حداقل لباساتو عوض میکردی
کوک: وقت واسه لباس عوض کردن نبود
ته: خب موهاتو که میتونستی شونه کنی
کوک: واسه اونم وقت نبود
ته: باشه حالا برو
ادامه دارد.•. •. •. •. •. •. •. •. •. •. •
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
اینم پارت اول لایک، کامت و فالو لادتون نره 🙂👋
از زبان تهیونگ •
یه روز مزخرف دیگه ام تموم شد، اخر ماه ام نزدیکه باید پول اجاره خونه، اب، برق و گاز ام بدم از نظر روحی روانی به یه بلک کارت نیاز دارم ಥ_ಥ
ساعت دور و بر ۱۲ شب بود و تو خیابونا ام نسبتا شلوغ بود، داشتم میرفتم خونه که یه نفر شونه امو گرفت ماسک زده بود و کلاه ام سرش بود صورتشو درست ندیدم گفت
فرد مرموز: ببخشید مزاحمتون میشم، باید راجب مسئله ی مهمی باهاتون صحبت کنم اقای کیم
ته: عاا باشه
رفتیم نشستیم رو یه نیمکت و یه پاکت اسناد از تو کیفش در اورد و داد بهم
روش نوشته بود « سند مالکیت عمارت کیم »
فرد: بازش کن و بخونش
پاکتو باز کردم و اسناد داخلشو خوندم نشون میداد یه عمارت یکم اونور تر از شهر که حدود صد سال قدمت داره به من ارث رسیده
انقد جا خوردم که سیخ وایسادم
ته: وای خدااااااااااا
فرد: *خونسرد*
ته: ینی چی یه عمارت صد ساله الان مال منههه؟
فرد: من اجازه ندارم از جزئیات موضوع بهتون بگم فقط میتونم بگم مادرتون قبل فوتشون این اسناد رو به من دادن گفتن زمانی که واقعا بهش نیاز داشتید بهتون بدمش *بودن هیچ حرفی از اونجا میره*
بُهت زده دوباره نشستم رو نیمکت، الان رسما از شر نصف بدبختیام خلاص شده بودم میتونستم به اون عمارت اسباب کشی کنم و واسه فروش بسپرم به املاکی و بعد فروشش یه خونه خوب با وسایل بهتر بخرم
سریع کیف اداریمو برداشتم و با اسناد تو دستم یه تاکسی گرفتم و رفتم خونم
لباسای شرکتو در اوردم و با یه دست لباس راحت تر ( اسلاید دو) عوضش کردمو اسنادو برداشتم از خونه زدم بیرون
مشخصا تو این ساعت املاکی ای باز نبود واسه همین فقط رفتم عمارتو ببینم و یه چند تا عکس ازش بگیرم.( چقد تو جو گیری پسرم اگه میدونستی تو اون عمارت قراره چیا سرت بیاد که اصن بهش فکرم نمیکردی) حدود نیم ساعت راه بود و از اونجایی که ماشینم تعمیرگاه بود به جونگ کوک رو اوردم
مکالمه*
ته: الو جغله کجایی؟
کوک: جغله و زهر مار به تو چه کجام
ته: با هیونگت درست حرف بزن کفتر، بیا دمبالم یه اتفاقی افتاده که اگه بفهمی شاخ در میاری
کوک: نمیخوام بدونم بزار بکپم خدافظ
ته: یه عمارت به ارث بردم
کوک: چی گفتی؟!
ته: بیا دم در خونم تا برات بیشتر توضیح بدم
کوک: ۵ دیقه دیگه دم درم
پایان مکالمه*
همونجوری که گفت ۵ دیقه ای اومد ولی با موهای به هم ریخته و تیشرت و شلوار تو خونه ای
سوار شدم
ته: حداقل لباساتو عوض میکردی
کوک: وقت واسه لباس عوض کردن نبود
ته: خب موهاتو که میتونستی شونه کنی
کوک: واسه اونم وقت نبود
ته: باشه حالا برو
ادامه دارد.•. •. •. •. •. •. •. •. •. •. •
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
اینم پارت اول لایک، کامت و فالو لادتون نره 🙂👋
۷.۲k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.