³ پارتی: نام:" :ببخشید از حالا مراقبتم!" "فصل:دوم"
part ³*اخر
*****
×:مگه نه بابا؟*بغض
جونگ کوک ب تخت نزدیک شد و کنارش وایساد و لب زد:
"_:بیابغلم
جفتمونخستهایمزانوهامونزخمیه
زندگیهماینراندوبرد
اماعیبنداره
بهجاشماهموداریم
توبرایمنیهدلیلیبرایدودیقهبیشترزندهموندن
پسبیابغلم
شایدمنشونههاییشدمبرایاینکهسرتوبذاریبا
خیالراحتاشکبریزیوبدونیکهمنپیشتم.
تویهرشرایطیهواتودارم
بهتگوشمیدمُ
پشتتوخالینمیکنم
میشمبراتهمونادمیکهمورداعتمادترازبقیس
بدوناینکهقضاوتتکنمگوششنوامیشم...
منوتوهموناییهستیمکهتوغمُشادیمثلکوهپشت
همبودیمهیچوقتهیچجاجانزدیمخستهنشدیم
شدیممرحموهمدمبراهم
ازهمهمهمترجداازپدردختریمون دوتارفیق فابیم.
کههرلحظههرثانیهازهمدیگهخبرداریم
قبلازهرکاریباهممرورشمیکنیم
مادوتاکنارهمزمینُزمانُبهممیریزیم
توبدترینلحظهتوبدترینحالمتوبودیکنارمتوبودی
کهکلیتلاشکردیحالموخوبکنی
توبودیکهتنهامنزاشتیوقتینیازتداشتمتوبودی فقطوفقطتوخودتوهمجابهمثابتکردیلفظینهها
توواقعیخودتوبهمثابتکردی
حالااممنمیخوامبشمهمونادمیکه
میفهممتمیشنومتکنارت...
پسبیابغلم
نمیگمقولمیدمحلشکنم
نمیگممیتونمدرستشکنم
اماقولمیدمکنارتباشمتنهاتنزارم دخترکِ من حالا پرنسس جئون آشتی میکنه؟:)"
هانول سرشو ب نشونه بله تکون داد و خودشو تو آغوش پدرش انداخت....
×:درباره دوس پسر...
_:مشکلی نیس هانول... من ب علاقت احترام میزارم...
÷:عرررر...
_:چته کره ببر؟ چرا عر میزنی؟
÷:خیلی صحنه احساسی بود ب مسیح فیلم هندی بود ناموصااا*بغض
×._:🫥🫥
_:ولش کن اصن اینووو...
÷:این ب درخت میگن شیرموزخان!
_:گوش دادن ب ضر هایه تُ وقت با ارزش منو ب فلک میده فقط...
÷:من آینه نیستم مستر جئون🙂....
_:مرتیکهِ....
×:بابا، عمو بس کنین دیگِ....
÷:ی چیز ب بابات بگو این حجم از بیشوری...
و ...
ب خوبی خوبی زندگی کردن🙂🐰🧚♀️
نظر بِیب؟😉🍷🤍
*****
×:مگه نه بابا؟*بغض
جونگ کوک ب تخت نزدیک شد و کنارش وایساد و لب زد:
"_:بیابغلم
جفتمونخستهایمزانوهامونزخمیه
زندگیهماینراندوبرد
اماعیبنداره
بهجاشماهموداریم
توبرایمنیهدلیلیبرایدودیقهبیشترزندهموندن
پسبیابغلم
شایدمنشونههاییشدمبرایاینکهسرتوبذاریبا
خیالراحتاشکبریزیوبدونیکهمنپیشتم.
تویهرشرایطیهواتودارم
بهتگوشمیدمُ
پشتتوخالینمیکنم
میشمبراتهمونادمیکهمورداعتمادترازبقیس
بدوناینکهقضاوتتکنمگوششنوامیشم...
منوتوهموناییهستیمکهتوغمُشادیمثلکوهپشت
همبودیمهیچوقتهیچجاجانزدیمخستهنشدیم
شدیممرحموهمدمبراهم
ازهمهمهمترجداازپدردختریمون دوتارفیق فابیم.
کههرلحظههرثانیهازهمدیگهخبرداریم
قبلازهرکاریباهممرورشمیکنیم
مادوتاکنارهمزمینُزمانُبهممیریزیم
توبدترینلحظهتوبدترینحالمتوبودیکنارمتوبودی
کهکلیتلاشکردیحالموخوبکنی
توبودیکهتنهامنزاشتیوقتینیازتداشتمتوبودی فقطوفقطتوخودتوهمجابهمثابتکردیلفظینهها
توواقعیخودتوبهمثابتکردی
حالااممنمیخوامبشمهمونادمیکه
میفهممتمیشنومتکنارت...
پسبیابغلم
نمیگمقولمیدمحلشکنم
نمیگممیتونمدرستشکنم
اماقولمیدمکنارتباشمتنهاتنزارم دخترکِ من حالا پرنسس جئون آشتی میکنه؟:)"
هانول سرشو ب نشونه بله تکون داد و خودشو تو آغوش پدرش انداخت....
×:درباره دوس پسر...
_:مشکلی نیس هانول... من ب علاقت احترام میزارم...
÷:عرررر...
_:چته کره ببر؟ چرا عر میزنی؟
÷:خیلی صحنه احساسی بود ب مسیح فیلم هندی بود ناموصااا*بغض
×._:🫥🫥
_:ولش کن اصن اینووو...
÷:این ب درخت میگن شیرموزخان!
_:گوش دادن ب ضر هایه تُ وقت با ارزش منو ب فلک میده فقط...
÷:من آینه نیستم مستر جئون🙂....
_:مرتیکهِ....
×:بابا، عمو بس کنین دیگِ....
÷:ی چیز ب بابات بگو این حجم از بیشوری...
و ...
ب خوبی خوبی زندگی کردن🙂🐰🧚♀️
نظر بِیب؟😉🍷🤍
۲۷.۱k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.