باز هم شَب است
باز هم شَب است
و در لابه لایَم پرسه زدن هایَت
هوایَم پُر از عطرِِ تلخِ تَنَت
در سَرَم خیالِ بودَنت
آرامِشَم را که نه...اما
به یک باره هجومِ لمسِ
دست هایَت
همچو گردبادی میپیچد
دورِ اندامَم
می کشاندم تا هُرمِ نفس هایَت
غرق می نشاندم بَر عُمقِ جانَت.
شب است و در من تنها
پَر می زند، خواستَنت.
و در لابه لایَم پرسه زدن هایَت
هوایَم پُر از عطرِِ تلخِ تَنَت
در سَرَم خیالِ بودَنت
آرامِشَم را که نه...اما
به یک باره هجومِ لمسِ
دست هایَت
همچو گردبادی میپیچد
دورِ اندامَم
می کشاندم تا هُرمِ نفس هایَت
غرق می نشاندم بَر عُمقِ جانَت.
شب است و در من تنها
پَر می زند، خواستَنت.
۷.۷k
۰۸ دی ۱۴۰۲