part 40
#part_40
#فرار
نیشتو ببند بی شعور خندمو خوردمو اومدم پاشم تا خل نشدم که یهو چشمم به پرده پنجرم افتاد اینکه دیشب کشیده بودمش! پامو محکم عین بچه ها کوبیدم زمینو از تخت دل کندم رفتم دست و صورتمو بشورم که یهو چشمم به پلاستیکای خرید دیشبم افتاد !کلا یادم رفته بود ازشون حسابم تقریبا خالی شد ولی ارزش داشت !
صورتمو اب زدمو یه تونیک عروسکی ناز پوشیدم که تا زیر باسنم بود و یه ساپورت مشکی زیرش پوشیدم موهامم یه طرف گیس کردم تو آیینه واسه خودم ب*و*س فرستادمو شاد و شنگول از اتاق خارج شدم اخلاق همیشگیم بود اوج ناراحتیم واسه یه شب بود که همینم به لطف شوکه اقا ارسلان یه شبم نشد یاد دیشب افتادمو نیشم باز شه که یهو دیدم وجدانم داره با دمپایی خرسیش میاد سمتم ! منم با لبخند ملیح سعی کردم خجالت بکشم ...البته سعی کردم !
رفتم پایین و نیشم باز بود والا این ارسلانم که نیست واسه خودم عشق میکنم داشتم ذوق میکردم و میرفتم سمت اشپز خونه که یهو با دماغ رفتم تو دل یکی اییی!
دستمو گرفتم جلو دماغمو چشامو محکم بستم بینیم داشت میشکست !همین یه فسقل بینی داشتم زد منحدمش کررررد همینجور داشتم ناله میکردم که یهو صدای زنونه ای شنیدم
-- وای توروخدا ببخشید خانم ! حالتون خوبه ؟؟
با تعجب همینجوری که دستمو رو بینیم گذاشته بودم سرمو بلند کردمیه خانم مسن حدود چهل و خورده ای ساله داشت با نگرانی نگام میکرد صورت سرخ و سفید و تپلی داشت که خیلی با نمک بود ادم دلش میخواد این لپاشو هی ماچ کنه اونم ماچ ابدارررر یکم اسکنش کردم از پایین به بالا از بالا به پایین اهاا این مستخدمه ناخوداگاه نیشم باز شد به چه وسعتی !!
با ذوق گفتم
- وای سالام ببخشید حواسم به جلوم نبود شما کی اومدید ؟؟
همینجوری داشت با بهت نگام میکرد که یهو گل از گلش شکفت و اونم با خوشحالی گفت
- سلام دخترم خوبی ؟؟ شما باید نیکا خانم باشی ؟ ماشالاه مادر عین ماه میمونی گفتم خانم اقای کاشی باید یه دختر ناز باشه خوبی دخترم ؟
همینجوری داشتم عین چنار نگاش میکردم
جان ؟؟ اقای کاشی کیه بست به ریش ما یهو یادم اومد چی به چیه و قبل ازین که سوتی بدم لبخند نصفه و نیمه ای زدمو تند گفتم:
- ممنونم واقعا لطف دارید
#فرار
نیشتو ببند بی شعور خندمو خوردمو اومدم پاشم تا خل نشدم که یهو چشمم به پرده پنجرم افتاد اینکه دیشب کشیده بودمش! پامو محکم عین بچه ها کوبیدم زمینو از تخت دل کندم رفتم دست و صورتمو بشورم که یهو چشمم به پلاستیکای خرید دیشبم افتاد !کلا یادم رفته بود ازشون حسابم تقریبا خالی شد ولی ارزش داشت !
صورتمو اب زدمو یه تونیک عروسکی ناز پوشیدم که تا زیر باسنم بود و یه ساپورت مشکی زیرش پوشیدم موهامم یه طرف گیس کردم تو آیینه واسه خودم ب*و*س فرستادمو شاد و شنگول از اتاق خارج شدم اخلاق همیشگیم بود اوج ناراحتیم واسه یه شب بود که همینم به لطف شوکه اقا ارسلان یه شبم نشد یاد دیشب افتادمو نیشم باز شه که یهو دیدم وجدانم داره با دمپایی خرسیش میاد سمتم ! منم با لبخند ملیح سعی کردم خجالت بکشم ...البته سعی کردم !
رفتم پایین و نیشم باز بود والا این ارسلانم که نیست واسه خودم عشق میکنم داشتم ذوق میکردم و میرفتم سمت اشپز خونه که یهو با دماغ رفتم تو دل یکی اییی!
دستمو گرفتم جلو دماغمو چشامو محکم بستم بینیم داشت میشکست !همین یه فسقل بینی داشتم زد منحدمش کررررد همینجور داشتم ناله میکردم که یهو صدای زنونه ای شنیدم
-- وای توروخدا ببخشید خانم ! حالتون خوبه ؟؟
با تعجب همینجوری که دستمو رو بینیم گذاشته بودم سرمو بلند کردمیه خانم مسن حدود چهل و خورده ای ساله داشت با نگرانی نگام میکرد صورت سرخ و سفید و تپلی داشت که خیلی با نمک بود ادم دلش میخواد این لپاشو هی ماچ کنه اونم ماچ ابدارررر یکم اسکنش کردم از پایین به بالا از بالا به پایین اهاا این مستخدمه ناخوداگاه نیشم باز شد به چه وسعتی !!
با ذوق گفتم
- وای سالام ببخشید حواسم به جلوم نبود شما کی اومدید ؟؟
همینجوری داشت با بهت نگام میکرد که یهو گل از گلش شکفت و اونم با خوشحالی گفت
- سلام دخترم خوبی ؟؟ شما باید نیکا خانم باشی ؟ ماشالاه مادر عین ماه میمونی گفتم خانم اقای کاشی باید یه دختر ناز باشه خوبی دخترم ؟
همینجوری داشتم عین چنار نگاش میکردم
جان ؟؟ اقای کاشی کیه بست به ریش ما یهو یادم اومد چی به چیه و قبل ازین که سوتی بدم لبخند نصفه و نیمه ای زدمو تند گفتم:
- ممنونم واقعا لطف دارید
۲.۳k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.